ای مرا آزرده از خود ! گر پشیمانی بیا
نغمههای ناموافق گر نمیخوانی بیا
تا که سر پیچیدی از راه وفا ، گفتم برو
جز وفا اکنون اگر راهی نمیدانی بیا
یک نفس با من نبودی مهربان ای سنگدل !
زآن همه نامهربانی گر پشیمانی بیا
تاب رنجوری ندارم ؛ در پی رنجم مباش
گر نمیخواهی که جانم را برنجانی بیا
خود تو دانی دردها بر جان من بگذاشتی
تا نفس دارم اگر در فکر درمانی بیا
دشمن جانم تو بودی ، درد پنهانم ز توست
با همه این شکوهها گر راحتِ جانی بیا