جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار مریم شکوری تبریزی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط za-wrde با نام مریم شکوری تبریزی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 47 بازدید, 4 پاسخ و 3 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع مریم شکوری تبریزی
نویسنده موضوع za-wrde
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط za-wrde
موضوع نویسنده

za-wrde

سطح
0
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
1,773
7,122
مدال‌ها
2
امشب منم و عشق تو و یک دل خسته

یک سی*ن*ه پر از خاطره ؛ از درد شکسته

رفتی و بریدی و مرا یاد نکردی

عشقم بنشین وصل کن این بند گسسته

تا کی تو جدا از من و از عشق گریزان

بگشا در این خانه که عمری شده بسته

برگرد به این خانه دلم کنج این قفس مرد

قمری تو کز کرده و یک گوشه نشسته

بعد از تو من از عالم و آدم بریدم

شیرازه‌ی هستی من از هم بگسسته

ماندم تک و تنها که در این کوچه‌ی بن بست

امشب منم و عشق و یک دل خسته


 
موضوع نویسنده

za-wrde

سطح
0
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
1,773
7,122
مدال‌ها
2
مرا دریاب

مرا که مانند انعکاس نور

روی دریای طوفانی

تکه تکه شده ام

دریاب

هیچ موجودی در برهوت

تنهایی ام نیست

دستانم از یخبندان عشق ترک


خورده‌است

کجاست مهربانی دستانت

تا التیامی بر زخم‌هایم شود

کجاست آن خورشید بی دلیل

که اندام منجمد مرا

در ارتعاش حرارت‌های عشق

گرما ببخشد

کجای زندگی گم شده‌ای

سرما در وجودم بیتوته

کرده‌است

و نبض حیاتم را به وفول برده‌

مرا دریاب

تا در یادش بخیر غرق نشده‌ام


 
موضوع نویسنده

za-wrde

سطح
0
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
1,773
7,122
مدال‌ها
2
در راه عشق تو

سختی کشیده ام

رفتی نیامدی

از خود بریده ام

ای رفته از برم

با من چه کرده ای

بی تو کجا برم

هیچ فکر کرده ای

بی تو هوای من


سرد و کشنده است

یاد تو در خیال

مرا کشانده است

گاهی بیا ببین

تنهایی مرا

تا باورت شود

این دل شکسته را

جانم به لب رسید

از بازی زمان

از دوره کردن

آن خاطراتمان

آن با تو بودن

بوسیدنت عزیز

آه از آن گذشته‌ها

آه از فراق عزیز

اکنون نشسته‌ام

تنها و غم‌زده

فکر و خیال تو

آتش به جان زده

با من بگو که تو

بی من چگونه‌ای

از یاد برده‌ای

آری این گونه‌ای

از قلب خود مرا

راندی به راحتی

بی تو فنا شدم

با او تو راحتی؟
 
موضوع نویسنده

za-wrde

سطح
0
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
1,773
7,122
مدال‌ها
2
دو چشم ؛ پشتِ حوصله ی پنجره خانه ی ما

کوچه را می کاود

کوچه اما تهی از عطر تنِ خاطره هاست خالی از سبزِ بهار

پائیز آمده اینجا انگار ،


می‎‌‌رود عابری از کوچه

خاموش و عبوس

احتمالا فکرش پیش خاطره‌ایست ناملموس

کودکی بازیگوش با یک توپ

می‌زند روی تن خاطره‌ها

و حواس کوچه را پرت می‌کند از یادها

باد پائیزی کماکان می‌وزد در کوچه

و در و پنجره‌ی خانه‌ی تو با هر باد

می‌خورد بر هم آنجا

کسی نیست که ببندد آن را

ناگهان بارانی بر آسمان می‌بارد

به چه زیبا و لطیف

این هوا


خاطره‌ها

خالی کوچه

و چشم نگران

کودک خاطره‌ی من می‌رود در خانه

می‌شیند روی گلبرگ خیال

می‌شود پیر ز رویای بهار
 
موضوع نویسنده

za-wrde

سطح
0
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
1,773
7,122
مدال‌ها
2
باران می‌بارد

ابرهای تیره و خاکستری

رنگ پهنه آسمان را اشغال کرده‌اند

و برنگ دل من در آمده‌اند

باران می‌بارد

و روح خسته ام را


همچون نوای تاری دلنشین می‌نوازد

آه خستم

گویی این خستگی هنوز امتداد

همان شب رفتن است

امتداد پیله تنهایی

که مرا در خود مانند پیچکی

پیچاند و له کرد

زخم‌هایم درد می‌کند

و بارام هم التیامی بر آن‌ها نیست

مغزم از تجمع خاطرات

آبستن است

و در هجوم یادها مرده‌ام

و کسی مرا به یاد نمی‌آورد

باران می‌بارد

و هنوز هم شب

ادامه‌ی همان شب سیاه رفتن توست

به زیر باران می‌روم

و لذت هم‌آغوشی با باران

به خلسه‌ی رخوت می‌برد مرا

آزاد می‌شود ذهن تاریکم از سیاهی

باران می‌شوید تمام رخت‌های خستگی مرا

و لحظه‌ای درمیابم که زنده‌ام

اما چرا این زنده‌ی مچاله شده

در خاطرات سیاه را از یاد برده‌اند

مگر نه اینکه قلبم

این تمام دارایی‌ام را حرامشان کرده‌ام

باران می‌بارد و من رها می‌شوم

باید رها شد

و از چاله‌ی تاریکی به قله‌ی

نور صعود کرد

رها می‌شوم

و صعود می‌کنم

اما هنوز خسته‌ام

هنوز خسته‌ام و

هنوز باران ادامه دارد






 
بالا پایین