مشاعره مشاعره با حرف "الف"

[.AikA.]

از کرم بنواخت ما را یار ما
لاجرم بالا گرفته کار ما

جان فروشانیم در بازار عشق
تن چه باشد در سر بازار ما

شاه نعمت الله

آسمان را از پرنده بگیر
آب را از ماهی
و رویا را از آدمی،
همگی در تاریکی می‌میرند.

- غفور ابراهیمی

 

[amir mohamad]

آسمان را از پرنده بگیر
آب را از ماهی
و رویا را از آدمی،
همگی در تاریکی می‌میرند.

- غفور ابراهیمی

اول قدم از عشق سر انداختن است
جان باختن است و با بلا ساختن است

اول این است و آخرش دانی چیست
خود را ز خودی خود بپرداختن است

عراقی

 

[.AikA.]

.
از میان جان نگیرد, عشقِ او هرگز کنار..

_عطار

 

[رازآفرین]

ای که بر ماه از خط مشکین نقاب انداختی
لطف کردی سایه‌ای بر آفتاب انداختی

 

[خاتون کوچولو]

از این به بعد به رویم در قفس مگشای
چراکه طوطی این‌قصه‌پیش‌از‌این‌مرده‌است

 

[رازآفرین]

افسون عشق باد و انفاس عشقبازان
باقی هر آنچه دیدیم افسانه بود و واهی