وقتی از دوستداشتن میگویی
سقف کوتاه اطاق بکنار میرود
و پرواز برای دستان من اختیاری شیرین میشود
وقتی از دوستداشتن میگویی
همسفر ابرها میشوم
و خانهی دور باران را ملاقات میکنم
محبوب من!
وقتی تو از احوال قلب خودت میگویی
من دیگر انسان نیستم
من دیگر چهرهی دیشب آیینه را ندارم
پرواز میکنم
گاه آب میشوم در رگهای تاک
و گاه سنگی در اعماق شفاف دریا