همه این ها را می گفتند مردم و بچه هایشان را دم عصر پی بازی نمی فرستادند و کسی اگر رفته بود در شبی و در شرجی تابستانی و برنگشته بود می گفتند یا زار زده یا بوسلمه برده .
جاشوها از ترس چشم در چشم شدن با بوسلمه یکی را به پا می گذاشتند روی لنج و شب تا صبح چشم روی هم نمی گذاشتند و زن ها از ترس این که بچه شان را از گهواره بردارد، چاقو می گذاشتند زیر سرشان و دندان به هم می سابیدند در تنهایی شب های صید و کسی نبود که نداند بوسلمه کیست و نترسد از دیدنش .