جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

ضرب‌المثل معنی و داستان ضرب المثل قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته ادبیات کهن توسط شاهدخت با نام معنی و داستان ضرب المثل قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 505 بازدید, 13 پاسخ و 1 بار واکنش داشته است
نام دسته ادبیات کهن
نام موضوع معنی و داستان ضرب المثل قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری
نویسنده موضوع شاهدخت
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط شاهدخت
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
ناظر کیفی کتاب
ناظر کیفی کتاب
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Jun
12,597
40,149
مدال‌ها
25
معنی و داستان ضرب المثل قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری
 
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
ناظر کیفی کتاب
ناظر کیفی کتاب
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Jun
12,597
40,149
مدال‌ها
25
ضرب المثل “قدر زر زرگر شناسد، قدر گوهر گوهری” به این معنی است که قدر و ارزش هر چیزی را خبره و استاد همان کار می داند.
 
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
ناظر کیفی کتاب
ناظر کیفی کتاب
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Jun
12,597
40,149
مدال‌ها
25
برای مثال نمی توان از شخصی که نانواست انتظار داشت درباره ی یک اثر هنری گران بها نظری دهد یا ارزش آن را تعیین کند، و بالعکس نمی توان از یک هنرمند انتظار داشت که تفاوت بین نان خوب و بی کیفیت را تشخیص دهد و یا یک نان خوب بپزد.
 
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
ناظر کیفی کتاب
ناظر کیفی کتاب
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Jun
12,597
40,149
مدال‌ها
25
بدین ترتیب هر کسی در حوزه ی فعالیت خود به تمامی مسائل آگاه است و باید توجه داشت در ارتباط با مسائلی که تخصص و اطلاعاتی درباره ی آن نداریم اظهار نظر نکنیم و نظر تخصصی ارائه ندهیم.
 
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
ناظر کیفی کتاب
ناظر کیفی کتاب
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Jun
12,597
40,149
مدال‌ها
25
به طور کلی نداشتن آگاهی و تخصص در تمامی زمینه ها و مسائل زندگی گاهی باعث می شود تا چیز هایی که واقعا ارزش چندانی در زندگی ندارند را برای خود ارزشمند جلوه دهیم و چیز هایی که با ارزش هستند را فراموش کرده و قدر آن را ندانیم.
 
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
ناظر کیفی کتاب
ناظر کیفی کتاب
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Jun
12,597
40,149
مدال‌ها
25
ضرب المثل ” خر چه داند قیمت نقل و نبات؟ “ نیز در شرایط مشابه “قدر زر زرگر شناسد ، قدر گوهر گوهری” به کار می رود و می توان گفت که این دو ضرب المثل معنی مشابهی دارند.
 
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
ناظر کیفی کتاب
ناظر کیفی کتاب
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Jun
12,597
40,149
مدال‌ها
25
ریشه و داستان ضرب المثل
داستان اول

مرد جوانی به دیدن ذوالنون مصری (یکی از بزرگان صوفیان در مصر) رفت و از صوفیان بد گویی کرد.

ذوالنون نیز برای این که او پی به اشتباهش ببرد انگشتری را از انگشت اش بیرون آورده به مرد جوان داد و گفت: این انگشتر را به بازار دست فروشان ببر و ببین قیمت آن چقدر است؟

مرد جوان راهی بازار دست فروشان شد و انگشتر را به همه دست فروشان نشان داد ولی هیچ ک.س حاضر نشد بیش تر از یک سکه نقره برای آن بپردازد.
 
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
ناظر کیفی کتاب
ناظر کیفی کتاب
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Jun
12,597
40,149
مدال‌ها
25
مرد نزد ذوالنون بر گشت و ماجرا را برای او تعریف کرد.

ذوالنون گفت: حالا این انگشتر را به بازار جواهر فروشان ببر و قیمت آن را سوال کن.

مرد جوان این بار به بازار جواهر فروشان رفت و انگشتر را به بازاریان نشان داد، در بازار جواهر فروشان انگشتر را به هزار سکه طلا می خریدند.

مرد شگفت زده دوباره نزد ذوالنون برگشت و باز هم ماجرا را برای او تعریف کرد.

ذوالنون به او گفت: علم و معرفت تو از صوفیان و راه و روش ایشان به اندازه علم دست فروشان از این انگشتر است، قدر زر، زرگر شناسد، قدر گوهر، گوهری.
 
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
ناظر کیفی کتاب
ناظر کیفی کتاب
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Jun
12,597
40,149
مدال‌ها
25
داستان دوم
طلبه ی جوانی بود که در زمان شاه عباس در اصفهان درس می خواند، در یکی از روز ها این طلبه ی جوان به دیدن شیخ بهائی آمد و به او گفت: می خواهم طلبگی و درس خواندن را رها کرده و به دنبال تجارت و کار و کاسبی بروم چون درس خواندن برای آدم، آب و نان نمی شود و کسی از طلبگی به جایی نمی رسد، آخر این کار فقط بی پولی و حسرت است.

شیخ بهائی گفت: بسیار خب! حالا که تصمیم خود را گرفته ای من مانع تو نمی شوم.

بعد قطعه سنگی به طرف او گرفت و ادامه داد: اما فعلا این قطعه سنگ را بگیر و به نانوایی برو و چند عدد نان بخر تا با هم غذایی بخوریم و بعد هر کجا می خواهی برو، من مانع کسب و کار و تجارت تو نمی شوم.
 
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
ناظر کیفی کتاب
ناظر کیفی کتاب
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Jun
12,597
40,149
مدال‌ها
25
جوان با شگفتی نگاهی به شیخ کرد و با تردید سنگ را گرفت سپس به نانوایی رفت و سنگ را به نانوا داد تا نان بگیرد ولی نانوا او را مسخره کرد و از مغازه بیرون انداخت.

طلبه جوان با ناراحتی پیش شیخ بر گشت و گفت: مرا مسخره کرده ای؟ این سنگ هیچ ارزشی نداشت و نانوا با دیدن آن نه تنها نانی به من نداد بلکه جلوی مردم هم مرا مسخره کرد و من شرمنده شدم.

شیخ گفت: اشکالی ندارد حالا ناراخت نباش، این بار به بازار علوفه فروشان برو و بگو این سنگ خیلی با ارزش است سعی کن با آن مقداری علوفه و کاه و جو برای اسب های مان تهیه کنی.
 
بالا پایین