جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

در حال تایپ [مفقود در قطار] اثر «مریم فواضلی کاربر انجمن رمان بوک»

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته تایپ رمان توسط MARYM.F با نام [مفقود در قطار] اثر «مریم فواضلی کاربر انجمن رمان بوک» ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 214 بازدید, 5 پاسخ و 5 بار واکنش داشته است
نام دسته تایپ رمان
نام موضوع [مفقود در قطار] اثر «مریم فواضلی کاربر انجمن رمان بوک»
نویسنده موضوع MARYM.F
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط MARYM.F
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده

MARYM.F

سطح
0
 
پروانک(:✓
کاربر ممتاز
Sep
2,671
7,019
مدال‌ها
2
وحشت نویس
نام:مفقود در قطار
عضو گپ نظارت: S.O.W(9)
به قلم: مریم فواضلی
ژانر: ترسناک
خلاصه:
سیاهی بر قطار متسلط بود،باد هوا بلند بود
سایه‌ایی بر پشت قطار افتاده،که ناگهان جیغ خفه‌ایی به گوش می‌رسد
که قطار تکان بدی خورد.
چشم‌هاش را باز می‌کند و با دیدن جثه‌اش... .
 

DELVIN

سطح
6
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Jun
13,759
32,198
مدال‌ها
10
1676216411136.png
وحشت‌نویس عزیز، ضمن خوش‌آمدگویی و سپاس از انتخاب انجمن رمان بوک برای منتشر کردن رمان و یا داستان خود؛ خواهشمندیم قبل از وحشت نویسی خود، قوانین زیر را با دقت مطالعه کنید.
قوانین وحشت نویسی

و اگر درخواست تگ داشتید، می‌توانید به تاپیک زیر مراجعه کنید و بعد از خواندن شرایط و با داشتن شرایط، درخواست تگ دهید.
درخواست تگ

و پس پایان یافتن رمان و یا داستان ، در تاپیک زیر با ذکر کلمه (وحشت نویسی) با توجه به قوانین اعلام نمایید.
اعلام پایان رمان و داستان

با تشکر از همراهی شما
| کادر مدیریت انجمن رمان بوک|
 
موضوع نویسنده

MARYM.F

سطح
0
 
پروانک(:✓
کاربر ممتاز
Sep
2,671
7,019
مدال‌ها
2
<مقدمه>
چشم‌های مرده‌اش، برق زدند در
تاریکی، تنها روشنایی که وجود داشت،
چشم‌هاش بودند.
وجودی که تلاش می‌کند برای زنده
شدن را... .
 
موضوع نویسنده

MARYM.F

سطح
0
 
پروانک(:✓
کاربر ممتاز
Sep
2,671
7,019
مدال‌ها
2
شروع:
به مدیر کچل نگاه کردم،خونسردی‌ام عصبانیت‌اش را دو برابر کرد. با صدای بلند و این بار محکم‌تر گفت:
-از دفترم،برو بیرون همین الان.
پوزخندی به صورت پر ریشش زدم و از دفترش بیرون اومدم.
سمیر با دیدنم به سمتم دوید و گفت:
-باز،رئیس عصبی کردی؟ چی بهت گفت؟
خندیدم که چال گونه‌ام را به رخ کشیدم وگفتم:
-اخراج شدم.
سمیر بهت زده نگاهم کرد:
-چی؟عمه سکته می کنه.
وسایلم را جمع کردم و به سمیر نگاه کردم، مهم نبود این اولین بارم نبود که:
-نگران نباش،عادت کرده.
سمیر:
-پسر،هنوز یک ماه نشد، که داری کار می‌کنی،رکورد اخراجی‌ها رو شکوندی.
خندیدم و باهم از شرکت شلوغ و کوچک خارج شدیم.
به سمیر نگاه کردم:
-شب بیا خونه،نجاتم بده.
سمیر باشه‌ایی گفت،ازش جدا شدم
به کفش براق سیاهم نگاه کردم،الان کجا برم؟
نمی‌تونم به خونه برم!منو می‌اندازه بیرون حتما این بار با لباس‌هام.
آهی کشیدم و به سمت جاده اصلی رفتم، اگه ماشین داشتم نیاز نبود پیاده می‌رفتم.
هوا سرد بود، به محوطه قطار رسیدم.
به مردم که در رفت آمد خیره شدم
یعنی تو ذهن این آدم‌ها چی میگذرد؟
تلاش می‌کردم ذهن افراد بخونم
اما می‌دانم که من بی عرضه‌ام،عرضه هیچ کاری را نداشتم.
صدای زنگ خور گوشی،مزاحم افکارم شد.
به صفحه گوشی نگاه کردم،نجمه بود:
-الو؟
صدای خنده و پرهیجانش از پشت گوشی می‌تونستم حس کنم، گفت:
-عشقم از کار معطلت نکردم؟
وای نه،این‌اگه بفهمه دیگه قیامت به پا می‌کنه
لبخند مصنوعی زدم:
-نه،عزیزدلم در استراحت بودم.
نجمه:
-اخ‌جون،وقتی کارت تموم شد بیا دنبالم، باشه؟
باید با مادرم مواجه بشم یا نجمه؟
یکی بدتر از یکی بودند.
باشه ایی گفتم و قطع کرد.
به سکوی قطار رسیدم،سمت میز خالی رفتم،روی میز دراز کشیدم.
چشم‌هام بستم.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

MARYM.F

سطح
0
 
پروانک(:✓
کاربر ممتاز
Sep
2,671
7,019
مدال‌ها
2
نور خورشید،مزاحم خوابم بود،چشم‌هام باز کردم
صدای حرکت قطار اومد،روی میز نشستم و به قطار زنگ زده‌نگاه کردم.
باید سوار قطار بشم،برسم خونه.دکمه بالای پیراهنم را باز کردم.نفس راحتی الان می‌تونم بکشم.
جلوی سکوی قطار ایستادم،همهمه مردم بالا بود که تمرکزم را بهم می‌ریخت.
صدای سوت بالا رفت:
-همه سوار قطار ۲۰۸ بشن،حرکت...حرکت.
اطراف قطار شلوغ شد،پاهام روی پله گذاشت که ناگهان به جلو پرت شدم.
روی شکم افتادم باعصبانیت برگشتم که کسی پشتم نبود.بهت زده نگاه کردم
یعنی چی؟
حس کردم یکی پرتم کرد جلو!دست‌هاش حس کردم که!
بلند شدم به بیرون نگاه کردم که کسی نبود
چطور پرت شدم؟ من دستی روی کتفم حس کردم
چطور ممکنه؟ که صدای سوت باز بلند شد:
-همه سوار قطار ۲۰۸ بشن،حرکت...حرکت.
قطار روشن شد.
داخل قطار رفتم کنار،دختری جوان نشستم.
دستم را روی سرم گذاشتم،موهای سرم را با دستم شروع کردم شونه کردن.
کار، چکار کنم؟ مامان بفهمه این بار منو پرت می‌کنه بیرون!
 
موضوع نویسنده

MARYM.F

سطح
0
 
پروانک(:✓
کاربر ممتاز
Sep
2,671
7,019
مدال‌ها
2
با یادآور[اگه، این‌بار کاری کنی، اخراج بشی.دیگه آواره خیابان‌ها میشی.] جمله مادرم آهی می‌کشم.
چشم‌هام می‌بندم، می‌رم اما بهش‌نمی‌گم.
قطار ایستاد، حس می‌کنم‌ زمان زود گذشت
قطار این‌بار زود رسید به مقصد. یعنی همه دست‌به کار شدند؟ تا مادرم منو خفه کنه؟
از قطار پیاده شدم، به آسمان روشن نگاه کردم:
-به من رحم کن، دو کیلو شیرینی بدهکارت میشم.
به کفش‌براقم‌نگاه‌کردم، قراره با خاک‌یکسان بشی.
به سمت خیابان‌رفتم، تاکسی گرفتم.
***
به دَر زنگ خورده نگاه کردم.قیامت به پا‌ می‌کنه! اینو خیلی‌خوب می‌دونم.
چشم‌هام بستم نفسی عمیقی کشیدم
کلید رو انداختم‌که قبل از چرخاندن آن، دَر باز شد و با اخم های درهم مادرم روبه‌رو شدم.
آب گلوم بلعیدم، با التماس به اخم‌هاش‌نگاه کردم:
-تقصیر من‌نیست.
کیف بزرگ، روی صورتم پرت کرد:
-گمشو، از خونم برو‌بیرون!
من:
-مامان، کجا برم؟ التماست می‌کنم.
مامان، با تمام‌قدرتش، هُلم داد:
-مگه بهت‌نگفتم، کاری‌نکن‌اخراج بشی؟ گفتم‌ یانه؟ گفتم‌از خونه تو رو می‌اندازم بیرون، گفتم‌یانه؟
من:
-بزار تعریف کنم.
مامان:
-تا کار پیدا نکردی، این دَر خونه به‌روت بستس.
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین