جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار محمد علی معلم دامغانی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط ~Fateme.h~ با نام محمد علی معلم دامغانی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 113 بازدید, 10 پاسخ و 2 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع محمد علی معلم دامغانی
نویسنده موضوع ~Fateme.h~
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ~Fateme.h~
موضوع نویسنده

~Fateme.h~

سطح
5
 
مدیر آزمایشی تالار رمان
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,399
10,282
مدال‌ها
6
(علی تنها)

دریغ است از ولی اما ولی تنهاست بی مردم
علی، آری علی، حتی «علی» تنهاست بی مردم

برای دفع دیوانی که آغالیده‌اید آنک
عقیم از مصطفی زادن هبل بالیده‌اید آنک

کم از زن‌های برزن‌های بی‌آزرم بی‌آزر
بتی بالیده‌اید از خرقه: دستی خون و دستی زر

برآن حوضی که جامی می‌دهند – البته بی سر را –
کساد از کاسه‌ها در کوزه خواهد کرد کوثر را

در این عشرت‌سرا از جوش عیاشی و اوباشی
علی ـ القصه ـ خواهد ماند و حوضش حوض نقاشی

حقیقت زیر سنگ آز و ناز است از شما از ما
خدا بیزار و آیین بی‌نیاز است از شما از ما

چه می‌خواهیم ازین خدمت به‌جای خویشتن کردن
غرامت بر خدا هشتن برای خویشتن کردن

چو خضرای دمن از «من» خسی بالید و خستر شد
و خرهایی که استر شد و پرهایی که بستر شد

مُبیعی بود و شیطان چانه زد تا پیر شد بلعم
زر و زن را میانجی کرد و غافلگیر شد بلعم

صلای آسمانی چون مسیحا را فروگیرد
بمان تا یوشع احمد اریحا را فروگیرد

الا یا قومنا قوموا اذا الصبح مصباحا
لنا فی الصّبح آثارٌ؛ أ لیس الصبح إصباحا؟

صلامان می‌زند ساقی به گلبانگ خراسانی
به: أنّ اللیلَ قد ولّی و أنّ الدیکَ قد صاحا

مُشرّف کرد خواهی ماه من از باده مستان را
سلام الله ، بسم الله ، روشن کن شبستان را

تو می‌آیی و گیتی گریه خواهد شد برای تو
به تیغ، این تیه کژدم، قریه خواهد شد برای تو

"علی معلم دامغانی"
 
موضوع نویسنده

~Fateme.h~

سطح
5
 
مدیر آزمایشی تالار رمان
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,399
10,282
مدال‌ها
6
(شهر صد دروازه)

در آفاقی که نیلوفر ، به بال رنگ می‌پیچد
صدا فرسنگ در فرسنگ در فرسنگ می‌پیچد

من آن لالم که شب خواب مشوش دیده سودایم
سپند سبز کالم ، خواب آتش دیده سودایم

من آن لال زبان دانم که صرف کال می لافم
خیال توسنم زان سان که باد از یال می لافم

مرا از پتشخواران گر به زیدر راند آغازم
ز خوار و پشتهّ زیدر به خیبر خواند آوازم

شب از یال بلندِ گنبدان دژ برپرید از من
که سورج پیله پروانهّ قژ بردرید از من

طلسم رای ری شامان صد دروازه برچیدم
به رسم نورهان سامان طرز تازه در چیدم

من از ثغرِ خراسان ، شهر صد دروازه می آیم
به بزم خسرو خاصان به طرز تازه می آیم

"علی معلم دامغانی"
 
موضوع نویسنده

~Fateme.h~

سطح
5
 
مدیر آزمایشی تالار رمان
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,399
10,282
مدال‌ها
6
(جام شفق)

روزی كه در جام شفق مل كرد خورشيد
بر خشك چوب نيزه‌ها گل كرد خورشيد

شيد و شفق را چون صدف در آب ديدم
خورشيد را بر نيزه گویی خواب ديدم

خورشيد را بر نيزه؟ آری اين‌چنين است
خورشيد را بر نيزه ديدن سهمگين است

بر صخره از سيب زنخ بر می‌توان ديد
خورشيد را بر نيزه كمتر می‌توان ديد

در جام من می پيش تر كن ساقی امشب
با من مدارا بيشتر كن ساقی امشب

بر آبخورد آخر مقدَّم تشنگانند
می ده حريفانم صبوری می‌توانند

اين تازه رويان كهنه رندان زمين‌اند
با ناشكيبايان صبوری را قرين‌اند

من صحبت شب تا سحوری کی توانم
من زخم دارم من صبوری كی توانم

تسكين ظلمت شهر كوران را مبارک
ساقی سلامت اين صبوران را مبارک

من زخم‌های كهنه دارم بی شكيبم
من گرچه اينجا آشيان دارم غريبم

من با صبوری كينه ديرينه دارم
من زخم داغ آدم اندر سينه دارم

من زخم‌دار تيغ قابيلم برادر
ميراث‌خوار رنج هابيلم برادر

يوسف مرا فرزند مادر بود در چاه
يحیی! مرا يحیی برادر بود در چاه

از نيل با موسی بيابانگرد بودم
بر دار با عيسی شریک درد بودم

من با محمد از يتيمی عهد كردم
با عاشقی ميثاق خون در مهد كردم

بر ثور شب با عنكبوتان می‌تنيدم
در چاه كوفه وای حيدر می‌شنيدم

بر ريگ صحرا با اباذر پويه كردم
عمار وَش چون ابر و دريا مويه كردم

تاوان مستی همچو اشتر باز راندم
با ميثم از معراج دار آواز خواندم

من تلخی صبر خدا در جام دارم
صفرای رنج مجتبی در كام دارم

من زخم خوردم صبر كردم دير كردم
من با حسين از كربلا شبگير كردم

آن روز در جام شفق مل كرد خورشيد
بر خشک چوب نيزه‌ها گل كرد خورشيد

فريادهای خسته ، سر بر اوج میزد
وادی به وادی خون پاكان موج میزد

بی درد مردم ما خدا، بی درد مردم
نامرد مردم ما خدا ، نامرد مردم

از پا حسين افتاد و ما بر پای بوديم
زينب اسيری رفت و ما بر جای بوديم

از دست ما بر ريگ صحرا نطع كردند
دست علمدار خدا را قطع كردند

نوباوگان مصطفی را سر بريدند
مرغان بستان خدا را سر بريدند

در برگريز باغ زهرا ، برگ كرديم
زنجير خائيديم و صبر مرگ كرديم

چون بيو‌گان ننگ سلامت ماند برما
تاوان اين خون تا قيامت ماند برما

روزی كه در جام شفق مل كرد خورشيد
بر خشک چوب نيزه‌ها گل كرد خورشيد

علی معلم دامغانی
 
موضوع نویسنده

~Fateme.h~

سطح
5
 
مدیر آزمایشی تالار رمان
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,399
10,282
مدال‌ها
6
(ماه غریبستان، علی)

دیده بگشا ای به شهد مرگ نوشینت رضا
دیده بگشا بر عدم، ای مستی هستی فزا
دیده بگشا ای پس از سوءالقضا حسن القضا

دیده بگشا از کرم، رنجور دردستان، علی!
بحر مروارید غم، گنجور مردستان، علی!

دیده بگشا رنج انسان بین و سیل اشک و آه
کِبر پَستان بین و جام جهل و فرجام گناه
تیر و ترکش، خون و آتش، خشم سرکش، بیم چاه

دیده بگشا بر ستم؛ بر این فریبستان، علی!
شمع شب‌های دژم، ماه غریبستان، علی!

دیده بگشا! نقش انسان ماند با جامی تَهی
سوخت لاله، مُرد لیلی، خشک شد سَرو سَهی
زآ گهی مان جهل ماند و جهل ماند از آگهی

دیده بگشا ای صنم، ای ساقی مستان، علی!
تیره شد از بیش و کم آیینۀ هستان، علی!

