نقد آثار کاربران [ليال صامتة!] اثر «aryana elhaei کاربر رمان بوک»

[ragazza della notte]

نام اثر :ليال صامتة!
نویسنده : aryana elhaei
ژانر : واقعی، ترسناک
خلاصه :
شب شده بود... باز هم منتظر بود تا مانند هر شب به دیدارش بیایند... خوش‌حال از این‌که امشب خبری نخواهد شد، به خواب می‌رفت که دوباره بدنش لمس شد چشم هایش را ناگهان باز کرد و...
لینک اثر:در حال تایپ - [ليال صامتة] اثر «aryana elhaei کاربر رمان بوک»

 

[-پریزاد-]

بیش از حد رمانتون ترسناک و جذابه😁🍒

 

[pen lady]

عنوان
عنوان از دو بخش لیال + صامتة تشکیل شده کلیشه‌ای در آن به کار نرفته اما کمی گنگه اگر معنی‌آن را که شب‌های ساکت است در پرانتز و کنارش بنویسی شاید این گنگی رفع بشه در کل عنوان با ژانر و خلاصه و مقدمه و آغاز رمان همخوانی دارد.


ژانر
ژانر انتخابی شما ترسناک و واقعی است ژانر ترسناک از ابتدای رمان قابل مشاهده بود از موجوداتی ترسناکی که دختر شش ساله رو مورد آزار و اذیت قرار میدن ژانر با عنوان و خلاصه و مقدمه و محتوا همخوانی دارد.

خلاصه
خلاصه رمان متاسفانه خیلی کمه و مثل عنوان گنگه اگر اطلاعات بیشتری به خواننده برسونی بهتر میشه پس خلاصه رو افزایش بده

جلد
متاسفانه جلد شما برای من قابل مشاهده نبود

مقدمه
مقدمه با خلاصه مقدمه عنوان و محتوا همخوانی داشت زیبا بود اما بهتره جای خلاصه و مقدمه تعویض بشه

آغاز
آغاز رمان زیبا بود اما نیاز به حس آمیزی و توصیفات بهتری داره

یک نکته دوست عزیز اگر زیاد وسط متن رمان به عنوان نویسنده(پ.ن) توضیح بدی از جذابیت رمان کاسته میشه سعی چیزی که میخوای بگی رو توی متن خود رمان اضافه کنی

موفق باشی💝

 

[Kosarvalipour]

بسم ربی
نقد کاربر/ رمان لیال صامتة
رمان شما فوق العاده جذاب و زیبا بود.
چون من نقد کاربر رو کوتاه می نویسم پس به یک نکته قوت و یک نقطه نیازمند ویرایش اشاره میکنم.
۱_ اشاره به عقاید دینی و عدم مبالغه ی زیاد و باورپذیری :
شاید تیترش پیچیده باشه ، ولی درکل منظورم اینه که شما توی اثرتون سعی کردید عقاید مذهبی تون رو با متنتون تلفیق کنید و این باورپذیری رو بیشتر می کرد. توی داستان های فانتزی این چنینی صحنه های غیرقابل باور زیاد داریم و دست شماهم برای خلق صحنه های ماورایی باز بود ولی باورپذیری فوق العاده ای در رمان دیده میشد.
۲_ رمان بیش از حد گنگ، و مبهم بود.
چندجا راجب مادر شخصیت اصلی حرف زده شده بود و من واقعیتش چیزی متوجه نشدم! این طور داستان ها معمولا از پارت سی یا چهل به بعد، گره گشایی شون به قول معروف روی غلتک میفته و مخاطبان کم کم میفهمن که چی به چیه؛ ولی صادقانه بگم مخاطباتوت خیلی کم میشن!
این مشکل از شما نیست اکثر مخاطب ها نمونش خودمن، بسیار بی حوصله و عجول هستیم و نمیخوایم صبر کنیم که گره گشایی با اصول و قواعدش پیش بره و جذاب باشه. و از یه جایی به بعد که گیج میشیم دیگه رمانو ول میکنیم. یکی دیگه از جاهای مبهم رمان مرگ پوفی بود که من اصلا نفهمیدم چی به چیه و چطوری مرد. یکم اگه اطلاعات رمان رو اشکار کنید خیلی بهتر میشه. از خوندن رمان زیباتون بسیار لذت بردم و منتظر پارت های بعدیم.
موفق باشید 🌸