جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

معرفی کتاب معرفی کتاب نجواگر

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته قفسه کتاب توسط آرشیت با نام معرفی کتاب نجواگر ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 424 بازدید, 15 پاسخ و 1 بار واکنش داشته است
نام دسته قفسه کتاب
نام موضوع معرفی کتاب نجواگر
نویسنده موضوع آرشیت
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط آرشیت
موضوع نویسنده

آرشیت

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Feb
3,242
6,947
مدال‌ها
2
درباره الکس نورث
الکس نورث در لیدز انگلستان متولد شد و اکنون با همسر و پسرش در آنجا زندگی می‌کند. الکس نورث یک نویسندهٔ جنایی بریتانیایی است که این نام مستعار را برای خود انتخاب کرده است. او زندگی مخفی‌ای دارد و کسی اطلاع خاصی از او ندارد.
 
موضوع نویسنده

آرشیت

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Feb
3,242
6,947
مدال‌ها
2
بخشی از کتاب نجواگر
«وحشتناک‌ترین کابوس هر پدر و مادری دزدیده شدن فرزندشان توسط فردی غریبه است. اما از لحاظ آماری، این اتفاقی به‌شدت نادر است. در واقع، بچه‌ها بیشتر از جانب اعضای خانوادهٔ خودشان و پشت درهای بسته مورد آزار و اذیت قرار می‌گیرند. دنیای بیرون ممکن است ترسناک و تهدیدآمیز به نظر برسد، اما حقیقت این است که بیشترِ غریبه‌ها آدم‌های معقولی‌اند و خانه می‌تواند از هر جای دیگری خطرناک‌تر باشد.
 
موضوع نویسنده

آرشیت

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Feb
3,242
6,947
مدال‌ها
2
مردی که داشت نیل اسپنسر۴ شش‌ساله را از آن‌سوی زمین بایر تعقیب می‌کرد این موضوع را به‌خوبی می‌دانست.
 
موضوع نویسنده

آرشیت

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Feb
3,242
6,947
مدال‌ها
2
به‌آرامی گام برمی‌داشت، هماهنگ با نیل در پشت ردیفی از بوته‌ها، مدام مواظب پسرک بود. نیل به‌آرامی حرکت می‌کرد، اصلاً متوجه خطری نبود که تهدیدش می‌کرد. هر از چند گاهی، لگدی به زمین خاکی می‌زد و گرد و خاک سفیدی بلند می‌کرد که بخشی از آن روی کفش‌های کتانی‌اش جا می‌انداخت. آن مرد، حالا، با احتیاط بیشتری به تعقیبش ادامه می‌داد. هر بار هم صدای کشیده شدن کفش‌های پسرک را به زمین می‌شنید. آن مرد حتی کوچک‌ترین صدایی هم تولید نمی‌کرد.
 
موضوع نویسنده

آرشیت

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Feb
3,242
6,947
مدال‌ها
2
بعدازظهر گرمی بود. آفتاب بی‌محابا کل روز را تابیده بود، اما ساعت دیگر شش شده بود و آسمان مه‌آلود به نظر می‌رسید. دمای هوا افتاده بود و آسمان هاله‌ای از رنگ طلایی به خودش گرفته بود؛ از آن بعدازظهرهایی که دلت می‌خواهد روی ایوان خانه بنشینی و با یک نوشیدنی سرد و دلچسب غروب آفتاب را تماشا کنی، بدون آنکه حتی فکر رفتن و آوردن کُتی هم به ذهنت خطور کند، تا وقتی که آن‌قدر دیر و تاریک شود که دیگر ارزش زحمت دادن به خودت را هم نداشته باشد.
 
موضوع نویسنده

آرشیت

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Feb
3,242
6,947
مدال‌ها
2
حتی این زمین بایر هم در پهنای این نور کهربایی زیبا به نظر می‌رسید. در گوشه‌ای از این زمین، درختچه‌ها روییده بودند و از یک طرف، دهکدهٔ فدربنک را جدا کرده بودند. آن‌سو معدن قدیمی و بلااستفاده‌ای قرار داشت. زمین مسطحی که بیشترش لم‌یزرع و مرده بود، هر چند در بخش‌هایی، کمابیش بوته‌هایی روییده و به این زمین چهره‌ای شبیه هزارتو داده بودند. گاهی، بچه‌های دهکده اینجا بازی می‌کردند، هر چند جای زیاد امنی نبود. در طول سال‌ها، خیلی از بچه‌ها وسوسه شده بودند تا به معدن قدیمی بروند، جایی که شیب رسیدن به آن می‌توانست خیلی خطرناک باشد. شورای شهر دور معدن را حصار کشیده و علامت گذاشته بود، اما محلی‌ها احساس می‌کردند که مسئولین باید کار بیشتری بکنند. هر چه باشد، بچه‌ها راه دور زدن حصارها را پیدا می‌کردند.»
 
بالا پایین