جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

در حال تایپ [محکومم به دختر بودن] اثر «فاطمه ارسلانی کاربر انجمن رمان بوک»

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته تایپ رمان توسط az46055 با نام [محکومم به دختر بودن] اثر «فاطمه ارسلانی کاربر انجمن رمان بوک» ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 488 بازدید, 3 پاسخ و 2 بار واکنش داشته است
نام دسته تایپ رمان
نام موضوع [محکومم به دختر بودن] اثر «فاطمه ارسلانی کاربر انجمن رمان بوک»
نویسنده موضوع az46055
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط آساهیر
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده

az46055

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Jun
2
10
مدال‌ها
1
نام رمان: محکومم به دختر بودن
نویسنده: فاطمه ارسلانی
ژانر: عاشقانه، درام
عضو گپ نظارت: S.O.W (۵)
خلاصه: می دونی بزرگترین جنایت چی هست شاید تو ذهنتون قتل؛قاچاق؛ خ*یانت؛ پول شویی و..... بیاد ولی هیچکدوم از این ها نیست بلکه دختر بودن یک جنایت بزرگ محسوب میشه که از وقتی به دنیا میاد تا می میره باید تقاص پس بده 😞
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

_ نفس _

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Jan
2,241
3,453
مدال‌ها
5
negar_۲۰۲۲۰۸۲۷_۲۲۰۴۳۴_ogx.png




"باسمه تعالی"


نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمدگویی و سپاس از انتخاب انجمن رمان بوک برای منتشر کردن رمان خود؛ خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود، قوانین زیر را با دقت مطالعه کنید.
قوانین تایپ رمان


و برای پرسش سوالات و رفع اشکالات خود در رابطه با رمان، به لینک زیر مراجعه کنید.
پرسش و پاسخ تایپ رمان


قبل از ارسال پارت تاپیک آموزشی درست نویسی را با دقت مطالعه کنید.
درست نویسی- مطالعه این آموزشات اجباری است.
مدیران در صورتی که متوجه اشکالات شما در درست نویسی شوند برای شما ناظر تعیین می‌کنند.

شما می‌توانید با ارسال دو پارت ابتدایی اثر تاپیک نقد کاربران را ایجاد کنید.
پس از ارسال پست اول، از کاربران بخواهید تا نظرات خود را در قالب نقد درباره هر جز از رمان بازگو کنند.
«درخواست نقد توسط کاربران»

دوستان عزیز برای سفارش جلد رمان خود بعد ۱۵ پست در تاپیک زیر درخواست دهید.
درخواست جلد


چنان‌چه قصد دارید اثرتان را با تیزر تبلیغ کنید، درخواست تهیه کلیپ توسط تیم تدوین دهید.
«درخواست تیزر»

پس از 30 پارت در تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید.
درخواست نقد شورا


می‌توانید پس از ویرایش اثر خود با توجه به نقد، به تاپیک زیر مراجعه کنید و بعد از خواندن شرایط و با داشتن شرایط، درخواست تگ دهید.
درخواست تگ


و پس پایان یافتن رمان، در تاپیک زیر با توجه به قوانین اعلام نمایید. حتماً تمامی پارت‌ها باید تایید ناظر را دارا باشند.
اعلام پایان رمان




با تشکر از همراهی شما
|کادر مدیریت بخش کتاب|
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

az46055

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Jun
2
10
مدال‌ها
1
پارت اول :
چشم هام رو با درد باز کردم نگاهی به چادر حصیری انداختم ،صدای هیاهو می اومد همه داشتن خودشون رو واسه جشن شب آماده میکردن. ریحانه پرده رو کنار زد، جلو اومد و بوسه ای به موهای پریشونم زد
ریحانه: صبح بخیر گلم
چشمان قرمزش از بی خوابی دیشبش خبر میداد
ریحانه: چیه عروس خانم خوشگل ندیدی؟؟؟
چشم از صورت کبودش برداشتم
من: به من نگو عروس!
ریحانه: دیونه ای امشب عروسیته!
من: من با اون پیرمرد ازدواج نمیکنم چند بار بگم زبون انسان حالیتون نمیشه!
ریحانه: تروخدا کله شق بازی نکن فاطمه
من: شرمنده من مثل شما ها خفه خون نمی گیرم تا دستی دستی خونه خرابم کنن
ریحانه: هیچ کاری از دستت بر نمیاد خیلی مقاومت کنی تهش با کمربند راهی حجلت میکنن
حرفش حق بود ولی من نمی خواستم این سرنوشت شوم رو بپذیرم
ریحانه؛ فاطمه مجبوری قبول کنی چون..
پریدم وسط حرفش
من: آره چون من دخترم بس دیگه! هرچی شد گفتید چون دختری مگه من چند سالمه آخه لعنتی ها ۱۷ سال مگه سن ازدواجه؟؟؟
ریحانه: آره تو طایفه ما خیلی سن بالایی هست انگار نمی دونی تنها دختری که با سن بالا ازدواج کرد رقیه دختر حشمت آقا که ۱۶ سالش بود تو حتی از اونم بزرگتری می فهمی این یه فاجعه هست واسه خانواده ما
من: رقیه رو با رضایت خودش دادن به پسر مشق قربون ولی من چی؟؟؟ قرار با یه پیرمرد خیکی ؛ چاق؛ هیز ازدواج کنم که بچه هاش از من ۱۰ سال بزرگترن
ریحانه: ولی در عوضش‌ پولداره ،خان روستای بالا هست، احمق میری اونجا خانمی میکنی تو یه عمارت بزرگ زندگی میکنی واسه خودت کنیز داری نه مثل من که دست هام اینقدر پوشک بچه عوض کردم و رخت شستم شده عین یه زن هفتاده ساله
من: کنیز نمی خوام؛ عمارت نمی خوام؛ من می خوام با عشق ازدواج کنم با کسی که دوسش دارم ازدواج کنم کسی که حداقل پیر نباشه این چیز زیادیه؟؟؟
ریحانه به سختی بغضش رو قورت داد گفت
ریحانه: آره برای ما خیلی زیاده فاطمه ما چه بخواهیم و چه نخواهیم سرنوشت این جور برای ما حکم کرد ما جز پذیرفتن کاری نمی تونیم بکنیم.
 
آخرین ویرایش:
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین