جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

نقد شورا نقد رمان فصل وصل ماه

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته نقد شورا توسط *SHAKIBAgh* با نام نقد رمان فصل وصل ماه ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 728 بازدید, 13 پاسخ و 1 بار واکنش داشته است
نام دسته نقد شورا
نام موضوع نقد رمان فصل وصل ماه
نویسنده موضوع *SHAKIBAgh*
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط منیره خواجه پور
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده

*SHAKIBAgh*

سطح
2
 
کَشیپ شِرلی
کاربر ویژه انجمن
May
1,262
15,344
مدال‌ها
5
نام رمان: فصلِ وصلِ ماه
نویسنده: منیره خواجه پور
ژانر: عاشقانه، اجتماعی
عضو گپ نظارت: S.O.W(6)

خلاصه:

«او» پسرعمویم بود، قرار بود خطبه عقدمان را فرشته ها در آسمانها بخوانند و صدای کِل کشیدن زنها برود تا هفت آسمان آن ورتر! اما نگذاشت! پرویز شمس نگذاشت! یک روز خبر دستگیری او را برایمان آوردند و از آن روز آقابزرگ او را، نوه خودش را، هم خون خودش را از خودش و زندگی همه مان طرد کرد و به همین سادگی گفت:« یه خرابکار ضد شاهنشاه به هیچ وجه تو عمارت من جایی نداره!»

کاش فصل پنجمی در راه بود کاش نامش فصلِ وصلِ ماه بود.
 
موضوع نویسنده

*SHAKIBAgh*

سطح
2
 
کَشیپ شِرلی
کاربر ویژه انجمن
May
1,262
15,344
مدال‌ها
5
jpg-1.jpg



بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

نویسنده عزیز ضمن درود و عرض وقت‌بخیری خدمت شما
سپاس‌گذاریم بابت اعتماد شما از نقد آثار خود در انجمن رمان بوک
منتقد رمان شما: @*SHAKIBAgh*
*لطفا تا قبل از قرار‌گیری نقد توسط منتقد در این تایپک چیزی ارسال نکنید!
*همچنین پس از ارسال نقد این تایپک به مدت دو روز باز خواهد بود تا شما نظر خود را نسبت به نقد اعلام نمایید!
*در صورتی که از نقد خود ناراضی بودید یا شکایتی از تالار نقد داشتید، می‌توانید شکایت خود را در تایپک زیر ثبت کنید تا مورد بررسی قرار گیرد!
🔷️
تایپک جامع انتقادات، پیشنهادات و شکایات

به امید موفقیت روز افزون شما
مدیریت تالار نقد| @
ஜdelavaஜ​
 
موضوع نویسنده

*SHAKIBAgh*

سطح
2
 
کَشیپ شِرلی
کاربر ویژه انجمن
May
1,262
15,344
مدال‌ها
5
به نام خداوند ماه و ناهید و مهر

عنوان رمان:

فصل وصل ماه، عنوان منتخب نویسنده که متشکل از سه جزء فصل + وصل + ماه است. از لحاظ اندازه از حجم مناسبی برخوردار بوده و کوتاه یا طولانی نیست؛ دو جزء ابتدایی آن یعنی فصل وصل، تکراری بوده و رمانی با همین عنوان در سایت‌ها قرار گرفته است. جزء سوم آن نیز اخیراً در میان نویسندگان بسیار محبوب شده و در عنوان بسیاری از رمان‌ها مورد استفاده قرار می‌گیرد و می‌توان آن را کلیشه‌ای خواند.
عنوان انتخابی، هیچ گونه ارتباطی با ژانر اجتماعی ندارد و تنها به صورت مستقیم ژانر عاشقانه را به عنوان ژانر هدف معرفی می‌کند.
عنوان از واژگان ثقیل و خوش‌آهنگی تشکیل شده که داستان را فاش نکرده و حتی چیزی از محوریت کلی داستان را هم مشخص نمی‌کند. عنوان جذابی‌ست‌ اما باز هم تاکید می‌کنم که جزء موثری از آن تکراری‌ست و ممکن است در آینده مشکل‌ساز باشد؛ با این وجود با محوریت عاشقانه‌ بدنه‌ی رمان نیز در ارتباط است.

ژانرها:

ژانرهای عاشقانه، اجتماعی، با اولویت عاشقانه در مشخصات داستان ذکر شده‌اند. در بدو شروع رمان ژانر عاشقانه به انتظار مخاطب نشسته است و در سراسر رمان به ایفای نقش مهم خود می‎‌پردازد. از احساسات خاک خورده‌ی سیمین، تا عشق پر شور سهند و مهتا.
ژانر اجتماعی نیز در گام دوم، با تاثیری نامحسوس، کار خود را شروع کرده و از سختی‌های زندگی یک مادر جوان که همسرش را از دست داده و به قولی بیوه شده است، گرفته تا استبداد و خودکامگی یک پیرمرد حامی نظام شاهنشاه، سخن می‌گوید.

خلاصه:

خلاصه‌ی رمان زیبا و دلنشین است و به صورت مختصر، پیش زمینه‌ای از اتفاقاتی که رخ داده و قرار است رخ دهد را برای خاطب مطرح می‌کند. اندازه‌ی مناسبی دارد و کوتاه یا طولانی نیست و کلیشه‌ای در آن به چشم نمی‌خورد. ارتباط محسوس و اشاره مستقیمی به هر دو ژانر عاشقانه و اجتماعی دارد؛ با بدنه نیز تماماً در ارتباط است و همان‌گونه که ذکر شد، ترتیب رویدادهای داستان را بیان می‌دارد.
جذابیت خاصی دارد و پرسش‌های زیادی در ذهن مخاطب ایجاد می‌کند که این جذابیت او را مشتاق به یافتن پاسخ این پرسش‌ها و شروع مطالعه رمان می‌کند. لازم به ذکر است که خلاصه این رمان بخشی از متن خود رمان است.

جلد رمان:

تناژ نارنجی رنگ جلد، ذهن مخاطب را به سمت و سوی پاییز و به قول معروف فصل عاشقی می‌کشاند و تصویر عاشقانه‌ی یک زوج که زیر باران قدم می‌زنند نیز حضور ژانر عاشقانه را تایید می‌کنند. تکست پایین جلد زیبا و مرتبط با ژانر‌ عاشقانه است و تا خدودی خبر از جدایی می‌دهد.
با تمام این تفاسیر، هیچ اثری از ژانر اجتماعی در هیچ جایی جلد وجود ندارد و در آن مشهود نیست.

مقدمه:

متاسفانه رمان حاوی مقدمه نمی‌باشد که امتیاز کار را تا حد زیادی پایین می‌آورد. فلذا از نویسنده‌ی عزیز تقاضا می‌شود که مقدمه‌ای متناسب با محوریت داستان و ژانرهای موثر بر آن تهیه و در پست اول رمان خود قرار دهد.
لازم به ذکر است که مقدمه‌ی رمان، باید اندازه مناسبی داشته و بین سه الی نه خط باشد و با بدنه و ژانر‌ها نیز در ارتباط باشد‌. همچنین بایستی به دور از کلیشه بوده و حس کنجکاوی لازم را در ذهن مخاطب به وجود آورد.

آغاز:

رمان با مونولوگ‌های توصیفی از جانب سیمین، من باب فصل پاییز و زیبایی‌های آن، آعاز می‌شود و فضای قدم زدن دختر جوانی در میان برگ‌های پاییزی عمارتشان را در حینی که برای خود آهنگی زمزمه‌ می‌کند، رقم می‌زند.
آغازی کاملاً آرام، که رفته رفته پای مخاطب را به زندگی سیمین و خانواده‌اش باز می‌کند و تا حدودی حس کنجکاوی را در ذهن مخاطب برمی‌انگیزد.
آغاز فصل وصل ماه، آرامش خاصی دارد و آرام آرام اشتیاق دنبال کردن را به دل مخاطب تزریق می‌کند؛ جذاب است و کلیشه‌ای‌ نیست اما با محتوای کلی داستان ارتباط چندانی ندارد.
توصیفات خوبی هم از مکان و محیط اطراف در آغاز رمان صورت گرفته و از سوی دیگر شخصیت پردازی در این بخش از سطح بهتری برخوردار است.

میانه:

میانه این رمان دائماً با جلو و عقب رفتن زمان و تعریف خاطرات سیمین همراه است و در کمال تعج و با تحسین قلم نویسنده، این ترفند اصلا آزار‌ دهنده نیست و چه بسا جذاب هم هست. منتها نکته حائز اهمیت آن است که گاهاً بازگشت به زمان حال با علامت مناسبی نشان داده نشده و مخاطب برای چند لحظه سردرگم می‌شود.
یادآوری روز‌های تلخ جایی سیمین از حامد و ازدواج مجدد مادرش، ازدواج سیمین با حمید و فوت آقا بزرگ؛ و اکنون، دیدار سیمین و برادر زاده‌اش سهند با دختری به نام ترمه فرخی که برای افشای حقیقتی تلخ پا به زندگی آنها نهاده و گویی قرار است اوضاع این خانواده از آنچه که هست بدتر بشود.
رمان کلیشه‌ای نیست و ایده نو و جالبی دارد ولی کاش سیمین کمی در مقابل آقابزرگ ایستادگی و مقاومت می‌کرد تا این ازدواج اجباری اینقدر آسان انجام نشود.
از نظرم فصل وصل ماه هنوز در ابتدای راه است و به نقطه اوج خود نرسیده؛ با این حال افشای حقیقت زندگی مهرداد نزد سهند و سیمین نقطه‌ی اوج داستان تا به اینجای کار است.

لحن و بافت:

لحن حاکم بر رمان، دیالوگ‌های ادبی و مونولوگ‌های محاوره‌ای است که به طور کامل در سراسر آن حفظ شده و کویسنده به خوبی از عهدا آن بر آمده است. داستان بافت یک‌دستی دارد و اما گاهاً به چشم می‌خورد که از فعل نامناسب برای برای فاعل جمله استفاده شده است. برای مثال:
برادرهایم، سعید و مسعود وقتی مادر ازدواج کرد کم‌کم از او فاصله کشیدند. ❌️
فاصله گرفتند‌.✔️
اما من نه فراموشش کنم. ❌️
فراموشش کردم.✔️
همچنین جملات سلیس و روان هستند و ساختار جملات تماماً حفظ شده است. پرش‌های زمانی بسیار زیادی در طی رمان انجام می‌شود اما با توجه به نوع قلم، آزار دهنده نیستند و تنها همان گونه که ذکر شد، بهتر است تاریخ اتفاقات در پرش‌ها گفته شود.

سیر داستان:

از ابتدای کار، رمان سرعت مناسبی داشته و تا کنون نیز این ویژگی را حفظ کرده و شتاب زده نشده است. مشخص است که نویسنده هدف خود از تحریر این داستان را می‌داند و سر نخ این بافتنی را در دست دارد و آگاهانه، یکی زیر و یکی رو نخ‌ها را به هم می‌تاباند؛ از حاشیه‌روی پرهیز کرده و هر موضوع را به قدر کفایت، پردازش می‌کند.
امیدوارم در ادامه کار نیز، شاهد این ثبات قدم و یکدستی متن باشیم.

دیالوگ‌ها:

از ابتدای کار میان مونولوگ‌ها و دیالوگ‌ها توازن خوبی بر قرار است و هر دو از میزان مناسبی برخوردارند اما گاهی بر حجم مونولوگ‌ها افزوده شده و از توازن خارج می‌شوند.(فقط گاهی!)
بار اطلاعاتی خوبی هم بر عهده دارند و صرف حرف‌های بیهوده نمی‌شوند. دیالوگ‌ها مسلسل‌وار نیستند و میانشان با توصیف حالات و احساسات وقفه ایجاد شده است.

مونولوگ‌ها:

در این مورد نیز توازن اطلاعاتی برقرار شده و همانند دیالوگ‌ها، اطلاعات بسیار مهمی به مخاطب می‌دهند و به پردازش موضوعات بی‌اهمیت و حاشیه نمی‌پردازد.
همان‌طور که گفته شد گاهی بر حجم مونولوگ‌ها افزوده شده و مسلسل‌وار پشت یک‌دیگر قرار می‌گیرند اما بلافاصله این موضوع کنترل شده و به قالب اصلی خود باز می‌گردد.

شخصیت پردازی:

شخصیت پردازی‌ داستان در سطح بسیار خوبی است. کاراکتر‌ها همگی شخصیت پردازی شده و قابل توصیف‌اند اما نکته قابل تامل آن است که غالب شخصیت‌ها سفید و مُبرای از بدی هستند. مثل سیمین و مهرداد.
تعداد شخصیت‌های قابل پردازش در رمانزیاد نیست و نویسنده توانسته این مورد را به خوبی کنترل کند.
سیمین زنی در اواخر دهه چهارم زندگی‌اش است و همچنان در خلوتش به معشوق و نامزد سابق خود فکر می‌کند و با وجود آن که دیگر ظاهرش به زیبایی دوران جوانیش نیست اما، تمنای وجود او را دارد؛ با این حال آموخته که باید نقاب شادی به صورت داشته و از خانواده و برادر‌زاده‌هایش محافظت کند.
سهند برادر زاده سیمین پسر جوانی که عاشق دختر عمویش مهتاست و قرار است که به زودی با یکدیگر ازدواج کنند. پسر شوخ طبع و خنده‌رویی‌ست و از کودکی با مهرداد بزرگ شده و شریک درد‌های هم بودند.
مهتا دختر بسیار حساس، با نشاط و سرزنده‌ای است که زندگی را در خانواده‌شان به جریان می‌اندازد و نقاشی بسیار هنرمند است.
مهرداد برادر مهتا و یکی دیگر از برادر زاده‌های سیمین است که پسری با نشاط و پزشکی حاذق است.
آقا بزرگ نیز با وجود آن که در رمان حضور فعالی ندارد اما مردی مستبد و یک دنده‌است که کسی جرئت نافرمانی از او را ندارد.
مابقی شخصیت‌ها مانند طاها و ترمه، رفته رفته به داستان اضافه می‌شوند و مورد پردازش قرار می‌گیرند.

توصیف مکان:

نویسنده در توصیف مکان عملکرد خوبی دارد اما هنوز جای پیشرفت هست. برای مثال می‌تواند بیشتر در مورد عمارت و خانه سیمین توضیح داده و آن را توصیف کند.

توصیف آوا:

نویسنده در این مورد نسبت به توصیف مکان عملکرد بسیار قوی‌تری دارد. در مورد لحن افراد هنگام سخن گفتن و تن صداها توصیفات زیادی صورت گفته و جهات صدا نیز ذکر شده‌اند. همچنین توصیف زیبایی از اصوات پاییزی صورت گرفته است.

توصیف حالات و احساسات:

در سطح خیلی خوبی قرار دارد و بیش از همه‌ی موارد توصیفی، به این مورد توجه شده است. واقع گرایانه هستند و شخصیت‌ها واکنش غیر معقولی ندارند.

توصیف ظاهر:

در سطح متوسط است. در مورد پوشش شخصیت‌ها و اندام و اندکی هم در مورد چهره‌شان سخن گفته شده است اما نیاز به شدت این توصیفات است. باید بیشتر در مورد چهره شخصیت‌ها گفته شود تا در ذهن مخاطب ماندگار شوند. همچنین توصیفات ظاهر کلیشه‌ای نیستند و هیچ کدام زیبایی افسانه‌ای ندارند.

زاویه دید:

داستان از زبان کاراکترهای سیمین، مهرداد، سهند، طاها و مهتا (اول شخص)، بیان شده و تغییری هم به سوم شخص یا دانای کل صورت نگرفته که یکی از نقات قوت کار است. شخصیت‌های راوی داستان زیاد هستند اما این مورد آزار دهنده نیست؛ با این حال نیازی نیست که در اول هر پارت راوی ذکر شود تنها موقع تغییر راوی کفایت می‌کند.

کشمکش و تعلیق:

جدال‌ها و کشمکش‌های درونی را به خوبی می‌توان در ذهن تمامی کاراکترهای رمان مشاهده کرد. مانند غمی که افکار و اندیشه‌های سیمین موج می‌زند و او سعی دارد با نقاب لبخند، به سایر افراد خانواده‌اش روحیه بدهد؛ یا تنش‌های درونی سهند برای بروز خشم خود و روح خسته طاها که آرزوی پزش شدن داشته حال تنها حسرت آن را به دل می‌کشد.
کشمکش‌های بیرونی نیز همچون تلاش سیمین برای حفاظت از خانواده‌اش در مقابل خانواده فرخی و تنش‌های او با آقا بزرگ برای دیدن مادرش.
کشمکش‌های شیرین و دل‌چسبی را نظاره می‌کنیم که حساب شده و با برنامه‌ریزی یکی پس از دیگری قرار گفته و با توجه به سطح قلم نویسنده، اثری با کیفیت بالا را رقم می‌زنند.
از نظر من به عنوان یک خواننده، ادامه‌ی قصه‌ی سیمین یعنی آن که اکنون همسرش کجاست و عیضاً آن که سرنوشت حامد پس از جدایی سیمین چه شد؟ تعلیق مناسب و بسیار جالبی را برای ادامه‌ی داستان به وجود آورده است.

ایده و پیرنگ:

پیرنگ داستان درباره روایت زندگی زنی در دهه چهارم زندگی‌اش است که در روزهای تلخ و شیرین گذشته‌اش زندگی می‌کند و بو این حال در تلاش است تا از خانواده‌ی خود محافظت کند؛ و حال آن که آیا قرار است سرچشمه‌ی عشق قدیمی این زن دوباره به جوشش بیفتد؟ موضوعی‌ست که کشش رمان را ایجاد و جذابیت خاصی را برای رمان رقم می‌زند.
پیرنگ جدیدی‌ است اما به من به عنوان یک مخاطب، شدیداً حس سریال حوالی پاییز را می‌دهد. با آن که داستان کاملاً متفاوتی از هم دارند اما همان حس و حال و فضا را برایم تداعی می‌کند.
پردازش خیلی خوب و حساب شده‌ای هم دارد و تا به اینجا که بسیار از کلیشه نویسی پرهیز شده است. در کل می‌توان گفت این داستان ایده‌ی بسیار خوب با پردازش عالی دارد. تبریک می‌گویم! شما قلم دلنشینی دارید.

باور پذیری:
باورپذیری رمان خیلی خوب و واقع‌ گرایانه است اما دو نکته حائز اهمیت نیز وجود دارد. اول آن که این شدت استبداد آقا بزرگ اندکی غیر معقول است و پیشنهاد می‌شود تا در ادامه داستان او را نیز کمی منعطف و مصلحت اندیش فرزندانش نشان بدهید تا به توازن برسیم.
دوم هم آن که بهتر است ذکر کنید که زمان حال مربوط به چه تاریخی است؛ چرا که با توجه سال‌های انقلاب و سن سیمین، به نظر می‌رسد که زمان حال مربوط به اواخر دهه هشتاد و اوایل دهه نود است و باید تکنولوژی و فضای همان زمان را برای مخاطب تداعی کنید.
تنها مواردی که مخاطب را گیج می‌کنند مربوط به آن هستند که این فضا متعلق به چه زمانی‌ست و آن که سرنوشت مادر سیمین چه شد؟

ایرادات نگارشی:
ایرادات تایپی بسیار کمی در سراسر رمان به چشم می‌خورد و نیم فاصله‌ها نیز همگی به درستی رعایت شده‌اند. تنها نکته، چند مورد ناهمخوانی افعال بود که در بخش لحن و بافت ذکر شد.

نقاط قوت و ضعف:
از نقاط قوت داستان می‌توان به توصیفات خیلی خوب، ایده و کشمکش و تعلیق و شخصیت‌پردازی، باورپذیری و جلد زیبا و از نقاط ضعف می‌توان به نداشتن مقدمه، اسم نسبتاً تکراری اشاره کرد.

در پایان نه از دیدگاه منتقد، بلکه از نظر یک مخاطب می‌گویم:
«از نویسنده‌ی عزیز بسیار بسیار متشکرم که فرصت مطالعه این رمان را برای بنده به ارمغان آورد و اینقدر زیبا، قلم دلنشین خود را با حرکت در آورد. بی‌صبرانه و مشتاقانه منتظر ادامه‌ این سناریوی آرام و دلچسب هستم. قلمتان مانا»
SHAKIBA.gh
@منیره خواجه پور
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Sep
177
1,365
مدال‌ها
2
به نام خداوند ماه و ناهید و مهر

عنوان رمان:

فصل وصل ماه، عنوان منتخب نویسنده که متشکل از سه جزء فصل + وصل + ماه است. از لحاظ اندازه از حجم مناسبی برخوردار بوده و کوتاه یا طولانی نیست؛ دو جزء ابتدایی آن یعنی فصل وصل، تکراری بوده و رمانی با همین عنوان در سایت‌ها قرار گرفته است. جزء سوم آن نیز اخیراً در میان نویسندگان بسیار محبوب شده و در عنوان بسیاری از رمان‌ها مورد استفاده قرار می‌گیرد و می‌توان آن را کلیشه‌ای خواند.
عنوان انتخابی، هیچ گونه ارتباطی با ژانر اجتماعی ندارد و تنها به صورت مستقیم ژانر عاشقانه را به عنوان ژانر هدف معرفی می‌کند.
عنوان از واژگان ثقیل و خوش‌آهنگی تشکیل شده که داستان را فاش نکرده و حتی چیزی از محوریت کلی داستان را هم مشخص نمی‌کند. عنوان جذابی‌ست‌ اما باز هم تاکید می‌کنم که جزء موثری از آن تکراری‌ست و ممکن است در آینده مشکل‌ساز باشد؛ با این وجود با محوریت عاشقانه‌ بدنه‌ی رمان نیز در ارتباط است.

ژانرها:

ژانرهای عاشقانه، اجتماعی، با اولویت عاشقانه در مشخصات داستان ذکر شده‌اند. در بدو شروع رمان ژانر عاشقانه به انتظار مخاطب نشسته است و در سراسر رمان به ایفای نقش مهم خود می‎‌پردازد. از احساسات خاک خورده‌ی سیمین، تا عشق پر شور سهند و مهتا.
ژانر اجتماعی نیز در گام دوم، با تاثیری نامحسوس، کار خود را شروع کرده و از سختی‌های زندگی یک مادر جوان که همسرش را از دست داده و به قولی بیوه شده است، گرفته تا استبداد و خودکامگی یک پیرمرد حامی نظام شاهنشاه، سخن می‌گوید.

خلاصه:

خلاصه‌ی رمان زیبا و دلنشین است و به صورت مختصر، پیش زمینه‌ای از اتفاقاتی که رخ داده و قرار است رخ دهد را برای خاطب مطرح می‌کند. اندازه‌ی مناسبی دارد و کوتاه یا طولانی نیست و کلیشه‌ای در آن به چشم نمی‌خورد. ارتباط محسوس و اشاره مستقیمی به هر دو ژانر عاشقانه و اجتماعی دارد؛ با بدنه نیز تماماً در ارتباط است و همان‌گونه که ذکر شد، ترتیب رویدادهای داستان را بیان می‌دارد.
جذابیت خاصی دارد و پرسش‌های زیادی در ذهن مخاطب ایجاد می‌کند که این جذابیت او را مشتاق به یافتن پاسخ این پرسش‌ها و شروع مطالعه رمان می‌کند. لازم به ذکر است که خلاصه این رمان بخشی از متن خود رمان است.

جلد رمان:

تناژ نارنجی رنگ جلد، ذهن مخاطب را به سمت و سوی پاییز و به قول معروف فصل عاشقی می‌کشاند و تصویر عاشقانه‌ی یک زوج که زیر باران قدم می‌زنند نیز حضور ژانر عاشقانه را تایید می‌کنند. تکست پایین جلد زیبا و مرتبط با ژانر‌ عاشقانه است و تا خدودی خبر از جدایی می‌دهد.
با تمام این تفاسیر، هیچ اثری از ژانر اجتماعی در هیچ جایی جلد وجود ندارد و در آن مشهود نیست.

مقدمه:

متاسفانه رمان حاوی مقدمه نمی‌باشد که امتیاز کار را تا حد زیادی پایین می‌آورد. فلذا از نویسنده‌ی عزیز تقاضا می‌شود که مقدمه‌ای متناسب با محوریت داستان و ژانرهای موثر بر آن تهیه و در پست اول رمان خود قرار دهد.
لازم به ذکر است که مقدمه‌ی رمان، باید اندازه مناسبی داشته و بین سه الی نه خط باشد و با بدنه و ژانر‌ها نیز در ارتباط باشد‌. همچنین بایستی به دور از کلیشه بوده و حس کنجکاوی لازم را در ذهن مخاطب به وجود آورد.

آغاز:

رمان با مونولوگ‌های توصیفی از جانب سیمین، من باب فصل پاییز و زیبایی‌های آن، آعاز می‌شود و فضای قدم زدن دختر جوانی در میان برگ‌های پاییزی عمارتشان را در حینی که برای خود آهنگی زمزمه‌ می‌کند، رقم می‌زند.
آغازی کاملاً آرام، که رفته رفته پای مخاطب را به زندگی سیمین و خانواده‌اش باز می‌کند و تا حدودی حس کنجکاوی را در ذهن مخاطب برمی‌انگیزد.
آغاز فصل وصل ماه، آرامش خاصی دارد و آرام آرام اشتیاق دنبال کردن را به دل مخاطب تزریق می‌کند؛ جذاب است و کلیشه‌ای‌ نیست اما با محتوای کلی داستان ارتباط چندانی ندارد.
توصیفات خوبی هم از مکان و محیط اطراف در آغاز رمان صورت گرفته و از سوی دیگر شخصیت پردازی در این بخش از سطح بهتری برخوردار است.

میانه:

میانه این رمان دائماً با جلو و عقب رفتن زمان و تعریف خاطرات سیمین همراه است و در کمال تعج و با تحسین قلم نویسنده، این ترفند اصلا آزار‌ دهنده نیست و چه بسا جذاب هم هست. منتها نکته حائز اهمیت آن است که گاهاً بازگشت به زمان حال با علامت مناسبی نشان داده نشده و مخاطب برای چند لحظه سردرگم می‌شود.
یادآوری روز‌های تلخ جایی سیمین از حامد و ازدواج مجدد مادرش، ازدواج سیمین با حمید و فوت آقا بزرگ؛ و اکنون، دیدار سیمین و برادر زاده‌اش سهند با دختری به نام ترمه فرخی که برای افشای حقیقتی تلخ پا به زندگی آنها نهاده و گویی قرار است اوضاع این خانواده از آنچه که هست بدتر بشود.
رمان کلیشه‌ای نیست و ایده نو و جالبی دارد ولی کاش سیمین کمی در مقابل آقابزرگ ایستادگی و مقاومت می‌کرد تا این ازدواج اجباری اینقدر آسان انجام نشود.
از نظرم فصل وصل ماه هنوز در ابتدای راه است و به نقطه اوج خود نرسیده؛ با این حال افشای حقیقت زندگی مهرداد نزد سهند و سیمین نقطه‌ی اوج داستان تا به اینجای کار است.

لحن و بافت:

لحن حاکم بر رمان، دیالوگ‌های ادبی و مونولوگ‌های محاوره‌ای است که به طور کامل در سراسر آن حفظ شده و کویسنده به خوبی از عهدا آن بر آمده است. داستان بافت یک‌دستی دارد و اما گاهاً به چشم می‌خورد که از فعل نامناسب برای برای فاعل جمله استفاده شده است. برای مثال:
برادرهایم، سعید و مسعود وقتی مادر ازدواج کرد کم‌کم از او فاصله کشیدند. ❌️
فاصله گرفتند‌.✔️
اما من نه فراموشش کنم. ❌️
فراموشش کردم.✔️
همچنین جملات سلیس و روان هستند و ساختار جملات تماماً حفظ شده است. پرش‌های زمانی بسیار زیادی در طی رمان انجام می‌شود اما با توجه به نوع قلم، آزار دهنده نیستند و تنها همان گونه که ذکر شد، بهتر است تاریخ اتفاقات در پرش‌ها گفته شود.

سیر داستان:

از ابتدای کار، رمان سرعت مناسبی داشته و تا کنون نیز این ویژگی را حفظ کرده و شتاب زده نشده است. مشخص است که نویسنده هدف خود از تحریر این داستان را می‌داند و سر نخ این بافتنی را در دست دارد و آگاهانه، یکی زیر و یکی رو نخ‌ها را به هم می‌تاباند؛ از حاشیه‌روی پرهیز کرده و هر موضوع را به قدر کفایت، پردازش می‌کند.
امیدوارم در ادامه کار نیز، شاهد این ثبات قدم و یکدستی متن باشیم.

دیالوگ‌ها:

از ابتدای کار میان مونولوگ‌ها و دیالوگ‌ها توازن خوبی بر قرار است و هر دو از میزان مناسبی برخوردارند اما گاهی بر حجم مونولوگ‌ها افزوده شده و از توازن خارج می‌شوند.(فقط گاهی!)
بار اطلاعاتی خوبی هم بر عهده دارند و صرف حرف‌های بیهوده نمی‌شوند. دیالوگ‌ها مسلسل‌وار نیستند و میانشان با توصیف حالات و احساسات وقفه ایجاد شده است.

مونولوگ‌ها:

در این مورد نیز توازن اطلاعاتی برقرار شده و همانند دیالوگ‌ها، اطلاعات بسیار مهمی به مخاطب می‌دهند و به پردازش موضوعات بی‌اهمیت و حاشیه نمی‌پردازد.
همان‌طور که گفته شد گاهی بر حجم مونولوگ‌ها افزوده شده و مسلسل‌وار پشت یک‌دیگر قرار می‌گیرند اما بلافاصله این موضوع کنترل شده و به قالب اصلی خود باز می‌گردد.

شخصیت پردازی:

شخصیت پردازی‌ داستان در سطح بسیار خوبی است. کاراکتر‌ها همگی شخصیت پردازی شده و قابل توصیف‌اند اما نکته قابل تامل آن است که غالب شخصیت‌ها سفید و مُبرای از بدی هستند. مثل سیمین و مهرداد.
تعداد شخصیت‌های قابل پردازش در رمانزیاد نیست و نویسنده توانسته این مورد را به خوبی کنترل کند.
سیمین زنی در اواخر دهه چهارم زندگی‌اش است و همچنان در خلوتش به معشوق و نامزد سابق خود فکر می‌کند و با وجود آن که دیگر ظاهرش به زیبایی دوران جوانیش نیست اما، تمنای وجود او را دارد؛ با این حال آموخته که باید نقاب شادی به صورت داشته و از خانواده و برادر‌زاده‌هایش محافظت کند.
سهند برادر زاده سیمین پسر جوانی که عاشق دختر عمویش مهتاست و قرار است که به زودی با یکدیگر ازدواج کنند. پسر شوخ طبع و خنده‌رویی‌ست و از کودکی با مهرداد بزرگ شده و شریک درد‌های هم بودند.
مهتا دختر بسیار حساس، با نشاط و سرزنده‌ای است که زندگی را در خانواده‌شان به جریان می‌اندازد و نقاشی بسیار هنرمند است.
مهرداد برادر مهتا و یکی دیگر از برادر زاده‌های سیمین است که پسری با نشاط و پزشکی حاذق است.
آقا بزرگ نیز با وجود آن که در رمان حضور فعالی ندارد اما مردی مستبد و یک دنده‌است که کسی جرئت نافرمانی از او را ندارد.
مابقی شخصیت‌ها مانند طاها و ترمه، رفته رفته به داستان اضافه می‌شوند و مورد پردازش قرار می‌گیرند.

توصیف مکان:

نویسنده در توصیف مکان عملکرد خوبی دارد اما هنوز جای پیشرفت هست. برای مثال می‌تواند بیشتر در مورد عمارت و خانه سیمین توضیح داده و آن را توصیف کند.

توصیف آوا:

نویسنده در این مورد نسبت به توصیف مکان عملکرد بسیار قوی‌تری دارد. در مورد لحن افراد هنگام سخن گفتن و تن صداها توصیفات زیادی صورت گفته و جهات صدا نیز ذکر شده‌اند. همچنین توصیف زیبایی از اصوات پاییزی صورت گرفته است.

توصیف حالات و احساسات:

در سطح خیلی خوبی قرار دارد و بیش از همه‌ی موارد توصیفی، به این مورد توجه شده است. واقع گرایانه هستند و شخصیت‌ها واکنش غیر معقولی ندارند.

توصیف ظاهر:

در سطح متوسط است. در مورد پوشش شخصیت‌ها و اندام و اندکی هم در مورد چهره‌شان سخن گفته شده است اما نیاز به شدت این توصیفات است. باید بیشتر در مورد چهره شخصیت‌ها گفته شود تا در ذهن مخاطب ماندگار شوند. همچنین توصیفات ظاهر کلیشه‌ای نیستند و هیچ کدام زیبایی افسانه‌ای ندارند.

زاویه دید:

داستان از زبان کاراکترهای سیمین، مهرداد، سهند، طاها و مهتا (اول شخص)، بیان شده و تغییری هم به سوم شخص یا دانای کل صورت نگرفته که یکی از نقات قوت کار است. شخصیت‌های راوی داستان زیاد هستند اما این مورد آزار دهنده نیست؛ با این حال نیازی نیست که در اول هر پارت راوی ذکر شود تنها موقع تغییر راوی کفایت می‌کند.

کشمکش و تعلیق:

جدال‌ها و کشمکش‌های درونی را به خوبی می‌توان در ذهن تمامی کاراکترهای رمان مشاهده کرد. مانند غمی که افکار و اندیشه‌های سیمین موج می‌زند و او سعی دارد با نقاب لبخند، به سایر افراد خانواده‌اش روحیه بدهد؛ یا تنش‌های درونی سهند برای بروز خشم خود و روح خسته طاها که آرزوی پزش شدن داشته حال تنها حسرت آن را به دل می‌کشد.
کشمکش‌های بیرونی نیز همچون تلاش سیمین برای حفاظت از خانواده‌اش در مقابل خانواده فرخی و تنش‌های او با آقا بزرگ برای دیدن مادرش.
کشمکش‌های شیرین و دل‌چسبی را نظاره می‌کنیم که حساب شده و با برنامه‌ریزی یکی پس از دیگری قرار گفته و با توجه به سطح قلم نویسنده، اثری با کیفیت بالا را رقم می‌زنند.
از نظر من به عنوان یک خواننده، ادامه‌ی قصه‌ی سیمین یعنی آن که اکنون همسرش کجاست و عیضاً آن که سرنوشت حامد پس از جدایی سیمین چه شد؟ تعلیق مناسب و بسیار جالبی را برای ادامه‌ی داستان به وجود آورده است.

ایده و پیرنگ:

پیرنگ داستان درباره روایت زندگی زنی در دهه چهارم زندگی‌اش است که در روزهای تلخ و شیرین گذشته‌اش زندگی می‌کند و بو این حال در تلاش است تا از خانواده‌ی خود محافظت کند؛ و حال آن که آیا قرار است سرچشمه‌ی عشق قدیمی این زن دوباره به جوشش بیفتد؟ موضوعی‌ست که کشش رمان را ایجاد و جذابیت خاصی را برای رمان رقم می‌زند.
پیرنگ جدیدی‌ است اما به من به عنوان یک مخاطب، شدیداً حس سریال حوالی پاییز را می‌دهد. با آن که داستان کاملاً متفاوتی از هم دارند اما همان حس و حال و فضا را برایم تداعی می‌کند.
پردازش خیلی خوب و حساب شده‌ای هم دارد و تا به اینجا که بسیار از کلیشه نویسی پرهیز شده است. در کل می‌توان گفت این داستان ایده‌ی بسیار خوب با پردازش عالی دارد. تبریک می‌گویم! شما قلم دلنشینی دارید.

باور پذیری:
باورپذیری رمان خیلی خوب و واقع‌ گرایانه است اما دو نکته حائز اهمیت نیز وجود دارد. اول آن که این شدت استبداد آقا بزرگ اندکی غیر معقول است و پیشنهاد می‌شود تا در ادامه داستان او را نیز کمی منعطف و مصلحت اندیش فرزندانش نشان بدهید تا به توازن برسیم.
دوم هم آن که بهتر است ذکر کنید که زمان حال مربوط به چه تاریخی است؛ چرا که با توجه سال‌های انقلاب و سن سیمین، به نظر می‌رسد که زمان حال مربوط به اواخر دهه هشتاد و اوایل دهه نود است و باید تکنولوژی و فضای همان زمان را برای مخاطب تداعی کنید.
تنها مواردی که مخاطب را گیج می‌کنند مربوط به آن هستند که این فضا متعلق به چه زمانی‌ست و آن که سرنوشت مادر سیمین چه شد؟

ایرادات نگارشی:
ایرادات تایپی بسیار کمی در سراسر رمان به چشم می‌خورد و نیم فاصله‌ها نیز همگی به درستی رعایت شده‌اند. تنها نکته، چند مورد ناهمخوانی افعال بود که در بخش لحن و بافت ذکر شد.

نقاط قوت و ضعف:
از نقاط قوت داستان می‌توان به توصیفات خیلی خوب، ایده و کشمکش و تعلیق و شخصیت‌پردازی، باورپذیری و جلد زیبا و از نقاط ضعف می‌توان به نداشتن مقدمه، اسم نسبتاً تکراری اشاره کرد.

در پایان نه از دیدگاه منتقد، بلکه از نظر یک مخاطب می‌گویم:
«از نویسنده‌ی عزیز بسیار بسیار متشکرم که فرصت مطالعه این رمان را برای بنده به ارمغان آورد و اینقدر زیبا، قلم دلنشین خود را با حرکت در آورد. بی‌صبرانه و مشتاقانه منتظر ادامه‌ این سناریوی آرام و دلچسب هستم. قلمتان مانا»
SHAKIBA.gh
@منیره خواجه پور
ممنونم ... در حال مطالعه هستم فعلا...!
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Sep
177
1,365
مدال‌ها
2
سلام...
ممنون از همکاری شما!
فصلِ وصلِ ماه؛ نام این رمان رو من خیلی قبل ها انتخاب کرده بودم. بله سرچ زده بودم و مشاهده کرده بودم ک یه رمان به نام فصلِ وصل هست. اما چندسال پیش با خوندن شعر مرحوم یداللهی این فکر به سرم زد ک اسم اولین رمانم رو بزارم فصلِ وصلِ ماه.
بله فعلا تا اینجای داستان ژانر اجتماعی کمرنگه... اما با اشکار شدن اون واقعیت تلخ در میان خاندان شمس... محتوای داستان به سمت و سوی ژانر اجتماعی میره( در عین حال ک سبک عاشقانه هم پیش برده میشه)
با این تفاسیر در رابطه با جلد، لازمه ک جلد رو تغییر بدم؟!
مقدمه رو حتما مینویسم... اما امکانش هس ک الان ک پارت هارو گذاشتم بین پست خلاصه و پارت اول مقدمه رو بزارم؟
پارت اول رمان مربوط به زمان حال هست... اونجایی ک سیمین سرایدار عمارت رو میبینه و بهش سلام میکنه به یاد همسرش ملوک میفته و به گذشته جهش میزنه که روز خواستگاری سیمین هس و ملوک اومده دم در اتاق و از از سیمین میخواد تا به حرف و دستور اقابزرگ گوش بده! اما انگار در اینجا من نتونستم طوری بنویسم که نشون بده قسمت اغازین داستان مربوط به زمان حال هست.
اون فعل هارو هم ک گفتین درسته! نمیدونم چرا اینجوری نوشتم و در ویرایش هم دقت نداشتم!
بله نقطه اوج چندانی تا اینجای داستان صورت نگرفته... اما گذشته سیمین و افشای حقیقت تلخ توسط ترمه فرخی نزد خاندان شمس و طاها و مادرش و چند مورد دیگه به نظرم میتونه داستان رو به اوج برسونه.
بله مهرداد شخصیت تقریبا سفیدی داره... اما سیمین اشتباهاتی در گذشته داشته و مرتکب شده که کم کم و به مرور برای خواننده مشخص میشه.
در مورد زمان و تاریخ داستان هم بله... الان اواخر سال هشتاد هست... سی سال از سال 56 گذشته و متوجه بودم ک حواسم بشه امکانات و فناوری ها باشه و مورد اشتباهی رو ذکر نکنم. اما
خوشحالم که از محتوا و شخصیت های داستان خوشتون اومده و از نظر شما ایراد چندانی ندارند.
و بازم تشکر از نقد حرفه ای و صحیح شما!
 
موضوع نویسنده

*SHAKIBAgh*

سطح
2
 
کَشیپ شِرلی
کاربر ویژه انجمن
May
1,262
15,344
مدال‌ها
5
خواهش میکنم🌺
در مورد مقدمه هم میتونید پست اولتون رو ویرایش بزنید و ابتدای همون پست قرار بدید
موفق و موید باشید
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Sep
177
1,365
مدال‌ها
2
سلام!
یه سوال داشتم ازتون!
من اگه الان پارت جدید بزارم اما چند روز دیگه درخواست تگ بدم مشکلی نیست؟
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین