جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

در حال تایپ [قلبت برای کیه] اثر «درسا زلفی کاربر انجمن رمان بوک»

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته تایپ رمان توسط Dori_zoli با نام [قلبت برای کیه] اثر «درسا زلفی کاربر انجمن رمان بوک» ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 538 بازدید, 5 پاسخ و 6 بار واکنش داشته است
نام دسته تایپ رمان
نام موضوع [قلبت برای کیه] اثر «درسا زلفی کاربر انجمن رمان بوک»
نویسنده موضوع Dori_zoli
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط آساهیر
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده

Dori_zoli

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
May
10
15
مدال‌ها
1
نام رمان : قلبت برای کیه؟!
نام نویسنده: درسا زلفی
ژانر : عاشقانه ، هیجان انگیز ، درام
ناظر: @HASTY
خلاصه: رمان در مورد یه دختر ۱۷ ساله که برای نجات جون پدرش باید با پسر مافیایی که ده سال ازش بزرگ تره ازدواج کنه و پسره بعد از دو روز عاشق دختر ما میشه .........
 
آخرین ویرایش:

آریانا

سطح
5
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Mar
3,433
12,583
مدال‌ها
6
پست تایید (1).png
نویسندهی عزیز، ضمن خوش‌آمدگویی و سپاس از انتخاب انجمن رمان بوک برای منتشر کردن رمان خود؛ خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود، قوانین زیر را با دقت مطالعه کنید.
قوانین تایپ رمان

و برای پرسش سوالات و رفع اشکالات خود در را*بطه با رمان، به لینک زیر مراجعه کنید.

پرسش و پاسخ تایپ رمان

دوستان عزیز برای سفارش جلد رمان خود بعد ۱۵ پست در تاپیک زیر درخواست دهید.

درخواست جلد

میتوانید برای پیشرفت قلم خود بدون محدودیت پارت درخواست منتقد همراه دهید.

درخواست منتقد همراه

پس از 30 پارت در تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید.

درخواست نقد شورا

و اگر درخواست تگ داشتید، میتوانید به تاپیک زیر مراجعه کنید و بعد از خواندن شرایط و با داشتن شرایط، درخواست تگ دهید.

درخواست تگ

و پس پایان یافتن رمان، در تاپیک زیر با توجه به قوانین اعلام نمایید.

اعلام پایان رمان

با تشکر از همراهی شما
| کادر مدیریت انجمن رمان بوک|
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Yeknafar
موضوع نویسنده

Dori_zoli

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
May
10
15
مدال‌ها
1

قلبت مال کیه؟!💕​

(Part 1 )​


کمیسر احمد ؛ این چیه ؟!! یک جنازس؟!! چرا اینجاس؟!

اون همون محسن خانیه که چند ساله دنبالشیم ؟!
یعنی چی ؟مگه از کشور نرفته بود ؟
نیروی پشتیبانی . به منطقه جنگلی بیایید هر چه سریع تر !

محسن خان کمیسر را دید و او را شناخت
محسن : پسرا جمع کنید بریم پلیس اینجاس اون جنازه عوضی رو ول کنید الان دستگیر میشیم . این را گفت و سوار ماشین شد و با سرعت بالا فرار کرد .
کمیسر احمد تمام تلاش خود را کرد تا به محسن خان برسد اما آنها را گم کرد اما دیگر می‌دانست که محسن خان در آن شهر است و راحت تر از قبل می توانست آن خلافکار بزرگ را دستگیر کند.

محسن خان به عمارت بازگشت و ماجرا را برای همسرش نیلان خانم تعریف کرد . محسن خان گفت : بهتر است آن کمیسر را بکشیم !؟ اینجوری دیگر به کسی درباره اینکه ما کجا هستیم چیزی نمی‌گوید و کسی دنبال ما نمی آید .
نیلان خانم گفت : اگه جون یک پلیس رو بگیریم مطمئن باش جون ما هم میگردند اگه هاکان با دختر اون ازدواج کنه دیگه کمیسر کاری به کار ما ندارع تازه از ما حمایت هم می‌کنه چون دوست ندارع ناراحتی خواهرش رو ببینه
.
نیلان خانم که زندگی کمیسر را حفظ بود گفت : کمیسر احمد دختری جوان دارد اگر آن را همسر هاکان و عروس این عمارت کنیم دیگر نیازی نیست نگران پلیس باشیم چون کمیسر احمد تمام تلاشش را می‌کند تا اتفاقی برای دخترش نیوفتد و دخترش ناراحت نباشد .

محسن خان کمی فکر کرد و حرف همسرش را تایید کرد . نیلان خانم گفت فردا دنبال آنا می روم و او را به عمارت می آورم تا پس فردا هم مراسم نامزدی را برگزار کنیم ۰۰۰۰۰۰۰
 
موضوع نویسنده

Dori_zoli

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
May
10
15
مدال‌ها
1

قلبت مال کیه؟ ✨​

(Part 2)​


آنا با صدای کوبیدن در از خواب بیدار شد
+ یعنی این وقت روز کی می‌تونه باشه ؟! پدر و مادرم که سر کارن !‌ یعنی زودتر برگشتن ؟
به سمت در رفت و در را به آرامی باز کرد .
زن زیبا و شیک پوشی را دید که از آشناها نبود ولی معلوم بود از یک خانواده خیلی پولدار است .
+ سلام . بفرمایید . با چه کسی کار داشتید ؟
- تو آنا دختر کمیسر احمد هستی ؟
آنا تعجب کرده بود : این زن من رو از کجا می‌شناسه یعنی همچین آدمی چه کاری می‌تونه با من داشته باشه ؟!
+ بله من آنا هستم بفرمایید ؟!
- آماده شو بریم بیرون یه کار خیلی مهم باهات دارم موضوع زندگی پدرته
آنا تا این حرف را شنید سریع لباس های خودش را پوشید و با نیلان خانم به یک کافه رفت .

نیلان خانم بحث را باز کرد : تو اگر بخواهی پدرت زنده بماند باید همسر پسر من شوی

آنا با تعجب گفت : ی...ی..یع..نی چی ؟! چ....ه ربطی به پد...رم داره ؟! چرا برای ... نجات....جو.ن پد...رم باید با پسرت ازدواج کن....م ؟

-فقط می تونم در این حد بگم که پدرت چیزی را دید که اصلا نباید می دید و همسر من می خواهد پدرت را بکشد برای اینکه پدرت نمیره و دهنش رو زمانی که زندست ببنده تو باید با پسر من ازدواج کنی .

آنا کمی فکر کرد و با بغض پیشنهاد نیلان خانم را قبول کرد ....
 
موضوع نویسنده

Dori_zoli

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
May
10
15
مدال‌ها
1

قلبت مال کیه؟!✨♥️​

( 𝑷𝒂𝒓𝒕3 )​


( از زبان آنا )

نیلان خانم : دیگه نباید به اون خونه برگردی . به پدر یا مادرت پیام بده و بگو که چند هفته برای مسافرت خارج از شهری اگه کارایی که بهت گفته میشه رو انجام ندی یتیم میشی.

خیلی جدی حرف میزد خیلی ترسیدم که خانوادم رو از دست بدم و قبول کردم .

سوار ماشین شدیم .

در راه هیچ حرفی بین ما رد و بدل نشد . که ناگهان به عمارت زیبا و بسیار بزرگی رسیدیم وقتی که راننده وارد آن عمارت بزرگ شد با تعجب گفتم :نیلان خانم اینجا خونه ی شماست ؟!
- اره این همون عمارتیه که قرارع عروسش بشی .

راننده در رو برام باز کرد . پیاده شدم و دور و اطرافم رو نگاه کردم . نیلان خانم نگاهی بهم انداخت و گفت : پشت سر من بیا .

پشت سرش راه افتادم و توی دلم همش داشتم بهش فوش میدادم .

نیلان اتاقم رو بهم نشون داد
- تو میتونی توی این اتاق بمونی امروز خیلی خسته شدی دوش بگیر و یکم استراحت کن

وقتی رفت در رو پشت سرش بستم و با تعجب به اتاق نگاه میکردم
+ ای..ن اتاق تقریبا اندازه کل خونه ماست یعنی اینا ده یا صد برابر از ما پولدار ترن .جالبه قرارع یک زندگی کاملا متفاوت داشته باشم .

وارد وان حمام شدم

+ حموم کردن توی خونه پولدارا چه حس جالبی داره .

وقتی که حمام تمام شد در حمام را باز کردم و وارد اتاق شدم می خواستم برم و روی تخت دراز بکشم که ناگهان .........
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین