جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

در حال تایپ [قهرمان زندگی من] اثر «نیایش بیاتی» کاربر انجمن رمان بوک

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته تایپ رمان توسط نیایش بیاتی۱۱ با نام [قهرمان زندگی من] اثر «نیایش بیاتی» کاربر انجمن رمان بوک ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 148 بازدید, 5 پاسخ و 2 بار واکنش داشته است
نام دسته تایپ رمان
نام موضوع [قهرمان زندگی من] اثر «نیایش بیاتی» کاربر انجمن رمان بوک
نویسنده موضوع نیایش بیاتی۱۱
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Mahi.otred
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jan
493
964
مدال‌ها
2
رمان: قهرمان زندگی من

نویسنده: نیایش بیاتی

ژانر: عاشقانه، تراژدی

عضو گپ نظارت (۲)S.O.W

خلاصه: بی تو مگر می‌شود، نفس کشید؟
زندگی بی تو، مگر در جریان است؟
تو تسکین دردهای‌ من,
و دلیل خنده‌های منی.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

_ نفس _

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Jan
2,241
3,453
مدال‌ها
5
negar_۲۰۲۲۰۸۲۷_۲۲۰۴۳۴_ogx.png
"باسمه تعالی"


نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمدگویی و سپاس از انتخاب انجمن رمان بوک برای منتشر کردن رمان خود؛ خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود، قوانین زیر را با دقت مطالعه کنید.

قوانین تایپ رمان

و برای پرسش سوالات و رفع اشکالات خود در رابطه با رمان، به لینک زیر مراجعه کنید.
پرسش و پاسخ تایپ رمان

قبل از ارسال پارت تاپیک آموزشی درست نویسی را با دقت مطالعه کنید.
درست نویسی- مطالعه این آموزشات اجباری است.
مدیران در صورتی که متوجه اشکالات شما در درست نویسی شوند برای شما ناظر تعیین می‌کنند.

شما می‌توانید با ارسال دو پارت ابتدایی اثر تاپیک نقد کاربران را ایجاد کنید.
پس از ارسال پست اول، از کاربران بخواهید تا نظرات خود را در قالب نقد درباره هر جز از رمان بازگو کنند.
«درخواست نقد توسط کاربران»

دوستان عزیز برای سفارش جلد رمان خود بعد ۱۵ پست در تاپیک زیر درخواست دهید.

درخواست جلد

چنان‌چه قصد دارید اثرتان را با تیزر تبلیغ کنید، درخواست تهیه کلیپ توسط تیم تدوین دهید.
«درخواست تیزر»

پس از 30 پارت در تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید.

درخواست نقد شورا

می‌توانید پس از ویرایش اثر خود با توجه به نقد، به تاپیک زیر مراجعه کنید و بعد از خواندن شرایط و با داشتن شرایط، درخواست تگ دهید.
درخواست تگ

و پس پایان یافتن رمان، در تاپیک زیر با توجه به قوانین اعلام نمایید. حتماً تمامی پارت‌ها باید تایید ناظر را دارا باشند.
اعلام پایان رمان



با تشکر از همراهی شما
|کادر مدیریت بخش کتاب|
 
موضوع نویسنده
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jan
493
964
مدال‌ها
2
از جست و جوی زیادی، سردرد گرفته بودم.
آخه مادر من!

چرا چادر من را در سطح آشغال می‌گذاری؟
چه پدرکشتگی با چادر من داری؟

با اخم، چادرم رو، از سطل زباله بیرون آوردم.
به سمت مامان که، در آشپزخانه بود، قدم برداشتم.

مثل همیشه، در حال غذا درست کردن، بود.
با توپ پر گفتم:
- مامان؟ این چه کاری هست که کردی؟ من الان با این چادر کثیف، چطور به دانشگاه بروم؟ بوی گند کل چادرم رو گرفته.

مامان با عصبانیت برگشت و با اخمی که روی پیشونی‌اش نشسته بود، گفت:
- من، هر کار که، به صلاحت هست را، انجام می‌دهم. الان هم، بهتره به دانشگاه بروی، دیرت شده است.

