جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

در حال تایپ [قلب وارونه] اثر «سلین کاربر انجمن رمان بوک»

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته تایپ رمان توسط سلین با نام [قلب وارونه] اثر «سلین کاربر انجمن رمان بوک» ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 239 بازدید, 4 پاسخ و 1 بار واکنش داشته است
نام دسته تایپ رمان
نام موضوع [قلب وارونه] اثر «سلین کاربر انجمن رمان بوک»
نویسنده موضوع سلین
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط آساهیر
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده

سلین

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Aug
3,253
8,649
مدال‌ها
6
رمان: عشق وارونه
نویسنده: سلین
ژانر:عاشقانه
ناظر: @دلربا :)
خلاصه: رها، دختری خجالتی معصومه! امروز بهتر روز زندگی رها بود. چون می‌خواست به عشقش برسه. اونم بعدسال‌ها! اما این عشق زود به پایان می‌رسه، چرا...؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: HAN

shahab

سطح
4
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
Nov
598
9,080
مدال‌ها
3

پست تایید.png









نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمدگویی و سپاس از انتخاب انجمن رمان بوک برای منتشر کردن رمان خود؛ خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود، قوانین زیر را با دقت مطالعه کنید.
قوانین تایپ رمان

و برای پرسش سوالات و رفع اشکالات خود در را*بطه با رمان، به لینک زیر مراجعه کنید.
پرسش و پاسخ تایپ رمان

دوستان عزیز برای سفارش جلد رمان خود بعد ۱۵ پست در تاپیک زیر درخواست دهید.
درخواست جلد

می‌توانید برای پیشرفت قلم خود بدون محدودیت پارت درخواست منتقد همراه دهید.
درخواست منتقد همراه

پس از 30 پارت در تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید.

درخواست نقد شورا

و اگر درخواست تگ داشتید، می‌توانید به تاپیک زیر مراجعه کنید و بعد از خواندن شرایط و با داشتن شرایط، درخواست تگ دهید.
درخواست تگ

و پس پایان یافتن رمان، در تاپیک زیر با توجه به قوانین اعلام نمایید.
اعلام پایان رمان

با تشکر از همراهی شما
| کادر مدیریت انجمن رمان بوک|

 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: HAN
موضوع نویسنده

سلین

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Aug
3,253
8,649
مدال‌ها
6
مقدمه:
او برایم بیشتر از یک انسان بود، شاید یک پری یا یک جن بود… نمی‌دانم او چه بود، هر چه بود کسی بود که تا به حال هیچ‌ک.س همانندش را هرگز ندیده بود و در عین حال هر چیزی بود که هر کسی تا به حال خواسته است و من در یک لحظه در پرتگاه عشق بلعیده شدم.
***
امروز بهترین روز زندگی من هست. آخه بعد این سال‌ها به عشقم، یعنی طاها همراهم از وقتی باهاش آشنا شدم. یه حامی برام بود. اما خانواده من مخالفت می‌کردن، اون‌قدر اومدن و رفتن تا پدر مادرم راضی شدن. با صدای مامانم از فکر اومدم، بیرون.
مامان: رها به چی فکر می‌کنی. عزیزم بلند شو، که شاه داماد اومده. منتظر تو هست.
با خوش‌حالی گفتم:
- شنلمو بده مامان.
مامان: باشه.
وقتی شنل پوشیدم. از آریشگاه بیرون اومدم. به طاها نگاهی کردم. چه‌قدر خوش‌تیپ شده بود وای مامان جون من نمی‌تونم تحمل کن الان غش می‌کنم.
اروم اومد روبه روم وایستا گفت:
طاها: چه ناز شدی!
باخجالت گفتم:
- تو هم خوش‌تیپ شدی.
دیدم با لبخند داره نگاه هم می‌کنه. با صدای فیلم‌بردار، به فیلم‌بردار نگاه کرد.
فیلم‌بردار: آقا داماد وقت هست، عروس خانم رو نگاه کنین.
با لبخند گفت:
طاها: چشم، اما اگه بتونم.
فیلم‌بردار خندید.
طاها گل بهم داد. در ماشین رو برام باز کرد.
طاها: بفرمایید خانمم.
با خنده سوار شدم.در بست اومد نشست.
طاها: من چه‌طوری چند ساعت تحمل کنم؟ دوست دارم زود خانم خونه‌م بشی.
- حالا خوبه چند ساعته!
طاها: همون هم خیلیه.
صدای آهنگ رو بیشتر کرد، می‌رقصید. من می‌خندم برای این روز‌ها.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: DELVAN.
موضوع نویسنده

سلین

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Aug
3,253
8,649
مدال‌ها
6
نصف راه رفته بودیم. ولی یهو صدای بوق ماشین کامیون اومد. که هی میومد، جلو که طاها فرمون ماشین چرخند. اما ای کاش نمی‌چرخید .ماشین پرت شد.تو دره وقتی سرم خورد .به داشبورد چشمام سیاهی شد. از حال رفتم.
چشمام آرام باز کردم.دیدم مامان داره گریه می‌کنه .
-مامان چرا گریه میکنی؟ حال طاها خوبه؟چرا من تو بیمارستانم ؟
مامان زود سرشو بلند کرد. اشک‌هایش پاک کرد.
مامان:خوبی رها ؟
جواب سوالش ندادم.دوباره سوالم تکرار کردم.
-مامان چرا گریه می‌کردی؟ طاها خوبه؟چرا من تو بیمارستانم ؟
یهو مامان شدیدتر گریه کرد.
-مامان چی شده ؟چرا گریه میکنی؟ بگو !
مامان:هیچی نیست دخترم،طاها...‌
حرفش نصف موند.چون در باز شد. پرستار اومد بود .
پرستار با اخم رو به مامان گفت:
پرستار:چرا خبر ندادی بیمار بیدار شدن؟
مامان: ببخشید پرستار از خوشحالی یادم رفت. به شما خبر بدم.
پرستار سری تکون داد رفت بیرون. چه از خود راضی انگار اون دکتر!
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین