جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار نزاری قهستانی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط mobina01 با نام نزاری قهستانی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 59 بازدید, 3 پاسخ و 0 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع نزاری قهستانی
نویسنده موضوع mobina01
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط mobina01
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9

اشعار نزاری قهستانی
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
ای با جفا در ساخته با ما نمی سازی چرا
روزی ، شبی ، وقتی ، دمی ، با ما نپردازی چرا

با غمزگان مسـ*ـت گو ، صلح است ما را با شما
بر زه کمان کردن که چه، وین ناوک اندازی چرا

گر نیستی در خون من ، خصم دل مجنون من
از زلف طرّاری که چه ، وز غمزه طنازی چرا

آشفته چون من بلبلی بر گل ستان روی تو
افتاده در بند قفس با این خوش آوازی چرا

سر پیش حکمت بر زمین، داریم و نامت بر نگین
بر عاجزان ممتحن این گردن افرازی چرا

نا کرده از شهد لبت روزی به عمدا چاشنی
شب های تا روزم چو شمع از سوز بگدازی چرا

با آن که داری روز و شب ، با من مصاف و عربده
من صلح را در می زنم تو جنگ آغازی چرا

گه انتظارم می دهی گه نا امیدم می کنی
با چون نزاری و الهی این بل عجب بازی چرا
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
کاش که من بودمی هم ره باد صبا
تا گذری کردمی وقت سحر بر سبا

نامه ی بلقیس جان سوی سلیمان دل
ک.س نرساند مگر هدهد باد صبا

گر بگشاید ز هم چین سر زلف دوست
بیش نبوید کسی نافه ی مشک ختا

بی هده جان می کنم خون جگر می خورم
این منم آخر چنین دوست کجا من کجا

مهر تو با جان من در ازل آمیختند
هجر ، مرا و تو را کی کند از هم جدا

آری اگر حاسدان تعبیه ای ساختند
شکر که نومید نیست بنده ز فضل خدا

ور بستاند ز من دنیی و دین باک نیست
بر همه چیز دگر غیر تو دارم رضا

یوسف جانم تویی زنده به بوی تو ام
چند کنم پیرهن در غم هجرت قبا
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
ما را به روی دوست همه رنج راحت است
مرهم ز دست غیر نه مرهم جراحت است

حسن جمال و روی نکوخوش بود ولیک
آن جاست ذوق عشق که صاحب ملاحت است

می در فراق مونس بیدل بود که می
سرمایهی سخاوت و اصل سماحت است

پس بیش تر خلایق عالم مباحی اند
گر رخصت خواص به می از اباحت است

بر اهل دل ملامت و تشنیع شرط نیست
این جا به جای حسن مروت قباحت است

در دامن شکیب کشیدم به صبر پای
سیر محققانه نه کار سیاحت است

دعوی مکن نزاری و دم درکش و خموش
این جا که را محل و مجال فصاحت است

صعب است نامرادی و ناکامی و فراق
دیدار دوستان سبب استراحت است
 
بالا پایین