- Jul
- 35
- 35
- مدالها
- 1
موضوع: ماجراجویی های من
نویسنده: Ania n.k
ژانر: خاطره نویسی،
مقدمه:
هوای بهاری و خنک، در طول مسیر صورتم را نوازش میداد و حس خوب و آرامش بخشی را بوجود می اورد، بعد از مدتی که در فکر و خیال و لذت بردن از طبیعت غرق بودم، پدرم گفت که رسیدیم و از اینجا به بعد دیگر نمیشود با ماشین رفت، و باید پیاده شویم و تا جایی نزدیکیهای آن تنگه، وسایل را ببریم. با وجود اینکه هنوز کاملا به تنگه نرسیده بودیم ولی آبوهوای اطرافش خنک و گرمی تنگه را میتوان حس کرد. آفتاب چنان گرمایش را بر سر و رویمان میریخت که انگار از اینکه پوستمان را کمی تیره کند لذت میبرد، و اگر بگویم از پشت این تابش آفتاب صدای خنده خورشید را حس میکردم شاید اغراق نباشد. (البته که همه میدونیم این حرفم کمی اغراقآمیز است)
نویسنده: Ania n.k
ژانر: خاطره نویسی،
مقدمه:
هوای بهاری و خنک، در طول مسیر صورتم را نوازش میداد و حس خوب و آرامش بخشی را بوجود می اورد، بعد از مدتی که در فکر و خیال و لذت بردن از طبیعت غرق بودم، پدرم گفت که رسیدیم و از اینجا به بعد دیگر نمیشود با ماشین رفت، و باید پیاده شویم و تا جایی نزدیکیهای آن تنگه، وسایل را ببریم. با وجود اینکه هنوز کاملا به تنگه نرسیده بودیم ولی آبوهوای اطرافش خنک و گرمی تنگه را میتوان حس کرد. آفتاب چنان گرمایش را بر سر و رویمان میریخت که انگار از اینکه پوستمان را کمی تیره کند لذت میبرد، و اگر بگویم از پشت این تابش آفتاب صدای خنده خورشید را حس میکردم شاید اغراق نباشد. (البته که همه میدونیم این حرفم کمی اغراقآمیز است)
آخرین ویرایش توسط مدیر: