- Aug
- 8
- 47
- مدالها
- 2
نامه ای از یک آدم ضعیف
حالا که این نامه را مینویسم؛ معنی اش این است، من آدم ضعیفی هستم. آری، من ضعیف هستم. ضعف من اینست، که از تو نگذشتم. از چشمهایت، از افکارت و از تمام چیزی که هستی. از تو!
با خود گفتم: رهایش خواهم کرد. اما، اطمینان حاصل میکنم که او لایق رها کردن است.
هر چه جلوتر رفتیم؛ تو نالایق تر شدی و من، ضعیف تر. دوباره با خود گفتم: رهایش خواهم کرد. اما، میخواهم خودش بگوید. باز هر چه جلوتر رفتیم؛ تو ساکت تر شدی و من، خواستنی تر.
نمیدانم چه چیزی اشتباه است، اما هست. چیزی در ورای این نخواستن ها و نگذشتن ها، که مرا عاجز کرده است. دوست داشتم، دنیا چنان خالی میبود، که فقط من بودم و تو. در آن دنیای خیالی، نه نیازی به گذشتن از تو بود و نه نیازی به خواستنت. تو همیشه بودی و من، همیشه نگاهت میکردم. من این دنیای شلوغ را نمیخواهم.
یک چیزی هست. نمیدانم چیست. یعنی، نوک زبانم نشسته است؛ اما، بلند نمیشود. میخواهم چیزی بگویم. مثلا، من تو را میشناسم. اما، جرعت گفتنش را ندارم. چرایش را نمیدانم. شاید، اگر تو، تو نبودی؛ یک ک.س دیگری میبودی، گفتنش راحت تر بود. باید تو را رها میکردم. میتوانستم، سراغ ک.س دیگری بروم. دنیا پر است از کسان دیگر. اما نرفتم. نگذشتم و این است دلیل ضعفم.
چون اگرچه من ضعیفم، جهانمان قوی است.
نویسنده: عماد اصلی
حالا که این نامه را مینویسم؛ معنی اش این است، من آدم ضعیفی هستم. آری، من ضعیف هستم. ضعف من اینست، که از تو نگذشتم. از چشمهایت، از افکارت و از تمام چیزی که هستی. از تو!
با خود گفتم: رهایش خواهم کرد. اما، اطمینان حاصل میکنم که او لایق رها کردن است.
هر چه جلوتر رفتیم؛ تو نالایق تر شدی و من، ضعیف تر. دوباره با خود گفتم: رهایش خواهم کرد. اما، میخواهم خودش بگوید. باز هر چه جلوتر رفتیم؛ تو ساکت تر شدی و من، خواستنی تر.
نمیدانم چه چیزی اشتباه است، اما هست. چیزی در ورای این نخواستن ها و نگذشتن ها، که مرا عاجز کرده است. دوست داشتم، دنیا چنان خالی میبود، که فقط من بودم و تو. در آن دنیای خیالی، نه نیازی به گذشتن از تو بود و نه نیازی به خواستنت. تو همیشه بودی و من، همیشه نگاهت میکردم. من این دنیای شلوغ را نمیخواهم.
یک چیزی هست. نمیدانم چیست. یعنی، نوک زبانم نشسته است؛ اما، بلند نمیشود. میخواهم چیزی بگویم. مثلا، من تو را میشناسم. اما، جرعت گفتنش را ندارم. چرایش را نمیدانم. شاید، اگر تو، تو نبودی؛ یک ک.س دیگری میبودی، گفتنش راحت تر بود. باید تو را رها میکردم. میتوانستم، سراغ ک.س دیگری بروم. دنیا پر است از کسان دیگر. اما نرفتم. نگذشتم و این است دلیل ضعفم.
ضعیف
جهان رؤیایی و خلوت نیست. این جهان شلوغ، برایش فرقی نمیکند، که من از تو بگذرم یا نه. از ما میگذرد. اگر این نامه را میخوانی، منتظرم نباش!چون اگرچه من ضعیفم، جهانمان قوی است.
نویسنده: عماد اصلی