معرفی کتاب مدیر مدرسه اثر جلال آل احمد

[HAN]

نام کتاب: مدیر مدرسه
نوشته ی جلال آل احمد

مدیر مدرسه، داستان یه معلمه که از درس دادن و سر و کله زدن با بچه ها خسته شده و میخواد به عنوان مدیر مدرسه، در واقع مدیر یه مدرسه دور افتاده استراحت کنه. برای این کارم با رشوه دادن مدیریت یه مدرسه رو تصاحب میکنه، اما با دیدن اوضاع اونجا و مشکلات و تبعیضایی که بین بچه هاست، اخر استعفا میده...
جلال (نویسنده کتابو میگم) توی این داستان نسبت به همه نا هنجاری ها و خلاف های اداری زمان خودش فریاد اعتراض سر داده و اونم چقدر زیبا و جذاب!
مدرسه ای که مدیر جدید وارد اون میشه، ساختمونیه که یه مستر خرپول به نیت گرون شدن زمیناش توی یه جای دور افتاده ساخته و برای مدت زیادی وقف آموزش و پرورش کرده تا مثلا در سال های اینده بعد از اینکه رفت و امد توی این زمینا زیاد شد و مردم اومدن اون دور و اطراف خونه ساختن، قیمت زمینش چند برابر بشه و این جوری هم خیر دنیا و هم خیر آخرت نصیبش بشع:\ برای اینکه همه هم بدونن که «وااااااااااااای چه آدم خیری» اسمشو کاشیکاری کرده زده رو پیشونی مدرسه که از دوووووور پیدا باشه:[
جلال توی این داستان به رشوه دهی و رشوه گیری توی اداره ها اشاره میکنه

 

[HAN]

صفحه دوازده: ... صد و پنجاه هزار تومان توی کارگزینی کل مایه گذاشته بودم تا این حکم را به امضا رساندم


بعدشم انگشت طنزشو روی نشانه ها و علامتای گول زننده میذاره و همه رو به تمسخر میگیره

 

[HAN]

صفحه سیزده: تابلو مدرسه هم حسابی و بزرگ و خوانا بود. از صد متری داد میزد که توانا بود هر که... هر چه دلتان بخواهد! با شیر و خورشیدش که آن بالا، سر سه پا ایستاده بود و زورکی تعادل خودش را حفظ میکرد و خورشید خانم روی کولش با ابرو های پیوسته و قمچیلی که به دست داشت!


بعدشم با طعنه درمورد کشورای استعمارگر میگه

 

[HAN]

صفحه بیست و یک: دیدم واقعا چه راحت بودیم ما بچه های بیست، سی سال پیش! حتی جهان نما که میکشیدیم برای تمام آسیا و افریقا و استرالیا به دو سه رنگ بیشتر احتیاج نداشتیم. قهوه ای را برای انگلیس به کار میبردیم با نصف آسیا و افریقا و صورتی را برای فرانسه با نصف دیگر دنیا، و سبز یا نمیدانم ابی را برای هلند و آن چند تای دیگر و حالا ...


جانماز ابکشا هم خوب از دستش میخورن

 

[HAN]

یک حاجی اقا با تنبان سفید و خشک گشاد نماز میخواند. وقتی سر از سجده برداشت یک قبضه ریشش را هم دیدیم


در کل و خلاصه هم بگم که کلا این اقای نویسنده داره مثلا قصه و داستان تعریف میکنه اماااااا به طور محسوسی هم داره میزنه تو گوش مملکت زمان خودش و میگه این چه وضیه بابا! بیاید جم کنید این کثافت کاریا رو... (در پراتز عرض بنمایم که واقعا هم کثافت کاریه و کتاب یوخلده نیاز به سانسورات دارع:))

و اما نکات منفی:

درسته که نویسنده داره با زبان عامیانه و ساده حرف میزنه اما بعضی جاها نکات نگارشی و دستوری رو رعایت نکرده، مثلا همون کارایی که اگه ما توی انشا هامون انجام بدیم ازمون نمره کم میکنن:\

به کار بردن چندتا فعل توی یه جمله

جا به جایی بیش از حد ارکان جمله

به کار بردن حروف اضافه زیادی تو جمله

اما حالا اگه مثه من برید و از معلمتون بپرسید چطوره که نویسنده به این بزرگی اینجوری مینویسه؟ به نگاه جانانه بهتون میکنه و بعد میگه:
تو هم یه داستان نمادین مثله این بنویس من بیخیال این چیزا میشم...


و در پایان:
کتاب خوبیه و ارزش خوندن داره، زیاد هم نیس پس اگه وقت کردید حتما بخونیدش!