به نامش و در پناهش.
با سلام و وقت بخیر، خدمت دلنویس عزیز!
عنوان:
عنوان دلنوشته «سرخرگ خشکیده» بود، که به دو بخش تقسیم میشود.
که به این صورت «سرخرگ+خشکیده» است.
«سرخرگ» به عنوان نهاد و «خشکیده» به عنوان فعل آمده است.
سرخرگ به معنای رگی است، که خون را از قلب به نقاط مختلف بدن میرساند.
خشکیده به معنای از کار افتاده و خشک شده است.
از لحاظ معنایی، کلمات معنی شدن و معناهایی متضاد با یکدیگر داشتند.
از لحاظ استاندارد، کلمات کلیشهای نبودن، زیرا همانطور که گفتم معناهای کلمات با یکدیگر تضاد داشتند و به همین دلیل عنوان دلنوشته به راحتی میتواند خواننده جذب کند و در این حال که میتوان عنوان دلنوشته را به راحتی معنا کرد ولی با این حال باز هم یک معنا مفهومی دارد، که این نکته از نظر خواننده میتواند جذاب باشد.
ژانر:
ژانر دلنوشته تراژدی، عاشقانه بود، که باید ۵۰ درصد دلنوشته تراژدی و ۵۰ درصد مابقی عاشقانه باشد، که کاملاً این اصل رعایت شده بود و خواننده میتوانست حتی بدون دانستن ژان دلنوشته بعد از خواندن دلنوشته نوع ژانر تشخیص دهد که این نکته قابل ارزشی برای دلنویس است.
مقدمه:
مقدمه، مهمترین اصل برای یک دلنوشته یا رمان است، که خواننده با خواندن آن مفهوم کلی دلنویس یا نویسنده را درک میکند. مقدمه دلنوشته نه بسیار پیچیده بود، که خواننده را گمراه کند و خواننده مجبور بشود بارها مقدمه را بخواند تا مفهوم آن را درک کند و نه خیلی سطحی بود که ساده به نظر برسد و در کل مقدمه خوبی برای دلنوشته بود.
انسجام:
انسجام پارتها به طور کلی رعایت شده بود و پارتها منظم بود امّا یک امّاای اینجا وجود دارد. با کمی توجّه میتوان دید که در چند پارت که زیاد هم نیست انسجام کلی رعایت نشده. برای مثال:
این پارت...
میدانی؟
گویی مرا تعویذ چشمانت کرده بودی؛
که با رفتنت
شیشهی عمر این تعویذ را هم با خود بردی... .
و این پارت...
میدانی؟
رفتن تو با رفتن احساساتم یکی شد.
وقتی رفتی نقطهی حیات زندگیام را هم بردی؛
اکنون چه در رگهایم، چه در قلبم چه هر چیزی که میدانی؛
بعد از رفتن تو تبدیل به کویری بیآب شد،
اکنون باید با درد جدایی بسازم
ولی... ولی آن کیست که بدون نفس زنده میماند.
که اگر اینجا هم انسجام رعایت میشد، بهتر بود.
هدف:
هدف فرعی دلنوشته نشاندهنده، غم از دست دادن معشوق و حس عاشقانه، عاشق به معشوق بود.
هدف اصلی دلنوشته نشان دهنده، دلتنگی و پشیمان بودن عاشق از نگفتههایش به معشوق بود.
لحن یا بافت:
لحن دلنوشته ادبی بود، که به درستی رعایت شده بود.
رعایت اصول نگارشی:
اصول نگارشی دلنوشته به طور کلی رعایت شده بود امّا استفاده از آنها بسیار در دلنوشته یا رمان مهّم است که در دلنوشته جاهایی وجود داشت که استفاده نشده بود. برای مثال...
این پارت...
از این سنگ سیاه کذایی تنفر دارم،
از اسم حکاکی شدهات تنفرم دارم
بیا و فقط درمان این کابوسها باش
بیا و برایم از نرفتنت بگو؛
بیا و بگذار آن صدای طنینبخشت را بشنوم... .
در پایان کلمه «دارم» نقطه گذاشته میشود و در پایان کلمه «باش» از ویرگول استفاده میشود.
و این پارت...
ثانیهها گویی با هم سرعت گرفتهاند؛
ولی من... ولی گویی من در زمان ایستادهام
نه حرکت دیگران را میدانم،
نه صدای گریههای این و آن را میشنوم
نه آن تصویری که به قاب گرفتهاند را میبینم.
آری!
اکنون دنیایم سیاه و پر از سکوت است... .
در پایان کلمه «ایستادهام» از ویرگول استفاده میشود و در پایان کلمه «میشنوم» هم باز از ویرگول استفاده میشود.
پارتهای دیگری هم بود که عبارتند از پارتهای ۴، ۵، ۷، ۱۵، ۱۶، ۱۹ و ۲۲ که اگر بروید و نگاه کنید، متوجه خواهید شد.
همچنین در این پارت کلمه «شنیدن» اشتباه تایپ شده است.
اشکهایم گویی
رقابتی پابهپایی دارند، بدون لحظهای درنگ
برای تامل این لحظات، پشت سر هم فرود میآیند.
آری!
با شندین اسمت گویی پایانههای اشکهایم را حس میکنی... .
چگونه شد که فرسنگها از صدایت دور شدم؟
سخن منتقد:
اوّل از همه خسته نباشید خدمت دلنویس عزیز، به خاطر دلنوشتهی زیبایشان و در نتیجه با اینکه تراژدی بود امّا دلنوشتهای با مضمون و مفهوم دلنشینی بود.
همچنین یک نکتهای جا داره بگم که در این پارت دلنویس از کلمه «تعویذ» که به معنای طلسم و جادو است، استفاده کرده و خیلی جالب بود، که دلنویس به جای استفاده از کلمه طلسم در پارت از کلمه تعویذ استفاده کرده است.
میدانی؟
گویی مرا تعویذ چشمانت کرده بودی؛
که با رفتنت
شیشهی عمر این تعویذ را هم با خود بردی... .