نقد شورا نقد داستان مکانیسم

[ادوارد کلاه به سر]

نام اثر: مکانیسم (حنیفا)
نام نویسنده: یاسمین باقری
ژانر: عاشقانه، معمایی، جنایی، تخیلی
ناظر: @mobina01
خلاصه:

مکانیسمی ترحم انگیز دنیا را در بر گرفته.
مکانیسمی که گذشته آدم ها را، یک به یک توی صورتشان می‌کوبد.
این مکانیسم، گاهی وظیفه دارد سرنخ ها را کنار هم بگذارد تا به آدم ها کمک کند و گاهی، وظیفه دارد نابود کند و اشک هرکس را در بیاورد.
این مکانیسم، این نظم را هیچ وقت درک نخواهی کرد. این مکانیسم، من را عاشق کرد، صعود و سقوط را به من نشان داد و روزی، کشت و زنده کرد.

 

[ادوارد کلاه به سر]

سم‌الله‌الرحمن‌الرحیم
نویسنده عزیز ضمن درود و عرض وقت‌بخیری خدمت شما
سپاس‌گذاریم بابت اعتماد شما از نقد آثار خود در انجمن رمان بوک
منتقد رمان شما: @Esra
*لطفا تا قبل از قرار‌گیری نقد توسط منتقد در این تایپک چیزی ارسال نکنید!
*همچنین پس از ارسال نقد این تایپک به مدت دو روز باز خواهد بود تا شما نظر خود را نسبت به نقد اعلام نمایید!
*در صورتی که از نقد خود ناراضی بودید یا شکایتی از تالار نقد داشتید، می‌توانید شکایت خود را در تایپک زیر ثبت کنید تا مورد بررسی قرار گیرد!
🔷️تایپک جامع انتقادات، پیشنهادات و شکایات

به امید موفقیت روز افزون شما
مدیریت تالار نقد| @Esra @دلسا :)

 

[azammahmoud]

به نام نامی یزدان

عنوان داستان: عنوان شما مکانیسم بود‌. عنوان شما از یک بخش تشکیل شده بود. اندازه عنوان استاندارد بود و به دور از کلیشه بود و تکراری نبود. نام از کلمه‌ی ثقیلی تشکیل شده بود که باعث ایجاد کنجکاوی بیشتر در خواننده شده بود. همچنین نام داستان کل داستان را لو نداده بود و با ایجاد کنجکاو کنندگی و جذب خواننده، انتخاب مناسبی بود. عنوان ارتباط محسوسی با دو ژانر معمایی و جنایی دارد ولی ارتباطی با دوژانر دیگر(عاشقانه و تخیلی) در عنوان دیده نمی‌شود. همچنین عنوان، ارتباط بسیار کم‌رنگی با بدنه دارد و ارتباط بین بدنه و عنوان خیلی محسوس نیست.

ژانر‌ها: شما از چهار ژانر عاشقانه، معمایی، جنایی و تخیلی در داستانتان نام برده بودید. ژانر عاشقانه با توجه به احساسات بین شخصیت اصلی داستان(نیکی) و شخصیت دیگر داستان(بنیامین) به طور محسوس در رمان وجود دارد. ژانر معمایی نیز با توجه به معمای قتل و قاتل هرمان در داستان مشاهده می‌شود. ژانر جنایی هم با توجه به قتل شخصیت هرمان در داستان مشاهده میشد. اما ژانر تخیلی تا به این‌جای داستان، در داستان وجود نداشت. در کل ژانر‌ها به درستی انتخاب شده‌اند اما بهتر است ژانر تخیلی را نیز به داستان اضافه کنید.

خلاصه داستان: خلاصه رمان، اندازه مناسبی داشت و از کلمات ثقیل نیز در آن استفاده شده بود. خلاصه رمان به دور از کلیشه بود و با دادن سر‌نخ‌های کوچک و مبهم به اندازه کافی باعث کنجکاو کردن خواننده میشد. بازی با کلمات در خلاصه مشاهده میشد و با استفاده از آرایه‌ی تضاد موجب بیشتر شدن جذب خواننده برای خواندن ادامه رمان میشود. خلاصه ارتباط محسوسی با بدنه و ژانر‌های عاشقانه، معمایی و جنایی داشت اما ارتباطی با ژانر تخیلی در آن دیده نمیشد.

جلد داستان: تصویر جلد ارتباط محسوسی با دو ژانر معمایی و جنایی دارد. همچنین ارتباط کم‌رنگی نیز با ژانر تخیلی در جلد دیده می‌شود ولی هیچ ارتباطی با ژانر عاشقانه در جلد وجود ندارد‌ و به نوعی جلد انتخابی، بیشتر شبیه جلد داستانی با ژانر ترسناک است. همین‌طور جلد، ارتباط کم‌رنگی با بدنه دارد. فونت استفاده شده برای عنوان داستان در جلد نیز با ژانر‌ها و بدنه در ارتباط بود و چینش خوبی داشت. تکست جلد نیز ارتباط محسوسی با ژانر عاشقانه دارد ولی ارتباطی با سه ژانر دیگر ندارد. همچنین تکست جلد ارتباط محسوسی با بدنه دارد.

مقدمه: مقدمه‌ی نوشته شده اندازه مناسبی داشت. مقدمه ارتباط کامل و محسوسی با دو ژانر عاشقانه و جنایی دارد ولی ارتباطی با ژانر تخیلی و معمایی در آن دیده نمی‌شود‌. همچنین مقدمه ارتباط محسوسی با بدنه دارد. مقدمه به دور از کلیشه بود و با بازی با کلمات موجب جذب و کنجکاو شدن خواننده میشد.

آغاز: آغاز داستان شما با صحنه‌ای شروع شد که شخصیت اصلی داستان(نیکی) به همراه پدرش(دنیل) در واگن قطار نشسته‌اند و مشغول گفت و گو با یک دیگر هستند. آغاز شما به دور از کلیشه بود و به قدر کافی مبهم بود و باعث جذب و کنجکاو شدن خواننده شده بود‌‌. آغاز اطلاعات زیادی را به طور ناگهانی به خواننده نمی‌داد و موجب گیج شدن خواننده نمیشد. استفاده از توصیف صدا‌ها و آواها و همچنین استفاده از آرایه تشبیه در آغاز دیده می‌شد که موجب جذب بیشتر خواننده برای خواندن ادامه رمان شده بود.

میانه: میانه‌ی رمان شما با تصادف و تکه تکه شدن قطار، فوت مادر نیکی(مهرآ)، جدایی نیکی از پدرش، آشنایی نیکی با خانواده هیزل، درگیری نیکی با مشکلات این خانواده و نزدیک‌تر شدن نیکی و بنیامین به یکدیگر ادامه میابد. تصادف قطار و آشنایی نیکی با خانواده هیزل اوج داستان بود. به نوعی میانه از نقطه اوج داستان شروع شده بود. پرش‌ها به گذشته در میانه در جای مناسب قرار داشتند و به موقع بودند. همچنین میانه رمان به دور از کلیشه بود و جذب و کنجکاوکنندگی لازم را برای خواننده دارد. اما در میانه، اطلاعات به طور ناگهانی به خواننده داده می‌شدند که موجب گیج شدن خواننده میشد. بهتر است اطلاعات را آرام آرام و در طول داستان به خواننده داده شوند تا موجب گیج شدن خواننده نشود. همچنین در طول داستان نام برخی شخصیت‌ها در ابتدا یک چیز گفته شده بود ولی در برخی قسمت ها با نام دیگری عنوان می‌شدند. مثل شخصیت هیزل که در برخی قسمت‌ها روشنا نوشته شده بود.

لحن و بافت: لحن رمان شما قالباً ادبی بود ولی در دیالوگ‌ها از لحن محاوره‌ای استفاده کرده بودید. این انتخاب مناسب بود و به طور کامل رعایت شده بود. این لحن در کل رمان به خوبی رعایت شده بود و بافت رمان یکدست بود.

سیر رمان: سیر رمان متاسفانه سرعت بالایی داشت. اتفاقات همه پشت سر هم می‌افتادند. واژگون شدن قطار، آشنایی نیکی با خانواده هیزل، تعریف زندگی هیزل، گرفتن ساختمان مدرسه و... همگی خیلی سریع اتفاق افتادند و خواننده فرصت هضم و درک اتفاقات را پیدا نمی‌کرد. بهتر است سرعت سیر رمان کمتر شود و به هر اتفاق بیشتر پرداخته شود.

دیالوگ‌ها و مونولوگ‌ها: تناسب بین دیالوگ‌ها و مونولوگ‌ها به خوبی رعایت شده بود و به گونه‌ای نبود که یک پارت دیالوگ محور باشد و پارت دیگر مونولوگ محور‌. متفاوت بودن دیالوگ شخصیت‌ها باهم رعایت شده بود و همچنین دیالوگ‌ها و مونولوگ‌ها اطلاعات کافی را به خواننده می‌دادند. اما بهتر هست دیالوگ هر شخصیت با نام شخصیت مشخص شود تا با دیالوگ شخصیت دیگر قاطی نشود و همین‌طور از علائم نگارشی مناسب با توجه به نوع بیان و حالت جمله استفاده شود. همچنین بهتر است که توصیفات در دیالوگ‌ها انجام شود.

شخصیت پردازی: شخصیت پردازی شما به دور از کلیشه بود ولی گاهی مستقیم و گاهی غیر مستقیم بود. در توصیف غیر مستقیم شخصیت‌ها آرام آرام و در طول داستان شناخته می‌شدند و از توصیف ناگهانی و مستقیم خودداری شده بود‌. اما متاسفانه توصیف شخصیت‌ها بسیار کم بود در مورد برخی شخصیت‌ها اصلا وجود نداشت. به طوری که خواننده هیچ تصوری از چهره برخی شخصیت‌ها نداشت. همچنین صفات اخلاقی بیشتر شخصیت‌ها مجهول بود و خواننده شناختی از آن‌ها نداشت. بهتر است برای درک و فهم بیشتر رمان، توصیف بیشتری برای شخصیت‌های رمان داشته باشید.

توصیف مکان: توصیف مکان غیر مستقیم بود اما بسیار کم بود. بهتر است برای هر مکان توصیف بیشتری انجام شود تا درک و تصور موقعیت برای خواننده راحت تر شود.

صداها و آواها: در داستان توصیف صدا و آوا‌های شخصیت‌ها بسیار کم بود و تقریبا وجود نداشت. اما صدا‌ها و آوا‌های محیط کامل و محسوس توصیف شده بود و به اندازه کافی در متن وجود داشت. بهتر است توصیف صدا و آوا‌ی شخصیت‌ها را نیز در داستان بیشتر کنید. توصیفاتی مثل: تن صدای شخصیت‌ها مثل بم، زیر و ... . همین‌طور جهت صدا‌ و آوا‌ها مثل پشت‌سر، جلو، کنار و... . یا حالت صدا مثل ترسیده، متعجب، خوشحال و... .

احساسات: توصیف احساسات شخصیت‌ها در رمان بسیار کم بود و گاهی اصلا وجود نداشت. بهتر است برای هضم و درک بهتر هر شخصیت توصیف بیشتری درباره‌ی احساسات آن شخصیت انجام دهید.

زاویه دید: زاویه‌ی دید در داستان، تماماً سوم شخص بود. این زاویه‌ی دید در کل متن محسوس بود و در طول داستان به درستی نوشته شده بود‌. زاویه‌ی دید انتخابی مناسب بود و بهتر است در طول داستان نیز زاویه‌ی دید را بی دلیل و زیاد عوض نکنید.

کشمکش و تعلیق: کشمکش‌‌های درونی و بیرونی افراد در رمانتان محسوس بود. کشمکش‌های درونی مثل فکر‌ها و تصمیم‌ها‌ی مختلف شخصیت اصلی(نیکی) و کشمکش‌های بیرونی مثل واژگونی قطار و از دست دادن ساختمان مدرسه کاملاً محسوس و قابل درک بود. همچنین معمای قتل هرمان و متهم شدن دنیل( پدر نیکی) به قتل هرمان تعلیق مناسب و کنجکاو کننده‌ای برای رمان بود.

ایده و پیرنگ: پیرنگ داستان درباره‌ی دختری جهانگرد بود که یک حادثه‌ی تصادف موجب آشنایی او با یک خانواده‌ شد. ایده به دور از کلیشه بود پردازش نسبتا خوبی هم داشت. در کل رمان دارای ایده و پردازش خوبی بود.

ایرادات نگارشی: ایرادات نگارشی و املایی در رمان کم بود و در این زمینه دقت کافی شده بود. اما ایراد زیادی در نیم فاصله‌ها بود. بهتر است در گذاشتن نیم‌فاصله‌ها بیشتر دقت شود.

باور پذیری: رمان شما از نظر باور پذیری در سطح مناسبی قرار داشت. اتفاقات گفته شده، توصیفات و شخصیت‌ها از نظر باور پذیری قابل درک و مناسب بودند.

سخن آخر: پیشرفت‌های بزرگ، حاصل تلاش‌های کوچک است. امیدوارم این نقد برایتان مفید بوده‌ باشد. از خواندن رمان زیبایتان لذت بردم.