Puyannnn
سطح
4
مهمان
- Sep
- 13,532
- 22,013
- مدالها
- 3
بند مقدمه (زمینه سازی)
غروب پاییز بود و از پنجره اتاقم به فضای بیرونی نگاه میکردم و از تماشای پاییز و رنگ زرد درختان لذت میبردم. باد در میان برگها و درختان میپیچید و صدای قارقار کلاغها نیز شنیده میشد که هر از گاهی از این شاخه به آن شاخه میپریدند. من در میان فلسفه باد و رقص برگهای خشک و قارقار کلاغها مانده بودم و از خود میپرسیدم که در میان این قارقارها چه پیغامهایی رد و بدل میشود؟
بندهای بدنه (متن نوشته)
کلاغی را دیدم که از بام خانه همسایه پر کشید و در حالی که به سمت درخت کاج تنومند مقابل خانه ما میرفت، قارقاری کرد و بال و پرش را با شدت بیشتری تکان داد. کلاغی دیگر نیز از جایی که ندیدم، پر کشید و به سمت کلاغ اولی اوج گرفت. این یکی نیز قارقار میکرد و به سمت بالاترین نقطه درخت بالا میرفت.
به سمت دیگر کوچه نگاه کردم، دستهای کلاغ آن جا در حال دانه خوردن از کیسه زباله پاره شدهای بودند که مقداری برنج از آن بیرون ریخته بود. گربهای نیز در همان حوالی میچرخید و به نظر میآمد که برای کیسه زباله پاره شده، نقشه کشیده است.
کلاغ ها قارقارکنان محل را ترک کرده و گربه با ولع تمام به سمت کیسه زباله پاره شده جهید. این لحظه برای من بسیار هیجان انگیز بود و از تماشای آن لذت میبردم. گربهها به خوبی بلد بودند چطور از میان تلی از زباله، تکهای گوشت را پیدا کنند. همچنان صدای قارقار کلاغها مانند صدای پشتزمینه به گوش میرسید و میتوانستم نوای گوشخراش آنها را با صدای میومیوی گربهها، یک سمفونی در طبیعت بخوانم!
بند نتیجه (جمع بندی)
صدای قارقار کلاغها هرگز تمامی نداشت و گویی چیزی که به هم در لا به لای این قارقارها میگفتند، چیزهای مهمی در اجتماع آنها به شمار میرفت! دلم میخواست بدانم کلاغها چه میگویند و چرا اغلب زمانی که در حال پر کشیدن به سمتی هستند، صدای قارقار آنها اوج میگیرد؟ شاید همدیگر را برای پرواز به سمت طعمهای راهنمایی میکنند، شاید هم مسابقه گذاشتهاند که کدام زودتر میرسد…
غروب پاییز بود و از پنجره اتاقم به فضای بیرونی نگاه میکردم و از تماشای پاییز و رنگ زرد درختان لذت میبردم. باد در میان برگها و درختان میپیچید و صدای قارقار کلاغها نیز شنیده میشد که هر از گاهی از این شاخه به آن شاخه میپریدند. من در میان فلسفه باد و رقص برگهای خشک و قارقار کلاغها مانده بودم و از خود میپرسیدم که در میان این قارقارها چه پیغامهایی رد و بدل میشود؟
بندهای بدنه (متن نوشته)
کلاغی را دیدم که از بام خانه همسایه پر کشید و در حالی که به سمت درخت کاج تنومند مقابل خانه ما میرفت، قارقاری کرد و بال و پرش را با شدت بیشتری تکان داد. کلاغی دیگر نیز از جایی که ندیدم، پر کشید و به سمت کلاغ اولی اوج گرفت. این یکی نیز قارقار میکرد و به سمت بالاترین نقطه درخت بالا میرفت.
به سمت دیگر کوچه نگاه کردم، دستهای کلاغ آن جا در حال دانه خوردن از کیسه زباله پاره شدهای بودند که مقداری برنج از آن بیرون ریخته بود. گربهای نیز در همان حوالی میچرخید و به نظر میآمد که برای کیسه زباله پاره شده، نقشه کشیده است.
کلاغ ها قارقارکنان محل را ترک کرده و گربه با ولع تمام به سمت کیسه زباله پاره شده جهید. این لحظه برای من بسیار هیجان انگیز بود و از تماشای آن لذت میبردم. گربهها به خوبی بلد بودند چطور از میان تلی از زباله، تکهای گوشت را پیدا کنند. همچنان صدای قارقار کلاغها مانند صدای پشتزمینه به گوش میرسید و میتوانستم نوای گوشخراش آنها را با صدای میومیوی گربهها، یک سمفونی در طبیعت بخوانم!
بند نتیجه (جمع بندی)
صدای قارقار کلاغها هرگز تمامی نداشت و گویی چیزی که به هم در لا به لای این قارقارها میگفتند، چیزهای مهمی در اجتماع آنها به شمار میرفت! دلم میخواست بدانم کلاغها چه میگویند و چرا اغلب زمانی که در حال پر کشیدن به سمتی هستند، صدای قارقار آنها اوج میگیرد؟ شاید همدیگر را برای پرواز به سمت طعمهای راهنمایی میکنند، شاید هم مسابقه گذاشتهاند که کدام زودتر میرسد…