پوزخندی زدم، حتماً صلاحش این بود، مثل خودش بی‌حجاب باشم.
- الان، صلاحت در بی‌حجاب بودن من و انداختن چادر بدبختم، در سطح زباله است؟
نگاهش را از چشم‌های مشکی‌ام گرفت و آره‌ای گفت.

نچی می‌زنم و با کوفتگی مامان را، کنار می‌‌زنم و چادر کثیفم را، در ماشین‌لباسشویی می‌گذارم.

مامان در قابلمه‌اش را گذاشت و سریع به سمتم برگشت:
- الان من باید این چادر احد بوقی‌ات را بشورم؟!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jan
493
964
مدال‌ها
2
نیشم را باز کردم و سری به نشانه‌ی اره تکون دادم. یک چادری که خیلی وقت بود برای روز مبادا گذاشته بودم رو برداشتم، و از خونه بیرون زدم.

تا به دانشگاه قدم گذاشتم، با دیدن معصومه که با پوزخند بر لبش به من زل زده بود اخمی کردم، معصومه همیشه ی خدا با حجاب من مشکل داشت، کپی مادرم بود.

سریع خودش را به من رسوند و ضربه ای به کمرم زد:
- بَه، مریم خانم باحجاب! بابا نکشیمون!

اخم هایم را پر رنگ کردم، بدون حرف به او زل زدم تا، تا ماتحتش بسوزد.

راهم را کج کردم و به سوی ماندانا رفیق شفیق خودم قدم برداشتم.

لبخند کوتاهی زدم و در حالی که در اغوشش غرق می‌شدم، گفتم:
- سلام مانی... .

ماندانا که از "مانی"گفتنم حرصی شد، ویشگونی از ماتحتم گرفت، که جیغ کوتاهی کشیدم. ماندانا گفت:
- سلام و مرگ، صد دفعه به تو گفتم، من را مانی صدا نکن!

دستی به نشانه ی برو بابا تکون دادم و در حالی که داشتم دستش را کشان‌کشان می‌کشیدم، گفتم:

- باشه بابا تو خوبی، مانی جون!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jan
493
964
مدال‌ها
2
با حرص نگاهی بهم کرد، من هم لبخند گشادی زدم و وارد کلاس شدیم، امروز، با خانم عظیمی، کلاس داشتیم.

بعد از تموم شدن کلاس‌هامون، هوفی کشیدم و رو به ماندانا که، داشت با یک پسر سوسول داشنگاهمون، دعوا می‌کرد، کردم.

- ببین، بابک، من هزار بار گفتم، از تو بدم میاد، چکار کنم؟

بابک اخمی کرد و طوری که سعی داشت؛ صدایش بالا تر نرود، گفت:
- امروز که اومدم خواستگاریت ، می‌فهمی!

بعد تنه‌ای به ماندانا زد.
با دست ماندانا رو گرفتم و با انزجار گفتم:
- باز مزاحمت شده بود؟

سری تکون داد و در حالی که داشت خودش رو جمع و جور می‌کرد، اخمی در هم کشید:

- اره، بخدا من مونده‌ام. پدر و مادرم از چیه این بابک خوششون اومده؟

سرم رو به طرفین تکون دادم و با لحن شیطونی گفتم:
- چه‌ می‌دونم، مانی‌جون!

با کیفش به شونه‌ام زد، با هم هم‌قدم شدیم تا راه خونه را طی کنیم.
در راه زیپ دهانش را باز کرد و گفت:

- راستی، مریم؛ بلاخره مامانت دست از کلنجار کشیدن‌هاش با تو برداشت، یا دوباره بینتون دعواعه و شده گوز بالا گوز؟

با ناراحتی نگاهش کردم، دوباره این بحث رو پیش کشیده بود و می‌دانست من از سوال و جواب کردن در رابطه ی دعوا با مامانم، خوشم نمیاد.

- چه بگویم مانی؟ حس میکنم من در زندگیش اضافه هستم، من چه بگویم خوب، حجاب را دوست می‌دارم!
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: F.S.Ka

Mahi.otred

سطح
5
 
ویراستار انجمن
ویراستار انجمن
Apr
5,572
6,489
مدال‌ها
12
«نویسنده تایپ این اثر را موکول کرده»
تاپیک تا اطلاع ثانوی بسته خواهد بود.
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین