جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار محمد علی سپانلو

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط ترنم مبینا با نام محمد علی سپانلو ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 313 بازدید, 17 پاسخ و 0 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع محمد علی سپانلو
نویسنده موضوع ترنم مبینا
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ترنم مبینا
موضوع نویسنده

ترنم مبینا

سطح
3
 
کاربر ویژه
کاربر ویژه انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jan
1,494
5,531
مدال‌ها
5
در دست چپ ستاره
در دست راستش قلمی
ژالیزیانا ملکه ای دارد
اگر قلم را به من بدهد می توانم
ستاره را بسرایم
تا آسمان ترانه ی انسان شود
اگر ستاره را به من بدهد
جوهر درخشانی برای قلم اختراع خواهم کرد
اگر قلم ، اگر ستاره را به من می بخشید
آسمان تازه ای می نوشتم
برای ملتی که ملکه یکی از آن هاست
برای ملکه هایی که یک ملت اند
 
موضوع نویسنده

ترنم مبینا

سطح
3
 
کاربر ویژه
کاربر ویژه انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jan
1,494
5,531
مدال‌ها
5
هرگز ندیده بودم و نشنیده ام
ژولیت ، ایزوت ، لیلی
و دلبرانی از این قبیله
به چهل سالگی برسند
اما تو از حدود گذشتی و دلبر ماندی
از آن عجیب تر که از این پس باید
تندیس مرمرینی را بپرستی
از پادشاه نقره گیسویی
 
موضوع نویسنده

ترنم مبینا

سطح
3
 
کاربر ویژه
کاربر ویژه انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jan
1,494
5,531
مدال‌ها
5
تو ساعتی تو چراغی تو بستری تو سکوتی

چگونه می توانم

که غایبت بدانم

مگر که خفته باشی در اندوه هایت

تو واژه ای تو کلامی تو بوسه ای تو سلامی

چگونه می توانم که غایبت بدانم

مگر که مرده باشی در نامه هایت

تو یادگاری تو وسوسه ای تو گفت و گوی درونی

چگونه می توانی که غایبم بدانی

مگر که مرده باشم من در حافظه ات

بهانه ها را مرور کردم

گذشته را به آفتاب سپردم

به عشق مرده رضایت دادم

یعنی

همین که تو در دوردست زنده ای

به سرنوشت رضایت دادم
 
موضوع نویسنده

ترنم مبینا

سطح
3
 
کاربر ویژه
کاربر ویژه انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jan
1,494
5,531
مدال‌ها
5
آخرین چکه بارانم
آویخته
از برگی خشک
از زن درخت
به زمین غلتیدم
دود شیری رنگ
شاید بدنت بودکه از شعله ی افسرده ی خود برمی
خاست
عشق ما بوی زمستان می داد
چشم تردید
اگر باز اگر بسته
نمی بیند زیبایی را
عشق ما بیشتر از پاییز
بیگانه از امید نبود
 
موضوع نویسنده

ترنم مبینا

سطح
3
 
کاربر ویژه
کاربر ویژه انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jan
1,494
5,531
مدال‌ها
5
گم كرده نمي گويد چه چيز را
گردش مي كند ميان مهمانخانه
خانم سكوت با زلف پسرانه
تا سكوت ازلي را بياشوبد از نگفتن ها
چه
هرج و مرجي
يك حلقه ي بي تعهد را جا گذاشته
در پيش بند ظرف شويي
وسوسه مي شود
اما به ياد نمي آورد
قغاعده اي هم ندارد يافتن ها ، نهفتن ها
كبوتري ابلق ب تخته هاي مطبخ نوك مي كوبد
نسيم مي زود ، مي گذرد ، گلبرگ هاي پژمرده را مي روبد
تنها كاغذ هاي خط خطي شاهدند
در سبد زير ميزش
رفيقانه
 
موضوع نویسنده

ترنم مبینا

سطح
3
 
کاربر ویژه
کاربر ویژه انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jan
1,494
5,531
مدال‌ها
5
این عینک سیاهت را بردار دلبرم
این جا کسی تو را نمی شناسد
هر شب شب تولد توست
و چشم روشنی هیجان است
در چشم های ما
از ژرفنای اینه ی روبه رو
خورشید کوچکی را انتخاب کن
و حلقه کن به انگشتت
یا نیمتاج روی موی سیاهت
فرقی نمی کند ، در هر حال
این جا تو را با نام مستعار شناسایی کردند
نامی شبیه معشوق
لطفا
آهوی خسته را که به این کافه سرکشید
و پوزه روی ساق تو می ساید
با پنجه ی لطیف نوازش کن
 
موضوع نویسنده

ترنم مبینا

سطح
3
 
کاربر ویژه
کاربر ویژه انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jan
1,494
5,531
مدال‌ها
5
کم کم خطوط دورنگار
بی رنگ می شود
ازنامه های عاشقانه در اینده
یک دسته کاغذ سفید به جا می ماند
در پکتی که نام تو بر پشت آن
آواز ناشناسی می خواند
در قصه ای علیه فراموشی
من با تو روی عشق گرو بستم
آن حقه را که نام و نشان تو داشت
گرچه به خاطرت نیست ، نشکستم
میراث من همین هاست
ایا به چشم ک.س برسد ؟ شک دارم
شک دارم این که بختی باشد
در کشف رمز های سفید فکس
رئح زبان که از قفس خط پرید و رفت
اما بعید نیست ، پس از سالها
چشمان عاشقی که شبیه توست
راهی به کشف قصه ی ما یابد
جای گر گرفتگی واژه ها
 
موضوع نویسنده

ترنم مبینا

سطح
3
 
کاربر ویژه
کاربر ویژه انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jan
1,494
5,531
مدال‌ها
5
مدت عمرم چند باری بلبل را دیده ام
عروسک مومی در کاسه ی عید یا شنیده ام
کودکان نواخته اند و درختان بخشیدند
چند بار با نوای او از خواب در آمد کودک
شمد را رنگ بلبل پنداشت
بلبلی در کودک بود یا کودکی در درخت
لانه ای کنار نهر دهکده ای
سبدی همرنگ کاه ، شاهکار بافنده ای خوش آواز
گهواره ی تخم های صدفی رنگ و جلا خورده
پیش از همه پیغامش را می شنیدم
در نغمه ی او منتظر چیزی بودم که اتفاق نمی افتاد
در لیتل رک ، در آلبوکرک ، در قلب ایالات متحده
میان همهمه ی ترافیک ، شکل های متشنج
چهچهه بلبل ، پر حوصله و نومید ، پیوسته دخالت می کرد
با همان شیوه که در پرتو شمع ، روی آب سبز
در کاسه ی چینی می چرخید
بلبلی غرق شده در گلدان
کشتی پرداری در خکستر پارو می زد
پشت دیوار ، در این مزبله ی نزدیک
بین تایرهای اوراقی ، قوطی های زنگ زده ،‌ کاغر های تاخورده
باز آوازش را می شنوم
می توانم که بپرسم قدر آوازش را می داند ؟
گرچه در بستر بیماری ، شاعری خفته که بلبل را از
حفظ نمی داند
روزگاری ، ته یک جام قدیمی ، نقش بلبل را دید
که می لغزید تا دانش لب هایش
گرچه در ویرانه ،‌ بین خرده ریز زندگی شهری
تکه ای مخمل آبی
و در آن گرمی لمبرهای مهمانان باقی
مخمل آبی نقش فرسوده ی بلبل دارد
طرحی از شاعر فرسوده که می کوشد یاد آرد
در کجای تن او بلبل پنهان است
 
بالا پایین