جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

تمرین متن ادبی برای تمرین گویندگی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته آموزشات و تمرین گویندگی توسط meri با نام متن ادبی برای تمرین گویندگی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 32 بازدید, 3 پاسخ و 4 بار واکنش داشته است
نام دسته آموزشات و تمرین گویندگی
نام موضوع متن ادبی برای تمرین گویندگی
نویسنده موضوع meri
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط meri
موضوع نویسنده

meri

سطح
1
 
مدیر آزمایشی تالار گویا
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
گوینده افتخاری انجمن
کاربر ویژه انجمن
Jan
1,569
6,501
مدال‌ها
3
زندگی آرام است، مثل آرامش یک خواب بلند.
زندگی شیرین است، مثل شیرینی یک روز قشنگ.
زندگی رویایی است، مثل رویای یک کودک ناز.
زندگی زیبایی است، مثل زیبایی یک غنچه ی باز.
زندگی تک تک این ساعتهاست،
زندگی چرخش این عقربه هاست،
زندگی راز دل مادر من.
زندگی پینه ی دست پدر است،
زندگی مثل زمان در گذر است…
 
موضوع نویسنده

meri

سطح
1
 
مدیر آزمایشی تالار گویا
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
گوینده افتخاری انجمن
کاربر ویژه انجمن
Jan
1,569
6,501
مدال‌ها
3
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق آن شب مسـ*ـت مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
سجده ای زد بر لب درگاه او
پر ز لیلا شد دل پر آه او
گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای
جام لیلا را به دستم داده ای
وندر این بازی شکستم داده ای
نشتر عشقش به جانم می زنی
دردم از لیلاست آنم می زنی
خسته ام زین عشق، دل خونم مکن
من که مجنونم تو مجنونم مکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو … من نیستم
گفت: ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پنهان و پیدایت منم
سال ها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی
 
موضوع نویسنده

meri

سطح
1
 
مدیر آزمایشی تالار گویا
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
گوینده افتخاری انجمن
کاربر ویژه انجمن
Jan
1,569
6,501
مدال‌ها
3
من به تو خندیدم
چون که می دانستم
تو به چه دلهره از باغچه ی همسایه سیب را دزدیدی
پدرم از پی تو تند دوید
و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه
پدر پیر من است
من به تو خندیدم
تا که با خنده خود پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو لیک
لرزه انداخت به دستان من و
سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک
دل من گفت: برو
چون نمی خواست به خاطر بسپارد
گریه تلخ تو را
و من رفتم و هنوز
سالهاست که در ذهن من آرام آرام
حیرت و بغض تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت
 
موضوع نویسنده

meri

سطح
1
 
مدیر آزمایشی تالار گویا
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
گوینده افتخاری انجمن
کاربر ویژه انجمن
Jan
1,569
6,501
مدال‌ها
3
زندگی یعنی لمس یک لاله بدون هوس کندن آن

بخشش آب به تشنه، بدون هوس بستن آن

قسمت نان و شراب

زندگی یعنی عشق، لذت دیدن یک آهوی خسته،

بدون هوس کشتن آن….
 
بالا پایین