- Mar
- 3,431
- 12,574
- مدالها
- 6
در روزگاران قدیم یکی از تاجران هندوستان تصمیم می گیرد با فیلی که دارد شهر و دیار خود را ترک کرده و به کشور های مختلف سفر کند و از این راه پول زیادی به دست آورد.
او با فیل راهی سفر شده و از چندین شهر و کشور گذر می کند، اما پس از مدتی فیل گوشه گیر شده و دیگر راه نمی رود.
تاجر نگران این وضعیت شده و طبیب های زیادی را خبر می کند که فیل را درمان کنند، اما هیچ کدام از طبیب ها از بیماری فیل سر در نمی آورند.
تا این که روزی طبیب با تجربه ای فیل را می بیند و به تاجر می گوید: ” ممکن است فیل یاد هندوستان کرده باشد و دلش برای دیار خودش تنگ شده باشد. ”
اوضاع مالی تاجر به خاطر بیماری فیل روز به روز بدتر می شد به همین خاطر او تصمیم گرفت قبل از این که تمام پول خود را در غربت از دست بدهد به کشور خود بر گردد.
تاجر و فیل راهی هندوستان شدند و هر چقدر که به این کشور نزدیک می شدند فیل قدم هایش را تند تر و محکم تر بر می داشت.
زمانی که آن دو به هندوستان رسیدند حال فیل حسابی خوب شده بود، و دیگر از بیماری خبری نبود. در این هنگام بود که تاجر یاد حرف طبیب افتاد و فهمید که تنها مشکل فیل این بود که دلتنگ دیار خود شده بود.
او با فیل راهی سفر شده و از چندین شهر و کشور گذر می کند، اما پس از مدتی فیل گوشه گیر شده و دیگر راه نمی رود.
تاجر نگران این وضعیت شده و طبیب های زیادی را خبر می کند که فیل را درمان کنند، اما هیچ کدام از طبیب ها از بیماری فیل سر در نمی آورند.
تا این که روزی طبیب با تجربه ای فیل را می بیند و به تاجر می گوید: ” ممکن است فیل یاد هندوستان کرده باشد و دلش برای دیار خودش تنگ شده باشد. ”
اوضاع مالی تاجر به خاطر بیماری فیل روز به روز بدتر می شد به همین خاطر او تصمیم گرفت قبل از این که تمام پول خود را در غربت از دست بدهد به کشور خود بر گردد.
تاجر و فیل راهی هندوستان شدند و هر چقدر که به این کشور نزدیک می شدند فیل قدم هایش را تند تر و محکم تر بر می داشت.
زمانی که آن دو به هندوستان رسیدند حال فیل حسابی خوب شده بود، و دیگر از بیماری خبری نبود. در این هنگام بود که تاجر یاد حرف طبیب افتاد و فهمید که تنها مشکل فیل این بود که دلتنگ دیار خود شده بود.