هردیده ای بجز تو بر دیده ام حرام است
از اولش بگفتم بر دیده ی تو دام است
ای یار بد شنیدی از دشمن جهان سوز
جز خنجر نگاهت دشمن دگر کدام است
ای قاصد پرنده عزم سفر که داری
از ملک دوست گذر کن مارا به او سلام است
ب درب خانه اش رو چون دیدی اش چنین گو
ان عاشق موالی در فکر تو مدام است
دیدی اگر چنین گفت عاشق نمیشناسم
گویش چنین نباشد از او به تو پیام است
گفته اگر نیایی صد سال هم کنم صبر
این عشق کهنه ما صد سال با دوام است
دیدی اگر که بازم درگفته منت اورد
گویش بکن تو منت این لذت کلام است
حتی اگر که بازم عشق مرا نیاموخت
گویش که غم نباشد مارا زتو سهام است
چون گو که در نگاهت یوسف اگر نباشد
ان لحظه زندگی اش بی رونق و تمام است .
دانی که مقصدم بر ملک دل رسیدن است
یک عمر ارزوی ما به منزل رسیدن است
دریای هجر تو بینهایت بود اگر
مارا فراغتی به ساحل رسیدن است