نویسنده:
@Esra
به نام خالق قلم
نام رمان: بسیار خوب همانند همیشه نقد را از نام رمان آغاز میکنیم. نام رمان شما برگ سبز پاییزی بود. عنوان کمی طولانی بود و اندازهی استانداردی نداشت و از کلمات سادهای در آن استفاده شده بود؛ با این حال ارتباطش با اکثر ژانرها و بدنه را حفظ کرده بود و کلیشهای در آن وجود نداشت. با خواندن برگ سبز پاییزی من تصور یک رمان را داشتم که میان آشوب و هیاهو در زندگی تلخ یک انسان ناگهان اتفاقات خوبی میافتد و حدسم هم درست بود؛ اما از این رو نام رمان شما تمام داستان را لو داده بود. اینکه نام شخصیت اصلیتان پاییز بود و با نام رمان تطابق داشت بسیار به دل مینشست. پاییز فصل عاشقی و اتفاقات دراماتیک است که ارتباط ژانر عاشقانه و درام را با نام مشخص میکند؛ اما اثری از ژانر اجتماعی نبود. درکل نام شما از سطح متوسط رو به بالایی برخوردار بود.
ژانرها: تبریک میگویم، ژانرها ارتباط بسیار خوبی با داستان گرفته بودند. ژانر عاشقانه با عشق کوهسار به دلرام جولان میداد. با این حال پیشنهاد میکنم کمی این ژانر را پررنگتر کنید. ژانر درام هم از اتفاقات تلخ و شیرین زندگی پاییز و اجتماعی هم از رفتار پدر پاییز مشخص بودند. درکل از انتخاب ژانر فوقالعادهای برخوردار بودید.
خلاصه: خلاصهی شما اندازهی متناسبی داشت. با ژانر عاشقانه و درام ارتباط بسیار خوبی گرفته بود؛ اما اثری از ژانر اجتماعی در آن ندیدم. همچنین با بدنه ارتباط خوبی داشت و تمام داستان را لو نداده بود. از کلمات سادهای در خلاصهی شما استفاده شده بود؛ کلیشهای در آن وجود نداشت و آرایهی تشبیه در آن بسیار به دل مینشست. همچنین معلومات و مجهولات اندازهای داشت. درکل خلاصهی رمان شما قوی بود و این یک پوئن مثبت است.
جلد: جلد یک برگ سبز در میان برگهای زرد و مچالهی به اصطلاح پاییزی بود. جلد شما ارتباط قابلمشاهدهای با بدنه و نام داشت؛ گویا نام رمان را به شرح تصویر بازگو میکرد. ارتباط کمی با ژانر عاشقانه و درام دیده میشد؛ اما اثری از ژانر اجتماعی نبود. با این حال جلد زیبا و مرتبطی داشتید که به دل خواننده مینشست.
مقدمه: مقدمهی شما از متن زیبایی برخوردار بود و ارتباط قابلتوجهی با ژانرها و بدنه داشت. علاوه بر این کنکجکاوکنندگی لازم را برای خواننده داشت. همچنین مقدمه کلیشهای نبود و برای خواننده قابلدرک بود. درکل از مقدمه زیبایی برخوردار بودید.
آغاز: شروع رمان شما با اصرار هانا به پاییز برای ثبت نام در آموزشگاه هنا و در نهایت فیلم گرفتن از او و پخش شدن فیلم شروع شد. آغاز کلیشهای نبود؛ اما ابهام خاصی برای خواننده ایجاد نمیکرد. همچنین آغاز کمی گیجکننده بود و خیلی نکات از جمله اینکه چطور فیلم پاییز پخش شد گفته نشد. با این حال با بدنه ارتباط لازم را داشت. درکل از آغاز متوسطی برخوردار بودید.
میانه: میانهی شما با آشنا شدن پاییز با دلرام از طریق رستوران و شرکت کردنشان در آن مسابقهی بزرگ شروع شد و سرطان دلرام را هم شامل میشد. میانهی شما کشمکشها و زیباییهایش خودش را داشت و سرطان دلرام هم نقطهی اوجش بود. درکل میانهی زیبایی داشتید.
لحن و بافت: بافت رمان شما مونولوگ و دیالوگ محاوره بود. خوشبختانه دوگانگیای در بافت دیده نشد و شما آن را به نثر ادبی تغییر نداده بودید و یکدست بود. درکل در این بخش موفق عمل کردید.
سیر رمان: متاسفانه سیر تندی داشتید. چه به پخش شدن فیلم پاییز، چه به بیرون انداخته شدن پاییز از خانه، چه به سرطان دلرام و باقی اتفاقات چندان خوب پرداخته نشده بود و توضیحات لازم را دربارهی اتفاقات نداده بودید که خواننده اتفاقات را درک کند. در ادامه نقد گفته خواهد شد این سیر تند چه اثری بر باورپذیری و توصیفاتتان گذاشته است.
باورپذیری: متاسفانه باورپذیری شما به خاطر توضیحات کم و سرعت بالای رمان پایین آمده بود. هنگامی که تنها هانا به فیلم پاییز دسترسی داشته و او از عقاید پدر پاییز خبر دارد و آن فیلم را پخش نمیکند پس چگونه فیلم پخش شده است؟ علاوه بر این کمتر پدری اینقدر بیرحم است که به خاطر چنین موضوعی دخترش را از خانه بیرون بیندازد و سراغش را نگیرد. انسانها عصبانی میشوند؛ اما کمتر کسی تا این حد به موضوعی در مقابل فرزند و ثمره وجودش واکنش نشان میدهد. این موضوعات باعث پایین آورده شدن باورپذیری رمان شده بود.
دیالوگها و مونولوگها: متاسفانه رمان شما بسیار دیالوگمحور بود و این سبب شده بود لذت خواندن از دست برود. با این حال مونولوگها اتفاقات خوبی به ما میدادند و دیالوگ هر شخصیت با دیگری فرق داشت که این نکتهی زیبایی بود.
زاویه دید: زاویه دید شما اولشخص بود؛ اما با تعویض آن با زاویه دید سوم شخص زاویه دیدتان بر هم ریخته بود و خواننده را گیج میکرد. به این دلیل تناسب زاویه دیدتان بر هم ریخته بود.
کشمکش و تعلیق: کشمکش درونی در مشکلات روحی پاییز و کشمکش فردی در بیماری دلرام و مشکلات پاییز با خانوادهاش دیده میشد. تعلیقی هم که داشتید سرطان دلرام بود؛ اما چندان ذهن خواننده را درگیر نکرد. درکل کشمکشهای خوبی داشتید اما تعلیقات شما چندان ذهن خواننده را درگیر نمیکرد.
توصیفات:
چهره: چهرهها تقریبا غیرمستقیم توصیف شده بودند؛ اما علاوه بر کم بودن آنها توصیفات کلیشهای از جمله موی طلایی و چشم آبی در یک شخصیت داشتید که در ذوق میزد.
مکان: مکان بسیار کم و مستقیم توصیف شده بود که این نکتهی بدی دربارهی رمان است. پیشنهاد میکنم توصیفات را در رمان بیشتر و غیرمستقیم لابهلای متن بگذارید.
صدا و آواها: این توصیف، توصیفی بود که در رمان شما اصلاً یا بسیار کم دیده میشد. پیشنهاد میکنم نازک یا کلفت، زیر یا بم صدای شخصیتها و آواهایی نظیر خشخش برگها، صدای باد، برخورد فنجان با میز را در رمانتان توصیف کنید تا به متن شما زینت بیشتری ببخشد.
احساسات: احساسات تقریبا با گرمی توصیف شده بودند؛ اما سیر تند و توضیحات کم دربارهی آنها باعث ایجاد آسیبی جدی در این توصیف شده بود. پیشنهاد میکنم کمی احساسات شخصیتها را ادامهدار کنید تا قلب خواننده را بفشارد.
شخصیتپردازی: شخصیتپردازی شما غیرمستقیم اما کلیشهای بود. به شخصیت مادر و برادرهای پاییز اصلا پرداخته نشده بود؛ پدر پاییز مردی غیرتی بود، دلرام حاضرجواب و قوی و مغرور و کوهسار هم پسری مغرور اما احساساتی. با شخصیت پاییز هم به عنوان کاراکتر اصلی چندان نمیشد ارتباط گرفت. پیشنهاد میشود بیشتر به شخصیتها بپردازید.
ایده و پیرنگ: ایده چه بود؟ ایده درباره دختری خوشصدا به نام پاییز بود که فیلمش پخش و توسط پدر از خانه بیرون انداخته شد؛ با دلرام دختر آهنگسازی آشنا با او همخانه شد و در مسابقه شرکت کردند. دلرام هم نخست با کوهسار مغرور کلکل میکرد؛ اما کمکم عاشقش شد. کلیشههایی از جمله همخانه شدن پاییز با دلرام و عاشق شدن دلرام و کوهسار پس از کلکل کلیشههایی بود که در ذوق میزد. علاوه بر این به دلیل عدم وجود توضیحات کافی پردازش خوبی هم نداشتید.
ایرادات نگارشی: علائم نگارشی تقریبا خوب در رمان شما رعایت شده بود؛ اما نکاتی از جمله عدم رعایت نیمفاصلهها بسیار کم دیده میشد که پیشنهاد میشود آن را اصلاح کنید.
سخن آخر منتقد: هیچ رمانی بینقص نیست و نقد صرفاً برای پیشرفت شماست. از خواندن رمان زیبایتان نهایت لذت را بردم.