زندگی، مستی که بی می، مسـ*ـت ساغر می شود
هر دروغش پای مستی، راست باور می شود
هرچه سختی می کشم، آسایشی در کار نیست
خنده ام با گریه ام پس کی برابر می شود؟
هی عروسک دست من داد و سرم را گرم کرد
یک زن نازا مگر اینگونه مادر می شود؟
منتظر هستم که قابیلی بیاید دیدنم
لحظه ای که زندگی با من برادر می شود
هر زمانی آمدی، دیوار دیدی دور من
وقت ترک من ولی، دیوارها در می شود
عاقبت یک برکهء کم عمق غرقش می کند
آنکه در خشکی به ظن خود شناگر می شود!
جای تحسین کردن شعرم، به دردش فکر کن
زخم، کاری تر که باشد، شعرها تر می شود