با سلام و وقت بخیر خدمت شما دلنویس عزیز!
عنوان:
عنوان دلنوشته «مهتاج» برگزیده شده است، که یک بخش است.
«مهتاج»
از لحاظ معنایی واژهی «مهتاج» نام دختر خوانده میشود و به معنای «فردی که تاجی درخشنده چون ماه دارد» است.
از لحاظ استاندارد عنوان دلنوشته کلیشهای محسوب نمیشود.
ژانر:
ژانر دلنوشته «تراژدی» برگزیده شده است. بنابراین باید صد درصد دلنوشته دارای ژانر «تراژدی» باشد و خواننده با خواندن پستها ژانر را درک کند و دریابد، که این عمل کاملاً انجام شده است و تقسیم بین ژانرها به درستی صورت گرفته است.
مقدمه:
مقدمهی دلنوشته از لحاظ معنایی و مفهومی بهطور واضح بیان شده است، بهطوری که لزومی ندارد تا خواننده دو بار یا چند بار دیگر مقدمه را بخواند تا کاملاً حس و احوالات آن را درک کند امّا در مقدمه اشکالات نگارشی چون «میوزد و بوسیدم» مشاهده شد، که در مناسب بودن مقدمه تاثیر اندکی گذاشته است.
انسجام:
اگر بخواهم انسجام پستهای دلنوشته را بهطور کلی بیان کنم، میتوان گفت تقریباً رعایت شده است امّا با این حال در بعضی از پستها تفاوت بهطور آشکار واضح است.
به عنوان مثال این پست...
باد بوی پیراهن خونینت که دریدهی دشنهی گلوله و باروت است را
از آنسوی مرزهای عدم به پرچین شکستهی چوبی مزرعهمان میکشاند.
هر روز دیدهی خونآلودم را به دری که نیست میدوزم،
بوی مرگ هرز روییده پای درختمان را هر روز حرس میکنم و بعد میبینم بیشتر در رگ و ریشهی این امید خفته در خاک روییده است.
آیا تمام شمعدانیهای در انتظار سربازان به جنگ رفته،
مانند من میمیرند؟!
و این پست...
پستوهای برف گرفتهی شهر پر از داغ کودکان یتیم رنجوریست که کنج خراب مخروبهای کز میکنند.
گرسنگی بر صلابت نیزارهای سوخته رسیده،
و من،
کشاورزی دیوانه که در ماه دسامبر بذرهای گندیده آفتابگردان و بابونه میکارم،
از خون چکیده از گلوی چکمهها سیرابشان کرده و منتظر شکوفه زدن بذرهای امید میمانم.
بیخبر از آن سوی مرزها،
بیخبر از خاکریزهای جنگی،
با صدای گلولههایی که بر تن و جان خونین سربازی جوان مینشیند،
برایشان آواز قو میخوانم:
- تو ای آخرین قطرههای روشن خون بر برفهای سوخته از بارانِ توپ،
به موسم خزانِ من نخواهی آمد؟!
که در آنها رعایت نشدن انسجام میان پستهای دلنوشته مشاهده میشود.
هدف:
هدف فرعی دلنوشته نشان دهندهی دختریست که در چشم انتظاری سربازی به سر میبرد و با اینکه میداند آن سرباز مرده است باز هم این مسئله را قبول ندارد و در تلاش است تا هر طور که میشود یاد و خاطرات او را زنده نگه دارد.
هدف اصلی دلنوشته نشان دهندهی اتفاقاتی است که بر روی روح و روان بازماندگان جنگ و افرادی که عزیزانی را در جنگ از دست دادهاند خش میاندازد و همچنین بر سبب همین اعمال حتی بر جوارح این افراد آسیبهای تخریبگری به وجود میآید.
لحن یا بافت:
لحن دلنوشته ادبی انتخاب شده است که بر این اساس تمامی واژگان پارتهای دلنوشته باید بهطور ادبی بیان شده باشد، که این عمل کاملاً صورت گرفته است و لحن ادبی دلنوشته رعایت شده است.
رعایت اصول نگارشی:
در دلنوشته اشکالات نگارشی بسیاری مشاهده شد، به عنوان مثال «کن چون، طاعون به، نامشروع، ماهتاب، رجوعکن، درختمان، برداشته.، گرفته.، باد! که، وامان، شب! که، صلیبی روح، هرلحظه، امید به، میزند .، من کودکی، افکارم.، حتما، مغمومم.، میزنم. و، مترسگهای، را از، رنجوریست، رسیده، و، آن سوی، برایشان، بستهام تو، دستانت که، توپها.، کردم تا، هربار، معشوق، هرشب، هرروز، ولی حالش، خوب!، صورتم کرمها، پاره.، فروختمشان!، چگونه، اصلا، کو؟، گذاشتمشان؟، قسم من، بریزم بلکه، تو مردی، دوچاه» این اشکالات که در نتیجه باعث تاثیرات منفی در دلنوشته شده است. همچنین در دلنوشته یک نکتهی دیگر هم وجود دارد و آن هم این است که از علامت «!» بسیار استفاده شده است.
سخن منتقد:
اوّل از همه خدمت شما دلنویس عزیز خسته نباشید عرض مینمایم و در وهله دوّم برایتان آرزوی آثار بیشتر را خواستار هستم.