- Apr
- 15
- 119
- مدالها
- 2
دلنوشته: مزرعهی طنینها
نویسنده: شیرین شکوه
ژانر: فانتزی، اجتماعی و کمی عاشقانه
ناظر: @vian
مقدمه:
وقتی کفِ پاهای سپیدش علفهای سبز را در آغوش گرفت، ذرهذره آرامش به درونش غلتید. پاهایش همچون سپری جلوی پرتوی خورشید ایستادند و خورشید با نورش بر آنها تازیانه میزد. حس سبکی و مسـ*ـتگونهای در سراسر مغزش میجنبید. برای لحظهای زمان ایستاد، یاختهی سرخ خون در رگانش ایستاد و حالا او مسافری معلق در مزرعهی طنینها بود!
نویسنده: شیرین شکوه
ژانر: فانتزی، اجتماعی و کمی عاشقانه
ناظر: @vian
مقدمه:
وقتی کفِ پاهای سپیدش علفهای سبز را در آغوش گرفت، ذرهذره آرامش به درونش غلتید. پاهایش همچون سپری جلوی پرتوی خورشید ایستادند و خورشید با نورش بر آنها تازیانه میزد. حس سبکی و مسـ*ـتگونهای در سراسر مغزش میجنبید. برای لحظهای زمان ایستاد، یاختهی سرخ خون در رگانش ایستاد و حالا او مسافری معلق در مزرعهی طنینها بود!
آخرین ویرایش: