جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

انشاء مورچه‌ای که باری را می‌کشد

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته قفسه انشاء توسط آریانا با نام مورچه‌ای که باری را می‌کشد ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 422 بازدید, 0 پاسخ و 0 بار واکنش داشته است
نام دسته قفسه انشاء
نام موضوع مورچه‌ای که باری را می‌کشد
نویسنده موضوع آریانا
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط آریانا
موضوع نویسنده

آریانا

سطح
5
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Mar
3,431
12,574
مدال‌ها
6
قبلا فکر می کردم موجودی کوچک تر از مورچه وجود ندارد. اما بعدها موجودات کوچک تر از مورچه را هم دیدم. اما هیچ کدام تا امروز برایم عجیب تر از مورچه ها نبوده اند. کوچک تر که بودم، یکی از سرگرمی هایم بازی با مورچه ها بود. همیشه می دیدم چیزی را به دهان گرفته و با خودشان می برند. با چشم دنبال شان می کردم. مورچه ها آهسته می رفتند. گاهی هم کمی می ایستادند و خستگی می گرفتند. برایم جالب بود وقتی می دیدم موجودی به آن کوچکی، غذایی بزرگ تر از اندازه ی خودش و حتی وزن اش را حمل می کند.

بارها شده بود که منتظرمی شدم تا از سنگینی غذایی که با دهان شان می بردند، خسته بشوند و آن را رها کنند. اما آن ها سرسختانه، زیر سنگینی باری که می کشیدند، مقاومت می کردند. حتی گاهی شیطنت می کردم و غذا را از دهان شان می گرفتم. اما مورچه ها اهل نا امیدی نبودند. می دیدم که دوباره در اطرف پرسه می زدند تا غذایی پیدا کنند. بعد از پیدا کردن هم دوباره به مسیر قبلی بر می گشتند.

اوایل فکر می کردم چرا وقتی مورچه ها از کنار هم رد می شوند، لحظه ای توقف می کنند؟ برایم سوال شده بود. اما هیچ ک.س جواب سوالم را نمی دانست. اکثرا می گفتند مورچه ها وقتی به هم می رسند، سلام می کنند. این کارِ مورچه ها برای ما جنبه ی تربیتی داشت. بزرگترها که می خواستند ما با تربیت بشویم، می گفتند ادب و احترام را از مورچه ها یاد بگیریم. بعدها فهمیدم مورچه ها وقتی به هم می رسند سیگنال هایی رد و بدل می کنند تا مسیر لانه شان را گم نکنند.

دیدن مورچه هایی که گاهی پشت به پشت هم حرکت می کنند، دیدنی است. کمتر دیده ام مورچه ای تنها باشد. هر جا یک مورچه باشد، لابد مورچه های دیگری هم هستند. همه ی آن ها هم مشغول جمع کردن آذوقه هستند، تا در روزهای سرد زمستانی خیال شان راحت باشد. یادمان باشد هر جا صفِ طولانی مورچه ها را دیدیم، به یاد بیاوریم آن ها قوی ترین و زحمت کش ترین موجودات این کُره ی خاکی هستند.
 
بالا پایین