علی معلم دامغانی
 
موضوع نویسنده

~Fateme.h~

سطح
5
 
مدیر آزمایشی تالار رمان
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,399
10,282
مدال‌ها
6
(منزل یار)

آفتاب ، آینه دار است اینجا
ذره خورشیدسوار است اینجا

مایه ی گرمی سودا داغ است
لاله سرجوش بهار است اینجا

در حنای من و ما رنگی نیست
خون عشاق نگار است اینجا

بی حساب اند صفا کیشانش
سعی ما در چه شمار است اینجا؟

عاشقی را ، نخرند ای زاهد!
خودفروشی به چه کار است اینجا؟

پای در کش به ادب ای صوفی!
سر منصور ، به دار است اینجا

طفل راه اند ـ (معلم) ـ یاران
ورنه سر منزل یار است اینجا

"علی معلم دامغانی"
 
موضوع نویسنده

~Fateme.h~

سطح
5
 
مدیر آزمایشی تالار رمان
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,399
10,282
مدال‌ها
6
(کو دلم ؟)

آسمان ، محراب ابروی کسی ست
شب شکنج طرّه‌ی موی کسی ست

می‌درخشد چهر مهر آیینه است
داغ دار روی مه‌روی کسی ست

های‌وهوی ما و من در سی*ن*ه سوخت
کاندرین گنبد هیاهوی کسی ست

سرمه کو ؟ تا خامشی انشا کنیم
دور با چشم غزل‌گوی کسی ست

باده ، لاف روشنایی می‌زند
عذر مُل، شرم گل از روی کسی ست

کو دلم امشب (معلم) ؟ کو دلم ؟
باز این دیوانه در کوی کسی ست

علی معلم دامغانی
 
موضوع نویسنده

~Fateme.h~

سطح
5
 
مدیر آزمایشی تالار رمان
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,399
10,282
مدال‌ها
6
(در اضطراب باغچه‌ها)

گرفته خون شقایق رکاب باغچه‌ها
فتاده آتش گل در کتاب باغچه‌ها

ز سردمهری شب‌های شهر بی‌آواز
به بوی صبح برآشفته خواب باغچه‌ها

ز تنگ‌چشمی دهقان خشم، در رگ گل
به جوش آمده خون مذاب باغچه‌ها

به برگ‌برگ شقایق به داغ لاله شکفت
شکوه فاجعه در اضطراب باغچه‌ها

نگاه کن که چسان طفره میرود گلچین
به جرم چیدن گل از جواب باغچه‌ها

ز نینوایی ما ، بلبلان شهر غریب
سیاه‌مسـ*ـت شدند از شراب باغچه‌ها

(معلما) گل آتش برآید از دهنم
اگر به تیغ نبرّند ، آب باغچه‌ها

علی معلم دامغانی
 
موضوع نویسنده

~Fateme.h~

سطح
5
 
مدیر آزمایشی تالار رمان
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,399
10,282
مدال‌ها
6
(تا دم صبح)

دوش با یاد تو لیک از تو جدا تا دم صبح
گریه کردیم من و شمع، بتا! تا دم صبح

دور از جان تو ای دوست که دیشب بی‌تو
سنگ می‌ریخت به ما سنگ بلا تا دم صبح

یاد آن شب که به هم سلسله‌جنبان بودند
شانه و دست من و باد صبا تا دم صبح

بر سرم دوش ز هجران تو کوکب می‌ریخت
شب جدا، شمع جدا، دیده جدا تا دم صبح

نه همین دوش که عمری‌ست (معلم) شب‌ها
گریه کردم به خدایی خدا تا دم صبح

"علی معلم دامغانی"
 
موضوع نویسنده

~Fateme.h~

سطح
5
 
مدیر آزمایشی تالار رمان
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,399
10,282
مدال‌ها
6
"رفتیم و عشق را به رقیبان گذاشتیم
رفتیم و داغ ، بر دل هجران گذاشتیم

در ما نبود طاقت سوز و گداز عشق
این سوز و این گداز به ایشان گذاشتیم"
 
بالا پایین