جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

در حال تایپ [متاورس] اثر «سام آقایی کاربر انجمن رمان بوک»

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته تایپ رمان توسط ttesorrg با نام [متاورس] اثر «سام آقایی کاربر انجمن رمان بوک» ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 439 بازدید, 3 پاسخ و 10 بار واکنش داشته است
نام دسته تایپ رمان
نام موضوع [متاورس] اثر «سام آقایی کاربر انجمن رمان بوک»
نویسنده موضوع ttesorrg
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ttesorrg
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده

ttesorrg

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Aug
4
99
مدال‌ها
2
نام رمان: متاورس
ژانرها: جناییT معمایی
نام نویسنده: سام
عضو گروه نظارت: (S.O.W (1
خلاصه: داستان دختری است که یک شبی از شبای سال 2021 استراحت میکنه صبح که میشه سوگل رمان ما سفر میکنه به سال 2056 در ادامه سوگل با پسری آشنا میشه که کمکش کنه برگرده به زمان خودش سوگل 21 سال سن داره و سام 24 سال.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

-SAHEL-

سطح
0
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Aug
450
926
مدال‌ها
2

IMG_۲۰۲۲۰۱۲۷_۲۳۳۶۵۹.jpg

نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمدگویی و سپاس از انتخاب انجمن رمان بوک برای منتشر کردن رمان خود؛ خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود، قوانین زیر را با دقت مطالعه کنید.
قوانین تایپ رمان

و برای پرسش سوالات و رفع اشکالات خود در را*بطه با رمان، به لینک زیر مراجعه کنید.
پرسش و پاسخ تایپ رمان

دوستان عزیز برای سفارش جلد رمان خود بعد ۱۵ پست در تاپیک زیر درخواست دهید.
درخواست جلد

می‌توانید برای پیشرفت قلم خود بدون محدودیت پارت درخواست منتقد همراه دهید.
درخواست منتقد همراه

پس از 30 پارت در تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید.

درخواست نقد شورا

و اگر درخواست تگ داشتید، می‌توانید به تاپیک زیر مراجعه کنید و بعد از خواندن شرایط و با داشتن شرایط، درخواست تگ دهید.
درخواست تگ

و پس پایان یافتن رمان، در تاپیک زیر با توجه به قوانین اعلام نمایید.
اعلام پایان رمان

با تشکر از همراهی شما
| کادر مدیریت انجمن رمان بوک|
 
  • لاو
واکنش‌ها[ی پسندها]: سرین
موضوع نویسنده

ttesorrg

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Aug
4
99
مدال‌ها
2
با تابیده شدن نورخورشید به صورتم چشم‌هام رو باز کردم.
همه‌چی برام گنگ بود! نمیدونستم کجام.
چشم‌هام کم_کم عادت کرد به نور.
یک جای دیگه بودم! با تعجب نگاه کردم!
من... من اینجا چیکار می‌کنم؟
مگه من توی خونه نبودم؟
با صدای خرناس سریع برگشتم پشت سرم رو نگاه کنم!
با چیزی که دیدم کم مونده بود سکته رو بزنم!
یک موجودی همانند انسان بدون داشتن پا، خونی و اسکلتی و موهای بلند و لب جر خورده.
داشت نزدیکم میشد‌.
جیغی کشیدم میرفتم عقب میومد جلو.
با تمام وجودم جیغ کشیدم.
پام رو گرفت.
جیغ کشیدم و گریه میکردم‌
لکنت گرفته بودم.
دهنش رو باز کرد و سمت گردنم آورد!
اما با صدای جیغش بیشتر وحشت کردم.
من... دارم خواب میبینم با گریه به اون موجود نگاه کردم داشت خاکستر میشد.
هضم این همه اتفاق برام سخت بود.
با صدایی که شنیدم دوباره وحشت افتاد تو دلم!

- تو اینجا چیکار میکنی؟

با ترس و هق_هق بهش خیره نگاه کردم.
یک پسر قد بلند بود.
گفتم:
- این.. اینجا ک...کجاست؟ م... من اینجا چیکار می‌کنم؟
- تو چطور اومدی به دنیای ما؟ تو کی هستی؟
- نمیدونم من خواب بودم از خواب بلند شدم دیدم اینجام. توروخدا کمکم کن. می‌خوام برگردم خونمون.
در برابر حرفم لبخندی زد و گفت:
- ببینم چی میشه. اسمت چیه؟
- سوگل.
بعد دستمو گرفت و از زمین بلندم کرد و گفت:
چه اسم قشنگی داری!
بعد به فکر فرو رفت؛
هنوزم بعد از اون اتفاق ترسناک قلبم تالاپ‌تولوپ میزد که بهم گفت:
- نترس تموم شد‍! من اینجا مواظبتم تا من هستم هیچ موجودی نمیتونه بهت دست بزنه!
با حرفاش کمی بهم آرامش داد.
نکنه خواب میبینم؟ یا اصلا واقعیت داره؟ خدای من!
باهم از اونجایی که موجوده بهم حمله کرد گذشتیم! از کنار درخت‌های سوخته بوی خون! و صدای وحشتناک.
پسره یک گردنبندی بیرون آورد گردمبنده یک یاقوت داست به رنگ آبی فیروزه‌ای. اون یاقوت رو جابه‌جا کرد، و من یک جای دیگه بودم!
 
موضوع نویسنده

ttesorrg

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Aug
4
99
مدال‌ها
2
پارت2
وقتی وارد یه مکان دیگه شدم با تعداد زیادی آدم روبه رو شدم که هرکی برای خودش به هر زبونی زندگی میکرد
سام_ اینارو میبینی؟بعد از اون اتفاق فقط این آدما زنده موندن
نمیدونستم چی بگم
_ یعنی چی؟؟؟ از 8 میلیارد فقط این چند هزار نفر موندن؟؟؟
سام_ میدونم برات چقدر دردناکه ولی باید با حقیقت روبه رو شی
انگار دنیا رو سرم خراب شده بود گیج شده بودم نمیدونستم چی بگم تو فکر این بودم که چه بلایی سر بقیه اومده
سام_ سوگل
با زور گفتم
_بله
سام_ بریم
_کجا؟؟
سام_ خونه
با تعجب گفتم
_ خونه مگه خونه ای مونده که بریم؟
سام_ بعد از اون اتفاق مردم شروع کردن به ریشه کن کردن اون موجودات که موفق بودن و فقط تعدادی از اون موجودات موندن
_خوب
سام_ خونه ای نمونده بود همه جا فراتر از سیاهی بود شروع کردیم به ساختن خونه
_ اهان خوب باشه بریم
ی حسی بهش پیدا کرده بودم نگرانش میشدم چند دقیقه بهش نگاه میکردم و میخندیدم
2 سال بعد…..…..
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین