@شاهدخت:)
به نام خالق قلم
عنوان: خوب از عنوان رمان شما شروع میکنیم. اسم رمان شما دخی مغرور شیطون بود. اول از همه کلمهی مغرور و شیطون کلیشهی بسیاری دارد و اسم شما را کلیشهای کرده است؛ بنابراین پیشنهاد میکنم آن را تغییر دهید. عنوان رمان شما با ژانر طنز ارتباط کمی داشت و با بدنه نیز مرتبط بود؛ اما با ژانر عاشقانه هیچ ارتباطی نداشت. عنوان از کلمات سادهای تشکیل شده بود؛ اما تمام داستان را لو داده بود و از این رو خواننده برای خواندن رمان کنجکاو نمیشد. درکل نام شما از سطح متوسط رو به پایینی برخوردار بود.
ژانرها: در ژانرها، ژانر عاشقانه و طنز را برای رمانتان استفاده کرده بودید. ژانر طنز در دیالوگهایی که بین شخصیتها رد و بدل میشد و ژانر عاشقانه در عشق حنانه به اهورا و بالا رفتن ضربان قلبش، استرسهایش و... دیده میشد؛ اما من پیشنهاد میکنم کمی این دو ژانر را در رمانتان پررنگتر کنید.
خلاصه: خلاصهی شما اندازهی مناسبی داشت؛ اما تمام داستان را لو داده بود. خلاصه از کلمات سادهای تشکیل شده بود و آرایهی خاصی در آن دیده نمیشد. خلاصه با وجود کلمات غرور، شیطنت و... کمی کلیشه شده بود. در خلاصهتان اسمی از عشق آورده بودید که با بدنه و ژانر عاشقانه ارتباط داشت؛ اما خبری از ژانر طنز نبود. در خلاصه ابهام و گره خاصی نبود و خواننده را کنجکاو نمیکرد. درکل خلاصه شما از سطح متوسط رو به پایینی برخوردار بود.
جلد رمان: تصویر جلد یک دختر خندان بود که سر پسری را در کیک فرو برده بود. جلد باتوجه به کلکلهای اهورا و حنانه و خنده و موقعیت ارتباط محسوسی با ژانر طنز و بدنه داشت؛ اما ژانر عاشقانه کم در آن دیده میشد. همچنین فونت انتخابشده برای جلد مناسب بود و چینش خوبی داشت. تکست جلد نیز ارتباط محسوسی با ژانر طنز داشت؛ اما اثری از ژانر عاشقانه در آن نبود؛ با این حال تکست ارتباط کمی هم با بدنه داشت.
مقدمه: متاسفانه رمان شما فاقد مقدمه بود؛ که این نقطه ضعف بزرگی محسوب میشود. پیشنهاد میکنم جهت جذب بیشتر خوانندگان و بالا رفتن سطح رمانتان مقدمهای درنظر بگیرید.
آغاز: خوب آغاز شما با بیدار شدن شخصیت اصلی حنا با آلارم گوشی و کلکل ریزی با برادرش حسام و رفتن به مدرسه برای دادن امتحان همراه با اهورا کسی که دوستش داشت شروع شد. بیدار شدن با آلارم، کلکل شخصیت اصلی با برادرش و رفتن به مدرسه همگی کلیشههایی بودند که در آغاز جولان میدادند. ابهام خاصی در آغاز دیده نمیشد و توان کشیدن خواننده به ادامهی خود را نداشت. آغاز یکدفعه اطلاعات زیادی به خواننده تزریق کرده و کمی او را گیج میکرد؛ اما با ژانر و بدنه ارتباط محسوسی داشت. درکل آغاز شما از سطح متوسطی رو پایینی برخوردار بود.
میانه: میانهی شما شامل اتفاقاتی از جمله اینکه آقا جون و مامان جون برای حفظ عدالت برای صاحب خانه شدن میخواستند اهورا و حنانه را عقد یکدیگر کننده بوده و اتفاقات کلیشهای بود. همچنین تعلیق و نقطهی اوج خاصی نداشت. به این دلیل میانه نیز ذهن خواننده را درگیر نکرده و او را دنبال رمان نمیکشاند.
لحن و بافت: درکل نثر شما دیالوگ و مونولوگ محاوره بود و خوشبختانه بافت یکدستی داشتید و هرگز در طول رمان تغییر نکرده بود. تبریک میگویم در این بخش به خوبی عمل کردید.
سیر: متاسفانه سیر شما بسیار تند بود. رفتن حنا به مدرسه، دادن امتحان، بازگشت به خانه و بد شدن حالش، رفتن با داییاش به خانهشان و... پیشنهاد میکنم سیر را کمی متعادل کنید و به هر اتفاق کمی بیشتر بپردازید تا خواننده بتواند آنها را هضم کند.
دیالوگها و مونولوگها: متاسفانه رمان شما دیالوگمحور بود و خواننده لذت خواندن و اطلاعات گرفتن از مونولوگها را از دست داده بود. همچنین دیالوگ شخصیتها با یکدیگر تفاوتی نداشت و توصیفی در دیالوگها دیده نمیشد.
شخصیتپردازی: شخصیتپردازی شما کلیشهای، اما غیرمستقیم بود. متاسفانه به برخی شخصیتها هم اصلا یا خیلی کم پرداخته بودید. حنانه دختری هفده ساله و شیطون و مغرور که عاشق اهورا بود و معشوق او نیز پسری مغرور بود. برادری شیطون و شوخ به نام حسام نیز داشت و داییاش که اخلاف سنی زیاد با او نداشت و با هم شوخی میکردند. درکل شخصیتپردازی شما از سطح متوسطی رو پایینی برخوردار بود.
توصیف مکان: توصیف مکان در متن خیلی کم و به صورت مستقیم دیده میشد. پیشنهاد میکنم توصیف مکان بیشتری را لابهلای متن به صورت غیرمستقیم بگذارید تا خواننده بیشتر به مکان اتفاقها آشنا شود.
صدا و آواها: صدای شخصیتها در رمان تا حدی توصیف شده بود؛ اما توصیف آوا یا دور و نزدیک بودن صدا توصیفاتی بودند که در رمان شما اصلاً یا بسیار کم دیده میشدند. پیشنهاد میکنم آواهایی نظیر خشخش برگها، صدای باد، برخورد فنجان با میز یا دور یا نزدیک بودن صدای شخصیتها را در رمانتان توصیف کنید تا برای متن شما زیبایی و جذابیت به ارمغان آورد.
حساسات: متاسفانه احساسات شخصیتها آنچنان قابل درک توصیف نشده بود که دست در قفسه سی*ن*ه خواننده کند و قلب او را فشار دهد. پیشنهاد میکنم احساسات را کمی بیشتر و قابل احساستر توصیف کنید.
توصیف چهره: چهرهها در رمان شما گاه مستقیم گاه غیرمستقیم و کلیشهای توصیف شده بودند. دماغ قلمی، چشمهای آبی، لبهای قلوهای و... توصیفات کلیشهای بودند که در رمان شما دیده میشد؛ پیشنهاد میکنم توصیفات را غیرمستقیم و لابهلای متن و دور از کلیشه توصیف کنید.
زاویه دید: زاویهدید اول شخص و خوشبختانه شما در طول رمان آن را به سومشخص تغییر نداده بودید؛ اما پیشنهاد میکنم زیاد و بیدلیل زاویهدید را دستبهدست نکنید، چرا که این کار خواننده را گیج کرده و زیبایی قلم شما را کاهش میدهد.
کشمکش و تعلیق: اول از همه میگویم که تعلیق خاصی که ذهن خواننده را درگیر کند در رمان شما نبود و این نقطه ضعف بزرگی است. کشمکشهای درونی و فردی در رمان شما دیده میشد، کشمکشهای درونی در احساسات که حنانه به اهورا داشت و کشمکش فردی در کلکلهایی که با اطرافیانش میکرد. درکل من پیشنهاد میکنم تعلیقات بیشتری به رمانتان بیفزایید.
باورپذیری: نکتهی چندان ناباورپذیری در رمانتان دیده نشد جز اینکه با توجه به سن شخصیتها کمی محال است چنین دیالوگهایی از دهان انسانهای بالغی مثل آنها دربیاید و این کمی ناباورپذیری را در ذوق میزد.
ایده و پیرنگ: ایده چه بود؟ ایده درباره دختری هفده ساله، شیطون و مغرور به نام حنا بود که پس از مدتها اهورا عشقش را که نمیخواست باور کند عاشقش است را دیده بود و مامان جون و آقا جون میخواستند به خاطر خانه عقدشان کنند. ایدهی کلیشهای داشتید و متاسفانه به دلیلی سیر تندی که گفتم پردازشتان هم بر هم خورده بود. پیشنهاد میکنم شاخ و برگ بیشتری به ایده بدهید تا از کلیشه بودن دربیاید.
ایرادات نگارشی: متاسفانه رمان شما ایرادات نگارشی نسبتا زیادی از جمله نیمفاصلهها داشت. پیشنهاد میکنم با توجه به قوانین ویراستاری این مشکلات را رفع و رمان را ویرایش بزنید.
سخن آخر منتقد: هیچ رمانی بینقص نیست و نقد صرفا برای پیشرفت شماست. از خواندن رمان زیبایتان نهایت لذت را بردم.