- Jul
- 1,274
- 3,390
- مدالها
- 7
🟣 فضا سازی چیست؟
فضا سازی به معنای ساختن اتمسفری است که داستان و کلمات داستان در آن غرق بشوند و باور پذیر باشند. یک فضا سازی خوب دو عنصر را باید حتما داشته باشد.
1⃣ لذت بخش باشد و داستان را خواندنی کند.
2⃣ داستان را باور پذیر کند.
یعنی اگر شما مثلا بوف کور را که یک داستان سوررئال است و غیر واقعی است بخوانید، ذهن تان تسلیم اش میشود و منطق داستانی اش را می پذیرد. چیزی که در دنیای واقعی غیر قابل قبول است. اگر این را می پذیرد به خاطر فضاسازی داستان آقای صادق هدایت است. اگر شما هم می خواهید که داستان تان قابل باور باشد و خواننده با آن سمپاتی داشته باشد باید بتوانید فضاسازی کنید.
✍چگونه فضا سازی کنیم؟
⭕️یک: اولا این که نور، رنگ، طعم، مزه، بو و همه ی چیزی که در احساسات قابل اشاره هست. در توصیف فضا سعی کنید از آنها استفاده نمایید. به این می گویند مرحله اول فضا سازی.
یعنی این که بتوانید با اشاره به محیط و فیزیک محل داستان یا هر چیزی که از چشم راوی دیده میشود، حالا ممکن است مکان باشد، ممکن است وضعیت داخل ماجرا باشد، ممکن است طرف مقابل باشد، هر چیزی که این چشم راوی که جای چشم نویسنده را گرفته سعی کنید استفاده کنید. پس فقط دیدن نیست. استشمام هم هست، احساس هم هست، گرما هم هست، سرما هم هست، لمس هم هست، همه ی این ها می تواند به شما کمک کند.
🛑نکته مهم: و این را چه طوری استفاده کنید؟
⭕️درجه یک: مهمترین آن را احساس کنید. اگر گفتید که مثلا جفتی استفاده کردید. مثلا گفتید: لمس کردم و بوییدم، دیگر شورش کنید. به چشایی هم نرسانید. سعی کنید که خواننده آن چیزی که لازم است حواس اش را پرت کند، استفاده کند. پس در فیزیک و توصیف فضا آن چیزی که باعث حواس پرتی خواننده میشود خیلی مهم است.
⭕️درجه دوم: حس آمیزی مشترک بین حال درونی راوی و شخصیت های داخل داستان یعنی جانداران با فضاست. یعنی این که من یک حس مثلا بی حوصلگی در یک فضای شاد دارم. وقتی که این دو تا را مثلا با هم ترکیب می کنید در فضا تضاد ایجاد می کنید. یعنی سعی می کنید این دو را ترکیب کنید منتها ترکیبی است که متضاد هستند. حال درونی این فرد خیلی گرفته است و احتیاج به تنهایی دارد اما در میان جمع است و نمی تواند مثلا جایی برود. مثل کسی که توی یک مترو قرار گرفته احتیاج به هوا دارد اما مکانی که می خواهد استفاده کند به او اجازه نمی دهد که فرار کند و به تنهایی برود. پس عنصر دوم وارد کردن حس و حال درونی افراد بر هم کنش فضایی است که ساخته اید. یعنی فقط فیزیک و صحنه آنجا را نبینید، حال و هوای آن فرد را هم نشان بدهید. بعضی وقت ها این را به صورت غیر مستقیم می آورید. یعنی یک نفر توی دیالوگ ها توی صحبت هاش، در توصیفات و خبرهاش این حال و هوا را منتقل میکند. یا مثلا در پایه دیالوگ ها می توانید استفاده کنید.
《مرجان پنجره را بست و سوز سرما را گرفت. چانه اش را جلو داد و نگاهم کرد. گفت: تو چته ؟》وقتی که این پایه دیالوگ را می آورید در واقع دارید فضا را می سازید و همراه دیالوگ که می گوید تو چته، یک فضایی را به نویسنده میدهید که سکوت کند. پس عنصر دوم، هماهنگی بین حال و هوای درونی و بیرونی است.
فضا سازی به معنای ساختن اتمسفری است که داستان و کلمات داستان در آن غرق بشوند و باور پذیر باشند. یک فضا سازی خوب دو عنصر را باید حتما داشته باشد.
1⃣ لذت بخش باشد و داستان را خواندنی کند.
2⃣ داستان را باور پذیر کند.
یعنی اگر شما مثلا بوف کور را که یک داستان سوررئال است و غیر واقعی است بخوانید، ذهن تان تسلیم اش میشود و منطق داستانی اش را می پذیرد. چیزی که در دنیای واقعی غیر قابل قبول است. اگر این را می پذیرد به خاطر فضاسازی داستان آقای صادق هدایت است. اگر شما هم می خواهید که داستان تان قابل باور باشد و خواننده با آن سمپاتی داشته باشد باید بتوانید فضاسازی کنید.
✍چگونه فضا سازی کنیم؟
⭕️یک: اولا این که نور، رنگ، طعم، مزه، بو و همه ی چیزی که در احساسات قابل اشاره هست. در توصیف فضا سعی کنید از آنها استفاده نمایید. به این می گویند مرحله اول فضا سازی.
یعنی این که بتوانید با اشاره به محیط و فیزیک محل داستان یا هر چیزی که از چشم راوی دیده میشود، حالا ممکن است مکان باشد، ممکن است وضعیت داخل ماجرا باشد، ممکن است طرف مقابل باشد، هر چیزی که این چشم راوی که جای چشم نویسنده را گرفته سعی کنید استفاده کنید. پس فقط دیدن نیست. استشمام هم هست، احساس هم هست، گرما هم هست، سرما هم هست، لمس هم هست، همه ی این ها می تواند به شما کمک کند.
🛑نکته مهم: و این را چه طوری استفاده کنید؟
⭕️درجه یک: مهمترین آن را احساس کنید. اگر گفتید که مثلا جفتی استفاده کردید. مثلا گفتید: لمس کردم و بوییدم، دیگر شورش کنید. به چشایی هم نرسانید. سعی کنید که خواننده آن چیزی که لازم است حواس اش را پرت کند، استفاده کند. پس در فیزیک و توصیف فضا آن چیزی که باعث حواس پرتی خواننده میشود خیلی مهم است.
⭕️درجه دوم: حس آمیزی مشترک بین حال درونی راوی و شخصیت های داخل داستان یعنی جانداران با فضاست. یعنی این که من یک حس مثلا بی حوصلگی در یک فضای شاد دارم. وقتی که این دو تا را مثلا با هم ترکیب می کنید در فضا تضاد ایجاد می کنید. یعنی سعی می کنید این دو را ترکیب کنید منتها ترکیبی است که متضاد هستند. حال درونی این فرد خیلی گرفته است و احتیاج به تنهایی دارد اما در میان جمع است و نمی تواند مثلا جایی برود. مثل کسی که توی یک مترو قرار گرفته احتیاج به هوا دارد اما مکانی که می خواهد استفاده کند به او اجازه نمی دهد که فرار کند و به تنهایی برود. پس عنصر دوم وارد کردن حس و حال درونی افراد بر هم کنش فضایی است که ساخته اید. یعنی فقط فیزیک و صحنه آنجا را نبینید، حال و هوای آن فرد را هم نشان بدهید. بعضی وقت ها این را به صورت غیر مستقیم می آورید. یعنی یک نفر توی دیالوگ ها توی صحبت هاش، در توصیفات و خبرهاش این حال و هوا را منتقل میکند. یا مثلا در پایه دیالوگ ها می توانید استفاده کنید.
《مرجان پنجره را بست و سوز سرما را گرفت. چانه اش را جلو داد و نگاهم کرد. گفت: تو چته ؟》وقتی که این پایه دیالوگ را می آورید در واقع دارید فضا را می سازید و همراه دیالوگ که می گوید تو چته، یک فضایی را به نویسنده میدهید که سکوت کند. پس عنصر دوم، هماهنگی بین حال و هوای درونی و بیرونی است.