جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار محمد قهرمانی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط Trodi با نام محمد قهرمانی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 60 بازدید, 4 پاسخ و 2 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع محمد قهرمانی
نویسنده موضوع Trodi
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Trodi
موضوع نویسنده

Trodi

سطح
4
 
مدیر آزمایشی تالار پزشکی و سرگرمی
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
ناظر آزمایشی
کاربر ممتاز
Dec
5,200
9,089
مدال‌ها
3
ز عجز تکیه به دیوار آه خود کردیم

شکسته حالی خود را پناه خود کردیم



به روی هر چه گشودیم چشم ، غیر از دوست

به جان او که ستم بر نگاه خود کردیم



ز نور عاریت ماه چشم پوشیدیم

نگاهبانی شام سیاه خود کردیم



ز دوستان موافق سفر شود کوتاه

رفیق راه دل سر به راه خود کردیم



دوباره بر سر پیمان شدیم ای ساقی!

تو را به توبه شکستن گواه خود کردیم



اگر به خاک فشاندیم خون مینا را

دو چشم مسـ*ـت تو را عذرخواه خود کردیم



ز صبح پرده در افتاد بخیه بر رخ کار

نهان به پرده ی شب گر گناه خود کردیم



ز کار عشق مکش دست و پند گیر از ما

که عمر در سر این اشتباه خود کردیم

محمد قهرمان
 
موضوع نویسنده

Trodi

سطح
4
 
مدیر آزمایشی تالار پزشکی و سرگرمی
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
ناظر آزمایشی
کاربر ممتاز
Dec
5,200
9,089
مدال‌ها
3
عزم رفتن داری و من ناگزیر از ماندنم

ای مسافر! بازوان را حلقه کن برگردنم



سربنه برسینه من ساعتی از روی لطف

تا بماند هفته‌ها بوی تو در پیراهنم



عاشقی نازکدلم، کم ظرف مانند حباب

دم مزن با من به تندی، زان که در دم بشکنم



می‌شماری ناله‌ام را همچو نی، بادِ هوا

خم به ابرویت نیاید، بشنوی‌گر شیونم



از منِ افتاده گر آگه نباشی، دور نیست

بی‌صدا چون سایه باشد، بر زمین افتادنم



گر شدی دلبسته من، یا منم پابندِ تو

فرقها باشد میان ما، توجانی، من تنم



پلک‌هایم شب نمی‌آیند دور از تو به هم

گر مژه برهم زنم، در دیده ریزد سوزنم



آتش عشقت نمی‌دانی چه با من می‌کند

برقِ عالمسوز را سرداده‌ای در خرمنم



آه ای هجران تو بی‌رحم چون آوار و سیل!

من نه سنگِ خاره‌ام آخر، نه کوه آهنم



نیستی آگه ز رسم دوستی، بشنو که من

آنچنانت دوست می‌دارم که با خود دشمنم!



خار در پیراهنم، چون با توام، برگِ گل است

برگِ گل، چون بی‌توام، خار است در پیراهنم

محمد قهرمان
 
موضوع نویسنده

Trodi

سطح
4
 
مدیر آزمایشی تالار پزشکی و سرگرمی
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
ناظر آزمایشی
کاربر ممتاز
Dec
5,200
9,089
مدال‌ها
3
داغ امید به دل ماند و تحمل کردیم

آرزو مرد شنیدیم و تجاهل کردیم



کاسه ی صبر عجب نیست که لبریز شود

زانچه یک عمر شنیدیم و تحمل کردیم


بلبل فصل خزانیم و ز گلریزی اشک

آشیان را به نظرها سبد گل کردیم


همچو فواره که از اوج سرازیر شود

به ترقی چو رسیدیم تنزل کردیم


ناصح از پند مکرر ننشیند خاموش

گرچه هر بار شنیدیم تغافل کردیم

دست پرورده ی ذوقیم و به فتوای بهار
 
موضوع نویسنده

Trodi

سطح
4
 
مدیر آزمایشی تالار پزشکی و سرگرمی
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
ناظر آزمایشی
کاربر ممتاز
Dec
5,200
9,089
مدال‌ها
3
حاجت طعنه زدن نیست که ما خود خجلیم

زین همه بار که بر دوش توکل کردیم



کم نشد حیرت و سرگشتگی ما افزود

هرچه در کار جهان بیش تامل کردیم



گذر عمر نه زانگونه که حافظ فرمود

بود سیلی که تماشا ز سر پل کردیم



ای خزان دست نگه دار که در آخر عمر

نوبهار دگری آمد و ما گل کردیم

محمد قهرمان
 
موضوع نویسنده

Trodi

سطح
4
 
مدیر آزمایشی تالار پزشکی و سرگرمی
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
ناظر آزمایشی
کاربر ممتاز
Dec
5,200
9,089
مدال‌ها
3
به دل جمع درین دایره گامی نزدم

گرچه پرگار شدم دور تمامی نزدم



آهی از دل ندواندم به سر راه سحر

گلی از ناله ی خود بر سر شامی نزدم



ضعف تن سایه صفت داشت زمین گیر مرا

بوسه چون پرتو مه بر لب بامی نزدم



ساز افتاده ز کوکم خجلم ای مطرب

که به دلخواه تو یک بار مقامی نزدم

خصلت من چو دگرگونه شد از گشت زمان

طعنه از پختگی خویش به خامی نزدم



تشنه ی شهرت بیهوده نبودم چو عقیق

زخم بر دل به طلبکاری نامی نزدم



راه بردم ز قناعت چو به چشم و دل سیر

بر سر خوان فلک لب به طعامی نزدم



من که با شور سخن شعله دماندم از سنگ

در دلت آتشی از سوز کلامی نزدم


گرچه ای غنچه دهن تشنه ی بوسی بودم

لب خواهش نگشودم در کامی نزدم



سرگران از من مخمور گذر کردی دوش

رفتی و از می دیدار تو جامی نزدم

محمد قهرمان
 
بالا پایین