جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مصاحبه مصاحبه محسن چاوشی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته متفرقه بیوگرافی ها توسط ASHVAN با نام مصاحبه محسن چاوشی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 270 بازدید, 17 پاسخ و 0 بار واکنش داشته است
نام دسته متفرقه بیوگرافی ها
نام موضوع مصاحبه محسن چاوشی
نویسنده موضوع ASHVAN
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ASHVAN
موضوع نویسنده

ASHVAN

سطح
6
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
Aug
8,033
27,719
مدال‌ها
8
در ابتدای کارتان نسخه دیگری از کارهای آلبوم «نفرین» بیرون آمد که اسم و رسم چاووشی و دست اندرکاران آلبوم اول ترانه گفته می شد…



– بله دقیقا. به من مجوز نمی دادند و طبیعتا نمی توانستم کارم را با شناسنامه منتشر کنم. پس تصمیم گرفتم برای این که ثابت کنم این ترانه ها را من ساخته و خوانده ام این کار را انجام بدهم. بعد از من هم این کار باب شد که خواننده ها آهنگساز، خواننده و تنظیم کننده را اول ترانه می گفتند به خاطر اینکه دیگر کسی کار ک.س دیگر را به اسم خودش منتشر نکند.
خلاصه این هم از اینجا مد شد. فقط می خواستم بگویم اینها کارهای من هستند. مثل بچه هایم بودند، برایشان زحمت کشیدم و وقت پایشان صرف کرده بودم. البته این را هم بگویم که با این که ممکن است مردم این کارها را دوست داشته باشند اما به نظر خودم کارهای خوبی نبودند. با این حال محصول زندگی من بودند. یک ریمیکس درست کردم به عنوان آلبوم دوم که اسم خودم را هم اولش گفتم که بگویم قبلی هم مال من بود. فقط برای اینکه خودم را ثابت کنم. بیرون آمد و باز هم لج و لجباری و رفت و آمد به ارشاد و …
 
موضوع نویسنده

ASHVAN

سطح
6
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
Aug
8,033
27,719
مدال‌ها
8
آلبوم دوم را همان استودیوی احمدوند ضبط کردید؟

– با «رضا فوادیان» آشنا شدم. رضا کیبوردش را به من داد و بعضی وقت ها می رفتم استودیوی احمدوند و چیزهایی ضبط می کردیم تا اینکه تصمیم گرفتیم توی حیاط خانه رضا یک استودیوی خانگی و خیلی خیلی کوچک درست کنیم. سقفش را با چوب و برزنت ساختیم که باران روی سرمان نریزد و یکی هم مسئول این بود که برود آب هایی که روی سقف جمع شده بود را خالی کند و خلاصه داستان هایی داشت برای خودش که یادم بیاید می گویم

باز هم رفتیم دنبال مجوز و باز هم به در بسته خوردیم. پیش احمدوند که می رفتم گاهی محسن یگانه هم می آمد آنجا کار ضبط می کرد اما در واقع ورود و خروج مان به استودیوی احمدوند طوری بود که به هم نمی خوردیم و همدیگر را نمی دیدیم. من آن موقع معروف شده بودم و نفرین بیرون آمده بود. یگانه به احمدوند گفته بود اگر ممکن است به چاووشی بگو که با هم ترانه ای بخوانیم. من یک تراک وسط کارش خواندم در حالی که او را ندیده بودم. بعد که منتشر و معروف شد تازه محسن یگانه را دیدم و «نشکن دلمو» را با هم خوانیدم و همان کارهایی که در آن آلبوم بیرون آمد و پخش شد دست مردم.
 
موضوع نویسنده

ASHVAN

سطح
6
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
Aug
8,033
27,719
مدال‌ها
8
اینها را خودتان پخش کردید؟

– تقریبا بله. ناامید شده بودیم و گفتیم حداقل کاری که می توانیم انجام بدهیم همین است که صدایمان را به مخاطب مان برسانیم شاید به همین واسطه، اتفاقی بیفتد.



چرا مردم کمتر از خواننده های دیگر زیرزمینی آن زمان؛ از شما تصویری می دیدند؟

– خب من آن زمان مجاز نبودم. عکس هایی از من در محیط اینترنت وجود داشت اما اینترنت و … به شکل امروزی همه گیر و قوی و در دسترس نبود. یکسری عکس های شخصی از من منتشر شد که واقعا به خواست و علاقه من نبود.

 
موضوع نویسنده

ASHVAN

سطح
6
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
Aug
8,033
27,719
مدال‌ها
8
غیر از موسیقی چه می کردید؟ در واقع امرار معاش از کجا بود؟

– هیچ جا. وضع مالی خوبی نداشتم. چند وقت کوتاهی که در استودیوی رضا فوادیان کار کردیم، همسایه ها شکایت کردند. حیاط مشترک با همسایه ها بود و به خاطر این طور چیزها رفتند شکایت کردند و شهرداری هم آمد و استودیو را خراب کرد. استودیوی توی خیابان سرباز در میدان سپاه بود و بعد از اینکه استودیو را خراب کردند، وسایل پیش رضا ماند.



در واقع قرار بود که من توی این استودیو روی آلبوم بعدی کار کنم. خواهر رضا سرمایه گذار کار بود و حدود 4 میلیون بابت این استودیو هزینه کرد. البته من قبل تر با آنها شرط کرده بودم که اگر آلبومم باز مجوز نگرفت شما هم مثل آن دوستان نروید و شکایت کنید. در نهایت آنجا هم داستانش اینطور شد و شهرداری زد خرد و خاکشیرش کرد. باز هم خودم ماندم و خودم بدون اینکه چیزی داشته باشم. دومین آلبوم هم به بن بست خورد.

 
موضوع نویسنده

ASHVAN

سطح
6
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
Aug
8,033
27,719
مدال‌ها
8
با بقیه بچه های تیمی که بعدها با آنها همکاری کردید چطور آشنا شدید؟

– با کسی مثل «امیر ارجینی» به واسطه حسین صفا آشنا شدم. دوست صمیمی حسین بود. یک روز حسین گفت من یک دوست شاعر دارم که خوب می نویسد. خلاصه با امیر آشنا شدم و با هم یکسری اتودها زدیم که توی استودیوی رضا فوادی به دنیا آمدند. از بس استودیوی رضا کوچک بود که خودمان اسمش را گذاشته بودیم: «استودیو گلابی».



از آنجا که بیرون آمدم در حین حیران گردی ها و چه نم چه کنم هایم با پسری آشنا شدم به نام «عابد بسطامی». عابد از شخصی به اسم «عظیمی» حرف زد و گفت چند آلبوم منتشر کرده و در لاله زار هم هستند و گفته که بیاید با ما قرارداد بنویسد تا من مجوز کارش را بگیرم و این جور حرف ها و در نهایت خواست من را با آنها آشنا کنم. با این آقای عظیمی هم حرف زدیم و گفت مجوز می گیرم که در نهایت نتوانست.

 
موضوع نویسنده

ASHVAN

سطح
6
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
Aug
8,033
27,719
مدال‌ها
8
قراردادها به چه شکل و شرایطی بود؟

– اینطور بود که امکانات در اختیارم می گذاشتند و اگر مجوز گرفت که فبه المراد، اگر نگرفت هم که هیچ.



پولی بابت پیش قرارداد می گرفتید؟

– نه اصلا. آن زمان حتی ساز هم نداشتم. کیبوردی داشتم که آن را هم از من گرفتند. همان آلبومی که در استودیو فوادیان ضبط کردیم را داشتم و همان را برای مجوز فرستادیم که باز هم مجوز نگرفت. یک روز عابد بسطامی گفت با یک نفر قرار دارم، بیا با هم برویم. عابد گرافیست بود و اینطور کارها را انجام می داد. به خواست عابد رفتیم جایی که قرار داشت و وارد که شدم دیدم استودیوست.



«استودیو آفاق» که مدیرش آقای امیرحسین شریفی تهیه کننده سینما و تلویزیون بود. پسر آقای شریفی، شاهرخ استودیوی کوچکی در یک یاز اتاق ها درست کرده بود و کار می کرد. اگر اشتباه نکنم عابد من را به آنها معرفی کرد و آنها هم من را می شناختند.
آن موقع آلبوم خودکشی ممنوع هم منتشر شده بود و خیلی همه گیر شده بود. شاهرخ شریفی خیلی تحویلم گرفت و گفت بیا اینجا کار کن و بمان و از وسیله ها استفاده کن. تقریبا همه چیز هم بود. یک روز آنجا بودم که «شهاب اکبری» در در آمد و با هم آشنا شدیم و به من گفت: «من کارهایت را دوست دارم و دوست دارم بی هیچ چشمداشت مالی با تو همکاری کنم و برایت کار تنظیم کنم.» با هم دوست شدیم.



شهاب خیلی پسر خوبی بود و هست. خلاصه آلبوم «متاسفم» را شروع کردیم. استودیو آفاق که میدان کتابی بود به پاتوق و پایگاه ما تبدیل شده بود و اتفاقات خیلی جالبی آنجا می افتاد. شبانه روز مشغول تولید و ضبط «متاسفم» بودم و یکی از کارهایی که آنجا به دنیا آمد هم «سنتوری» بود. در واقع «متاسفم» در حال شکل گیری بود که «سنتوری» را کار کردم. اینها گل کاری های آن زمان من بودند و مهرجویی هم همان موقع آمد سراغ من.



 
موضوع نویسنده

ASHVAN

سطح
6
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
Aug
8,033
27,719
مدال‌ها
8
این اتفاقات مربوط به چه سالی بود؟

– سال 86-85 بود. به شهاب گفتم من نه مجوز دارم نه پولی که بتوانم سرمایه کارم کنم اما دوست دارم کیفیت و تنظیم های کارم بهتر باشد. شهاب گفت: «اصلا چشمداشت مالی به این موضوع ندارم. همین که بشود با هم همکاری کنیم خیلی هم عالی است.» خلاصه 9 ماه شبانه روز استودیو بودیم. پولی در نمی آوردم آن زمان اما اینقدری داشتم که بتوانم از پس خودم بربیایم.



برای بعضی ها تک و توک موزیک می ساختم و پولی بابتش می گرفتم، البته قیمت ها مثل امروز نبود. شبانه روز با شهاب توی استودیو آفاق بودیم، طوری که گاهی وقت ها هفته ای یک بار می رفتم خانه سری می زدم. مدام در حال کار بودیم و بعضی وقت ها شهاب وقت می کرد با نامزدش برود بیرون تفریح و میهمانی های فامیلی و دوباره شب برمی گشت استودیو

من از شهاب خیلی چیزها یاد گرفتم. چیزهایی که دیگران خیلی سخت به آدم یاد می دهند چون یاد گرفتن کسی مثل من مساوی بود با کم درآمد شدن دیگران. شهاب قبل از اینکه تنظیم کننده شود استودیو رولند را داشت. همان اول که تنظیم های شهاب را شنیدیم خوشم آمد. کارهای تر و تمیز و خوبی بودند و اینطوری در واقع همکاری ما با هم شروع شد. البته بعد به شهاب گفتم که ژانر من با این موسیقی که تو تنظیم می کنی فرق دارد و باید یک طور دیگری تنظیم کنی.



خیلی با هم فکر کردیم که چطور کار کنیم یا از چه صداهایی بهره ببریم. رفت و آمد بچه هایی مثل حسین و امیر هم به استودیو شروع شد و خلاصه همه با هم فک رمی کردیم که چطور باید دنیاهامان را بیشتر از گذشته به هم نزدیک کنیم و این دنیا را در بحث تنظیم برای فواد هم باز کردیم و او هم کم کم با فضای کارها آشنا شد. برای شهاب هم این شعرها و ژانرهای موسیقی که ما کار می کردیم جذابیت داشت. به همین خاطر خیلی زود با آن اخت شد

بعدها از خود شهاب شنیدم از وقتی این کارها را با هم انجام داده ایم سلیقه ام عوض شده و دیگر نمی توانم هر کاری را تنظیم کنم. در این 9 ماه خیلی اتفاقات زیادی افتاد و جو خیلی جالبی در آن استودیو وجود داشت. هر اتفاقی که فکرش را بکنید در این مدت افتاد. از خنده تا گریه. حرف و مشورت و موسیقی و هر چیزی که فکرش را بکنید.
 
موضوع نویسنده

ASHVAN

سطح
6
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
Aug
8,033
27,719
مدال‌ها
8
اگر اشتباه نکنم ترانه معروف آ« زمان شما یعنی «من کم تحمل ام» هم در همین زمان ها منتشر شد، درست است؟

– دقیقا. اتفاق خوب یادم می آید که موقع ضبط آهنگ «من کم تحمل ام» فقط من و شهاب توی استودیو بودیم. همیشه استودیو شلوغ بود و بچه ها آنجا بودند. منتظر می شدیم که بچه ها بروند تا استودیو خلوت شود و بتوانیم کار ضبط کنیم. به همین خاطر اصولا ضبط ها را آخر شب انجام می دادیم. شهاب خیلی آدم تودار و درونگرایی است و خیلی سخت می شود از درونش باخبر شد. برعکس من، خیلی سخت گریه می کند. من هر وقت دلم بخواهد می زنم زیر گریه و اصلا مهم نیست کجا و یا در چه موقعیتی هستم. می زنم زیر گریه.

شهاب راحت می خندید اما خیلی سخت گریه می کرد و همیشه حسش را کنترل می کرد. یادم می آید آن شب حال خوبی نداشتم و اینقدر حالم عجیب و غریب بود که نمی توانم تعریفش کنم. شهاب اتودهای اولیه موزیک را زده و آماده کرده بود تا من بخوانم و بعد تنظیمش کند. همیشه وقتی شهاب صدا می گرفت، چند خط می خواندم تا دستش باز باشد و بهترین وکال را انتخاب کنم. اما «کم تحمل ام» را فقط یک بار خواندم و از استودیو آمدم بیرون. دیدم شهاب نشسته پشت میز و سرش را گذاشته روی میز. گفتم «شهاب چطور بود؟» سرش را بلند کرد، دیدم دارد گریه می کند. این اولین بار بود که گریه شهاب را می دیدم
 
موضوع نویسنده

ASHVAN

سطح
6
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
Aug
8,033
27,719
مدال‌ها
8
چرا حال خوبی نداشتید؟

– بالاخره باید شرایط آن زمانم را در نظر بگیرید. از آنچه در گذشته بر من گذشته بود تا همان روزها. اینقدر اینها در من تلنبار شده بود که واقعا به مرز انفجار رسیده بودم. همه درها رو به رویم بسته شده بود و به هر دری که می زدم بتوانم کاری انجام بدهم و زندگی ام را عوض کنم، اما نمی شد. فقط می دانستم که باید کار کنم و بخوانم. البته راهی جز این هم نداشتم و فقط امیدوار بودم که بالاخره یک روز اتفاق خوبی می افتد و روزنه ای باز می شود. کاملا حس می کردم و مطمئن بودم که اوضاع هیچ وقت در این شرایط باقی نمی ماند.



از طرف دیگر هم خوشحال بودم که مردم با کارهایم ارتباط برقرار کرده اند. مسیج ها و کامنت های زیادی به دستم می رسید. روزنامه ها درباره ام می نوشتند یا در اینترنت که تازه راه افتاده بود از من خبر و مطلب و … می گذاشتند و من همه آنها را می دیدم و انرژی می گرفتم. امروز هم همینطورم. خودم را از وقایع اطرافم منفک نمی دانم
چه اخباری که مربوط وبه من و حوزه موسیقی است، چه اخبار دیگر را. خیلی ها فکر می کنند در خلوت بودن یعنی بی خبر بودن از همه جا و همه ک.س. در صورتی که اصلا اینطور نیست. خلاصه آن زمان هم نظرات مردم را می خواندم و ایمیلی داشتم که خیلی ها از آن طریق برایم نامه می فرستادند و من هم تک تک شان را می خواندم.
 
موضوع نویسنده

ASHVAN

سطح
6
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
Aug
8,033
27,719
مدال‌ها
8
کم تحمل ام» خیلی مد شده بود. چرا اینقدر عاشقانه ها سیاه بودند؟

هنوز هم هستند؛ مثل ترانه هایی که در شهرزاد می خوانید. این گرایش ترفندی برای به دست آوردن بازار بود؟ البته آن زمان بازار هم موضوع آنچنان حرفه ای و مهمی نبود، حداقل به اندازه امروز…- نه ابدا به خاطر بازار نبود چون خواننده مجازی نبودم که بخواهم به فروش رسمی کارهایم فکر کنم. مثلا ترانه «سه شنبه ها» عاشقانه حسین صفا بود، نه من.



یعنی چنین تجربه ای در زندگی ام نداشتم اما ارتباط زیادی با این شعر برقرار کردم و دیگر مهم نبود که سه شنبه اتفاق خاصی برای من افتاده یا نه. مهم این بود که این ترانه به حس و هوای من و حسین نزدیک بود. خیلی دوستش داشتم. هیچ دروغ و ادایی پشت این کارها نبود و هنوز هم نیست. من از حال و هوا و زندگی خودم می خوانم. آنچه بین همه ما مشترک است یک نوع زندگی است که همین زندگی باعث یک علاقه و وجه اشتراک بین آدم ها می شود
 
بالا پایین