جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

فیلمنامه [فریاد خودکشی] اثر «غزاله کاربر انجمن رمان بوک»

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته نمایشنامه و فیلمنامه توسط ثنـٰاء با نام [فریاد خودکشی] اثر «غزاله کاربر انجمن رمان بوک» ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,303 بازدید, 2 پاسخ و 9 بار واکنش داشته است
نام دسته نمایشنامه و فیلمنامه
نام موضوع [فریاد خودکشی] اثر «غزاله کاربر انجمن رمان بوک»
نویسنده موضوع ثنـٰاء
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط HAN
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده

ثنـٰاء

سطح
1
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Nov
1,485
13,732
مدال‌ها
4
فیلمنامه: فریاد خودکشی
ژانر: ترسناک، جنایی، معمایی، عاشقانه
اثر: غزاله⁦♡⁩
ناظر: @NIRI
خلاصه:
در وجود رزیتا، نفرت موج می‌زد، نفرتی که خبر از خودکشی می‌داد، اتفاقات ناگوار و ترسناکی که پی‌ در پی برایش می‌افتاد... .
اسامی کاراکتر‌ها:
رزیتا
اهورا
ساناز
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

ثنـٰاء

سطح
1
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Nov
1,485
13,732
مدال‌ها
4
باد شدیدی در حال وزش است، پنجره‌های خانه هر چند ثانیه یکبار، به هم برخورد می‌کنند. پرده‌ی گلبهی رنگ که رویش با نگین طلایی گل دوزی شده‌ است، درحال بازی کردن با نسیم و طوفان است! نسیم هو‌هو کنان در سالن مردگان، صدای خود را چندبار اکو می‌کند.
رزیتا، چشمانش را آهسته می‌بندد و برای اولین و آخرین بار، حرف دلش را به تنها معشوق خود بازگو می‌کند، از صدای او، کاملا بغض و دلتنگی حس می‌شود:
- دوستت داشتم، به اندازه‌ای که حتی حاضر بودم از جون خودمم هم بخاطرت بگذرم. اما نمی‌دونستم، تمام این مدت... .
خنده‌ی شیطانی و عصبی اهورا باعث قطع شدن حرف او می‌شود، در درون وجود اهورا چیزی جز بازی با دل پاک دخترکی که تمام مدت‌ها قلبش را به او سپرده است، وجود نداشت. پوزخندی روی لبش می‌آید و کلاه سیاه رنگش را که جنسی از چرم دارد، درحالی که روی مبل سلطنتی طلایی رنگی نشسته است و یک پای خود را روی پای دیگرش انداخته است، تکان کوچکی می‌دهد و از لابه لای عینک سیاه رنگ و مربعی شکلش به جسم خسته‌ی رزیتا که با تناب به تکه آهنی بسته شده‌ است، نگاهی می‌اندازد و با تمسخر لب می‌زند:
- ببند دهنت رو! من هیچ علاقه‌ای از اولم به تو نداشتم و نخواهم داشت. همین الانم که زنده‌ای، خیلی باید خدات رو شکر کنی. هه، احمق!
قطره‌ی اشکی، بی‌رحمانه به روی گونه‌ی رزیتا فرود می‌آید، نسیم با شدت زیادی به رخ او برخورد می‌کند و موهایش را به باد سرنوشت می‌دهد، اما افکار او هنوز در گذشته و مرور خاطراتش است. خاطرات تلخ و شیرینی که روزی صدبار درخواست نابودی آن‌ها را می‌کند!

«این داستان با فریاد تمام خواهد شد! فریادی که از ته دل، شکسته‌ای اوست... فریادی که پایان ناخوشی به دنبال دارد، فریاد خودکشی!»

 

HAN

سطح
5
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
فعال انجمن
Mar
4,361
20,976
مدال‌ها
9
«نویسنده تایپ این اثر را موکول کرده»
تاپیک تا اطلاع ثانوی بسته خواهد بود.

[..کادر مدیریت بخش کتاب..]

 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین