جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

متفرقه نامه‌ها

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته متفرقه توسط عماد اصلی با نام نامه‌ها ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 410 بازدید, 1 پاسخ و 3 بار واکنش داشته است
نام دسته متفرقه
نام موضوع نامه‌ها
نویسنده موضوع عماد اصلی
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط عماد اصلی
موضوع نویسنده

عماد اصلی

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Aug
8
47
مدال‌ها
2
نامه ای از یک آدم ضعیف
حالا که این نامه را مینویسم؛ معنی اش این است، من آدم ضعیفی هستم. آری، من ضعیف هستم. ضعف من اینست، که از تو نگذشتم. از چشمهایت، از افکارت و از تمام چیزی که هستی. از تو!
با خود گفتم: رهایش خواهم کرد. اما، اطمینان حاصل میکنم که او لایق رها کردن است.
هر چه جلوتر رفتیم؛ تو نالایق تر شدی و من، ضعیف تر. دوباره با خود گفتم: رهایش خواهم کرد. اما، میخواهم خودش بگوید. باز هر چه جلوتر رفتیم؛ تو ساکت تر شدی و من، خواستنی تر.
نمیدانم چه چیزی اشتباه است، اما هست. چیزی در ورای این نخواستن ها و نگذشتن ها، که مرا عاجز کرده است. دوست داشتم، دنیا چنان خالی میبود، که فقط من بودم و تو. در آن دنیای خیالی، نه نیازی به گذشتن از تو بود و نه نیازی به خواستنت. تو همیشه بودی و من، همیشه نگاهت میکردم. من این دنیای شلوغ را نمیخواهم.
یک چیزی هست. نمیدانم چیست. یعنی، نوک زبانم نشسته است؛ اما، بلند نمیشود. میخواهم چیزی بگویم. مثلا، من تو را میشناسم. اما، جرعت گفتنش را ندارم. چرایش را نمیدانم. شاید، اگر تو، تو نبودی؛ یک ک.س دیگری میبودی، گفتنش راحت تر بود. باید تو را رها میکردم. میتوانستم، سراغ ک.س دیگری بروم. دنیا پر است از کسان دیگر. اما نرفتم. نگذشتم و این است دلیل ضعفم.

ضعیف​

جهان رؤیایی و خلوت نیست. این جهان شلوغ، برایش فرقی نمیکند، که من از تو بگذرم یا نه. از ما میگذرد. اگر این نامه را میخوانی، منتظرم نباش!
چون اگرچه من ضعیفم، جهانمان قوی است.
Free Sad Love - Wallpaper.jpg

نویسنده: عماد اصلی
 
موضوع نویسنده

عماد اصلی

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Aug
8
47
مدال‌ها
2
ستاره های تنها
ستاره ها را دیده ای؟ بی منت، تو را به سمت خود میکشند. آنها، بی هیچ رحمی تو را میبلعند. از تو نمیپرسند، آیا این را میخواهی یا نه. فقط یک قانون دارند؛ این طرف ها پیدایت نشود، که اگر شد؛ تو هم با ما خواهی مرد. باید اطرافیانت را، فراموش کنی.

اگر یک سیاره باشی، حد و حدودت را میشناسی. در یک مدار، در فاصله ای معین، به دور ستاره میچرخی. فقط همین. امّا، شهاب ها فرق دارند. آنها، فاصله نمیشناسند. آنها، به قلب ستاره نفود میکنند. چیزی کمتر نمیخواهند. فقط ستاره را میخواهند. لحظۀ دیدارشان با ستاره، لحظه مرگشان است. آنها با ستاره یکی میشوند. هر چه شهاب های بیشتری، وارد قلب ستاره شوند؛ ستاره، سریعتر تبدیل به یک ابرغول میشود. ابرغول ها، ستاره های در حال مرگ اند. زخمی که شهاب ها میزنند؛ ستاره را بزرگ و بزرگ تر، زخمی و زخمی تر میکند.

من مرگ تو را نمیخواهم. میخواهم تو همیشه باشی. و من همیشه، نشسته باشم به تماشایت. بگذار شهاب ها بیایند. بسپارشان به من. بگذار تن من، قتلگاه این طمع کاران شود. تماشا کردن ات، برای من کافی است. بگذار، شهاب ها زندگی را در من منقرض کنند، خیالی نیست. تو که طلوع کنی، زندگی برخواهد گشت. من زمین ات میشوم و تو خورشید من باش. من، به دورت میگردم و تو بدرخش.

زمانش که رسید، بیا و مرا هم با خود بسوزان!

ستاره ها.jpg
 
آخرین ویرایش:
بالا پایین