جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

انشاء مشاهده مسابقه فوتبال

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته قفسه انشاء توسط آریانا با نام مشاهده مسابقه فوتبال ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 180 بازدید, 0 پاسخ و 0 بار واکنش داشته است
نام دسته قفسه انشاء
نام موضوع مشاهده مسابقه فوتبال
نویسنده موضوع آریانا
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط آریانا
موضوع نویسنده

آریانا

سطح
5
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Mar
3,431
12,574
مدال‌ها
6
اولین بار که با پدرم به استادیوم ورزشی رفتیم را فراموش نمی کنم. جای ما درست پشت دروازه ی تیم رقیب بود. پدرم قبل از رفتن به استادیوم دعا می کرد جای نشستن ما پشت دروازه ی تیم رقیب باشد. از حرفهایش سردر نمی آورم.

وقتی بازی شروع شد وبازیکنان وارد زمین شدند، فهمیدم پدرم چه آرزوی بدی داشته است. اصلا نمی توانستم بازیکنان را ببینم و مجبور بودم مدام سرم را به این طرف و آن طرف تکان بدهم. انگار همه ی آن ها در تورِ دروازه حبس شده بودند. وقتی گردن ام خسته شد، فکرِ تازه ای به نظرم رسید. یک چشم ام را بستم و به یکی از روزنه های تور خیره شدم.

حالا می توانستم بازی را خوب ببینم. اما این کافی نبود. گاهی جای بازیکنان ها دریک روزنه جا نمی شد. یا برای دنبال کردن شان آنقدر خم و راست می شدم که پدرم فکر می کرد خسته شده ام. اما من آدمی نبودم که زود خسته بشود.

همان موقع بود که اختراع جدیدی کردم. در فکرم، تور دروازه را به دوقسمت افقی تقسیم کردم. از روزنه های بالا به صورت شان نگاه می کردم و از روزنه های پایین به پاهایشان. دیگر مجبور نبودم مدام به رفت و آمدشان در طول و عرض زمین نگاه کنم. اما این اختراع تازه هم زیاد چنگی به دل نمی زد. چون هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود که دوباره خسته شدم. چاره ایی نبود. دوباره با یک چشم بسته به یکی ازروزنه های تورِ دروازه خیره شدم.

گاهی با چشم راست و گاهی با چشم چپ. دلم می خواست می توانستم بازی را بدون وجود روزنه های تور ببینم. نمی خواهم بگویم دیدن فوتبال تیمی را که دوست داشتم، ارزش این را نداشت که از کت و کول بیفتم. اما کاش پدرم متوجه می شد دیدن مسابقه ی فوتبال از روزنه ی تورِ دروازه، برای من که قد و هیکلم به اندازه ی او نیست خیلی سخت است.
در همین فکرها دست وپا می زدم که ناگهان پدرم نیم متر از جا پرید و فریاد کشید: گُل… گُل…گُل. من هم که تازه متوجه شده بودم تیم محبوبم یک گل جانانه رادر دروازه ی حریف جا داده، از جا بلند شدم تا توپ را که پشتِ روزنه تورِ دروازه بود ببینم.

وقتی صدای بوق ها ی تشویق در استادیوم پیچید، اصلا یادم رفت که دیدن فوتبال از روزنه ی تورِ دروازه چقدر می تواند سخت باشد.
 
بالا پایین