🌼بسم الحق🌼
نقد داستان: شاه بابا
منتقد: سحر بانو
تاریخ تحویل: ۲۴ خرداد ۱۴۰۰
🔷️ عنوان داستان🔷️
عنوان داستان شما 《شاه بابا》بود که با ژانر، محتوا، خلاصه و مقدمه داستان هماهنگ بود و با آنها سنخیت داشت، در نگاه اول به اسم داستان شما به این فکر افتادم که شاید داستان درباره آدمی پیر یا یک ارباب باشد! اما بعد از مطالعه داستان این اسم به خوبی در دل من نشست و جذابیت خود را بدست آورد. نام داستان شما کاملا به دور کلیشه بود و این انتخاب به درستی مهارت و خلاقیت شما رو نمایان کرده بود.
🔷️ژانر داستان🔷️
ژانر داستان شما طنز بود، که در تمام پارت ها(غیر از سه پارت آخر) دیده میشد. گاهی واقعا از ته دل میخندیدم! انتخاب ژانر شما برای داستان کاملا درست و بجا بود و در این باره انتخاب نویسنده جای سپاس را داشت.
🔷️ جلد داستان🔷️
داستان شما فاقد جلد بود، با توجه به این تعداد پستهای شما بیش از ۱۵ بوده و هنوز درخواست جلد ندادید، پیشنهاد میکنم هرچه سریعتر برای درخواست جلد اقدام کنید.
🔷️ خلاصه داستان🔷️
خلاصه داستان شما عالی و فوقالعاده بود! یعنی به خوبی میتوانست مخاطب را جذب خواندن داستان بکند و همچنین ابهام کافی را دارا بود. من از خواندن خلاصه داستان شما لذت بردم و برای خواندن داستان کنجکاو شدم! اما یک نکته این است که با ژانر داستان شما همخوانی ندارد. از نظر اندازه هم مناسب بود و به خوبی نویسنده کلیشه را از محتوای خلاصه دور کرده بود.
🔷️مقدمه داستان🔷️
شما از نظر مقدمه هم خوب عمل کردید اما اگر با ژانر داستان سنخیت داشت، بهتر میشد. یعنی با خواندن مقدمه انتظار یک داستان طنز را نداشتم. در عوض مقدمه با خلاصه هماهنگی داشت. نحوه چینش واژگان و حضور کلمات زیبای، دلنوشته شما را بی حد به دل مینشاند.
🔷️ساختار داستان🔷️
داستان شما قسمت به قسمت بود. یعنی در هر پارت یک ماجرا را توضیح میدادید و برای مخاطب شرح میدادید. پارت اول با خردسالی هامان شروع میشود و هامان به در پارت سوم بزرگ میشود و پس از آن شاهد رخدادِ باقی اتفاقات و جریانات بودیم. داستان از پارت هفتم وارد مرحله میانی میشود و بنظرم این نقطه، دقیقا نقطه اوج داستان بوده است. رفته رفته به پایان نزدیک میشویم و در آخر، پایان داستان هم با مرگ حاج بابا تمام میشود.
با توجه به اینکه داستان بر اساس واقعیت نگاشته شده، به خوبی واضح هست که جریانات بر اساس یک پیرنگ از پیش تعیین شده، رخ میدهند، یعنی به طور ساده تر داستان بر اساس یک برنامهریزی پیش میرود. ساختار داستان در کل به خوبی مدیریت شده و باز هم برای بار نمیدانم چندم حرفهای بددن نویسنده به ما ثابت شده است.
🔷️بافت داستان🔷️
لحن داستان شما محاورهای بود، یعنی به زبان عامیانه و گفتاری مطرح شده بود. با توجه به اینکه این داستان روایت خاطرات خردسالی و جوانی هامان میباشد از نظر من این لحن برای داستان شما بسیار متناسب هست. نویسنده در مدیریت لحن به خوبی عمل کرده و تداخل بافت هم رخ نداده است.
🔷️ سیر داستان🔷️
سیر داستان شما بر سیر متعادل بود. یعنی نه آنقدر اطلاعات میدادید که خواننده خسته شود، نه آنقدر از این شاخه به آن شاخه میپردید و دائم در حال ایجاد بحثهای اضافی بودهاید. از این لحاظ نیز عالی عمل کردید و جای تحسین دارد!
🔷️ زاویه دید🔷️
زاویه دید داستان شما اول شخص بود که خاطرات خودتان و پدربزرگان را تعریف میکردید. زاویه دید شما چرخشی نداشت. یعنی فقط از نگاه کارکتر اول (هامان) بیان میشد.
🔷️ دیالوگ ها و مونولوگ ها🔷️
اندازه دیالوگ ها نسبت به مونولوگها خوب بود، یعنی نه خیلی کوتاه و نه خیلی طویل بودند، میزان پرداختن به دیالوگها و مونولوگها به اندازه بود، به خوبی نویسنده در نگارش دیالوگها دقت به خرج داده بود و میزان باورپذیری بالایی داشتند. همچنین بیشترین محتوای دیالوگها مکالمههای هامان با پدربزرگش بود که به خوبی قابل مشاهده است که دیالوگها دارای بحثهای حاشیه نبودهاند و نویسنده حول محتوای اصلی داستان به آنها پرداخته بود.
🔷️شخصیت سازی🔷️
شخصیتهای اصلی داستان هامان و پدربزرگش بودند. پدربزرگ هامان عاشق فیلم و سریال است و روزانه یک سریال را چند بار میبیند اما چون گوشهای سنگینی دارد، درست نمیشنود و یک نفر باید برای او تعریف کند! این مترجمها هم معمولا هامان و مادربزگ او هستند. پدربزرگ هامان عاشق گل و گیاه است؛ از طرفی شخصیت اخلاقی او کمی جدی میباشد! نویسنده به خوبی کارکتر پدربزرگ را معرفی کرده و هیچ کم و کسری در آن رخ نداده اما من شخصیت هامان را ( از چهره گرفته تا اخلاق ) متوجه نشدم!
شخصیتپردازی به صورت غیر صریح بود. یعنی من با توجه به کارگیری حواس پنجگانه و با دقیق شدن بر اتفاقات و سیر داستان، اخلاقیات کاراکترها را شناسایی کردم.
🔷️ فضا سازی🔷️
از نظر فضاسازی حرفهای عمل نکردید. مثلا من نتوانستم تصور کنم که خانه پدربزرگ هامان چه شکلی است! برای همین خانه پدربزرگ خودم را تصور میکردم! یا مثلا وقتی که هامان از خواب بیدار شد و صندلی را دید و ترسید چون درست توضیح داده نشده بود، نمیتوانستم آن صحنه را تصور کنم. پیشنهاد میکنم در این مورد بیشتر وقت بگذارید.
🔷️توصیفات🔷️
به طور کلی توصیفات داستان در چهار قسمت بررسی میشود.
حالات: در این مورد نیز عالی عمل کردید. حالتهای کاراکترها را در موقعیتهای مختلف به خوبی توضیح دادید، مثلا ناراحتی یا خوشحالی کارکترها و حالات چهره و ......
احساسات: توصیفات مرتبط با احساسات خوب بود اما میتوانست بهتر نیز باشد، مثلا حسهای درونی شخصیتها را به خوبی توضیح ندادید، برای ارائه توصیفات مرتبط با احساسات انتظار منتقد از شما بیشتر بود.
مکان: با توجه به توضیحاتی که در فضاسازی براتونشرح دادن، از نظر توصیفات مکان هم خوب عمل نکردید. مثلا خانه پدربزرگ چه شکلی است؟ یا خانهای که در آن به مهمانی رفته بودید، چگونه بود؟ مجدد توصیه میکنم در این مورد بیشتر وقت بگذارید و توصیفاتتون در این باره بیشتر کنید.
چهره: ار نظر توصیفات چهره نیز خیلی خوب عمل نکردید! تصور ظاهر کارکترها برلی منسخت بود چون توصیفات شما به اندازه نبود. به طور مثال من تصور دقیقی از اینکه بینی کوچک یا پهنی دارند؟ رنگ چشمها و پوستشان، رنگ موهایشان و ... نداشتم.
🔷️هدفمندی و پیام داستان:🔷️
داستان شما ب نظر من دنیال یک هدف خاصی نبود و صرفا بیان و مرور خاطره یه دورانی زیبا بود. مثل یک دفتر خاطره! اما در کل بسیار زیبا بود.
🔷️ایرادات نگارشی🔷️
تا آنجا که من دیدم هیچ ایراد نگارشی نداشت! و این یک خصوصیت خوب است و جای تحسین دارد! (اگر رمان مرا بخوانید، در هر پارت ۵۰ غلط نگارشی دارم!) :/
🔷️سخن آخر🔷️
داستان شما بسیار زیبا و دلنشین بود
امیدوارم با تلاش و پشتکار نویسنده موفقی باشید!
سحر بانو
***
*تایپک نقد دو روز باز خواهد بود و پس از ثبت نظر شما قفل خواهد شد!
*رمان شما تحت نظارت منتقدتان قرار خواهد گرفت، بلافاصله پس از مطالعه نقد درصورتی که نکات منتقد را اصلاح نکنید، دیگر از شما نقدی پذیرفته نخواهد شد!
*تا پایان اثر خود میتوانید با منتقد خود در گفتگوی خصوصی در ارتباط باشید و در صورت بروز سوالی از ایشان مشورت بگیرید!
به امید موفقیت روز افزون شما
@SHAHED