جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

نقد شورا نقد شورای رمان دو امپراطور و یک ملکه

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته نقد شورا توسط ادوارد کلاه به سر با نام نقد شورای رمان دو امپراطور و یک ملکه ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 336 بازدید, 2 پاسخ و 2 بار واکنش داشته است
نام دسته نقد شورا
نام موضوع نقد شورای رمان دو امپراطور و یک ملکه
نویسنده موضوع ادوارد کلاه به سر
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط *SHAKIBAgh*
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده
طنزنویس
نویسنده حرفه‌ای
نویسنده ادبی انجمن
ارشد بازنشسته
نویسنده انجمن
Apr
6,895
29,193
مدال‌ها
15
نام رمان: دو امپراطور و یک ملکه
نویسنده: مهدیس امیرخانی
ژانر: عاشقانه، معمایی، فانتزی
ناظر: @حُسنا
خلاصه:
دختری که در پی زندگی عادی‌اش هست ولی ناگهان بعد از کشته شدن خانواده‌اش به اسارت در می‌آید و وارد قصر امپراطور کویات می‌شود. ولی سرنوشت همیشه به میل ما رقم نمی‌خورد.
 
موضوع نویسنده
طنزنویس
نویسنده حرفه‌ای
نویسنده ادبی انجمن
ارشد بازنشسته
نویسنده انجمن
Apr
6,895
29,193
مدال‌ها
15
jpg-1.jpg

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم
نویسنده عزیز ضمن درود و عرض وقت‌بخیری خدمت شما
سپاس‌گذاریم بابت اعتماد شما از نقد آثار خود در انجمن رمان بوک
منتقد رمان شما: @*SHAKIBAgh*
*لطفا تا قبل از قرار‌گیری نقد توسط منتقد در این تایپک چیزی ارسال نکنید!
*همچنین پس از ارسال نقد این تایپک به مدت دو روز باز خواهد بود تا شما نظر خود را نسبت به نقد اعلام نمایید!
*در صورتی که از نقد خود ناراضی بودید یا شکایتی از تالار نقد داشتید، می‌توانید شکایت خود را در تایپک زیر ثبت کنید تا مورد بررسی قرار گیرد!
🔷️تایپک جامع انتقادات، پیشنهادات و شکایات

به امید موفقیت روز افزون شما
مدیریت تالار نقد| @Esra @دلسا :)
 

*SHAKIBAgh*

سطح
2
 
کَشیپ شِرلی
کاربر ویژه انجمن
May
1,262
15,344
مدال‌ها
5
به نام خداوند روشن ضمیر

عنوان رمان:
دو امپراطور و یک ملکه، عنوان منتخب نویسنده که متشکل از پنج جزء دو + امپراطور + و + یک + ملکه است. از لحاظ اندازه بسیار طولانی بوده و با این وجود ساختار جمله گونه هم ندارد. این طولانی بودن عنوان اصلاً جذاب و حتی جالب هم نیست و تا حدودی دافعه نیز ایجاد می‌کند؛ نامی تکراری نیست اما اجزای آن واژگانی کلیشه‌ای و پر تکرار در اغلب رمان‌هایی با این سبک و ژانر هستند. خصوصاً دو جزء اصلی یعنی امپراطور و ملکه که در رمان‌های فانتزی بسیاری به کار برده شده‌است.
عنوان منتخب همان‌گونه که اشاره شد، ارتباط مستقیمی با ژانر فانتزی دارد. ژانر عاشقانه نیز در آن پیداست و وجود دو امپراطور و یک ملکه نشانگر یک زاویه عشقی در مسیر رمان است اما ژانر معمایی نسبت به دو ژانر دیگر، نمای کمتری دارد و آن‌گونه که باید و شاید نمود نمی‌کند. شاید مخاطب برای پی بردن به ماجرای پشت این عنوان تحریک و ترقیب بشود، اما اثری از معما را در این نام احساس نمی‌کند.
عنوان از واژگان نسبتاً ساده‌ای تشکیل شده که محوریت کلی رمان و همچنین تا حدود زیادی از روند اصلی رمان را برای مخاطب افشا می‌کند؛ با این حال باز هم آنچنان مخاطب را مجذوب خود نمی‌کند و دچار ضعف است. عیضاً تا کنون ارتباط مستقیم و زیادی با بدنه رمان داشته است.

ژانرها:
سه ژانر عاشقانه، معمایی و فانتزی با اولویت عاشقانه در شناسنامه رمان درج شده اما با این حال در ابتدای رمان دو ژانر معمایی و مقداری هم فانتزی، بیش‌تر خودنمایی می‌کنند و تا مدتی هم اثری از عاشقانه پیدا نیست. حتی در مسیر ابتدایی داستان، با مرگ تایکان و اسارت رازانا، حضور ژانر درام نیز محسوس و قابل توجه است که در مشخصات رمان ذکر نشده است.
ژانر عاشقانه از زمان برخورد رازانا با امپراطور کویات وارد جریان داستان می‌شود و کماکان حضور خود را پر رنگ می‌کند اما گاهی احساس می‌شود که نویسنده در شکل‌گیری و بیان احساسات رازانا دچار عجله و شتاب شده و مسیر رمان را از باور پذیری خارج کرده است. برای مثال در پارت #۱۲ رازانا بلافاصله پس از برخورد با کویات، ضمن آن که سعی می‌کند حس نفرت را در قلبش اولویت اول قرار دهد، اما از جوشش و غلیان نا به هنگام احساسی غریب در وجود خود می‌گوید که برای تشکیل این حس بسیار زود بوده و بر کاهش باور پذیری و مقداری هم کلیشه‌ای شدن داستان دلالت می‌کند.

خلاصه:
خلاصه‌ی رمان، ساده و نسبتاً کوتاه بوده و از انسجام کافی برخوردار نیست و با این حال، مخاطب را در جریان اولیه مسیر داستان قرار می‌دهد و تا حدودی هم عنصر جذابیت را درون خود دارد. پرسش‌هایی از قبیل آن که چرا رازانا اسیر می‌شود؟ امپراطور کویات کیست؟ آیا رازانا برای آزادی خود تلاشی می‌کند؟ احساسات و عواطف آنها چگونه پیش خواهد رفت؟ و... در ذهن مخاطب ایجاد می‌شود که این اوضاع خوب است اما کافی نیست! زیرا ایده این رمان پتانسیل آن را دارد که جذابیت بالایی از خود بروز کرده و مخاطبان زیادی را به خود مجذوب کند؛ پس از نویسنده انتظار می‌رود قلم خود را به گونه‌ای جریان دهد که بهترین شرایط را پدید آورد.
همچنان تاکید می‌کنم که در خلاصه رمان نیز ژانر درام حضور موثری دارد و ژانر معمایی هم در آن به چشم می‌خورد و به سختی می‌توان اشاره‌ای به فانتزی بودن داستان پیدا کرد اما هیچ اثری از عاشقانه نیست!

جلد رمان:
رنگ‌های غالب در تصویر جلد تناژی تیره دارند که با لبان سرخ ملکه به چالش کشیده شده و علی رقم ترتیب اولویت ژانر‌ها، فضایی دراماتیک و عیضاً معمایی را پدید می‌آورند. حضور زنی تحت عنوان ملکه و مردی در پشت سر او، حضور کمرنگ ژانرهای فانتزی و عاشقانه را گواه می‌شود. از دیدگاه من فارغ از بحث انتقاد، میزان حضور ژانر عاشقانه در جلد رمان کم است و آن چنان که باید به چشم جلوه نمی‌کند و بیش‌تر بر حالت غمگین چشمان زن تاکید می‌کند. تکست عاشقانه در ذیل تصویر، اشاره مستقیم به احساس عشق دارد اما از لحاظ ترکیب‌بندی و ساختار جمله عاری از عیب نیست!
« عشق مانند یک سناریوی غمگین، می‌نوازد کنار گوشم عشق!» آیا در اولین واژه عشق منظور معشوقه‌ است؟ آیا عشق خودنوازی می‌کند؟
و در جمله‌ی دوم « به رقص در می‌آید موهایم، مانند نسیمی خنک بر قلبم می‌ورزد!»از آنجا که تشبیه به نسیم وجود دارد، فعل می‌ورزد اشتباه است و بایستی فعل می‌وزد را به کار برد.

مقدمه:
مقدمه کوتاه است و از آنجا که در‌باره خوش عاقبت نبودن عشق و فداکاری و مرگ در آغوش یک‌دیگر سخن به میان آمده است، ژانر درام به شدت خودنمایی می‌کند. اثری از حالت معماگونه و یا فانتزی در آن نیست و تنها از عشق سخن گفته شده است.
تا این لحظه ارتباط چندانی میان مقدمه و بدنه رمان وجود ندارد و تنها نکته‌ی مشترکی که می‌توان در نظر گرفت، خوش نبودن عاقبت عشق است که به نظر اشاره به احساس رازانا نسبت به کویات دارد.

آغاز:
رمان با دیالوگی دستوری از جانب مردی که فرمانده فرض می‌شود، آغاز شده و حالت گُنگی مورد نیاز برای به چالش کشیدن ذهن مخاطب را ایجاد می‌کند.
غالباً رمان‌هایی که با دیالوگ آغاز می‌شوند پتانسیل و توانایی لازم برای جذب مخاطب را ندارند، مگر آن که این دیالوگ به اندازه‌ای قوی و مهم باشد که مخاطب را مجبور به تداوم مطالعه برای یافتن پرسش‌های ذهنی خود کند.
آغاز رمان دو امپراطور و یک ملکه، فضای حمله‌ی گروهی از سربازان به دهکده‌ای آرام را القا می‌کند که پرسش چرا؟ در ذهن مخاطب را به مرور پررنگ تر می‌کند.
این دیالوگ تا حدودی توانایی به چالش کشیدن ذهن مخاطب را دارد، اما این به تنهایی کافی نیست و بایستی با مونولوگ‌هایی اساسی به این احساس کنجکاوی تداوم بخشیده شود و در این مورد نویسنده تا حدی موفق بوده و توانسته با پیشروی رمان روند پرسش‌گونه‌ی ذهن مخاطب را حفظ کند اما از طرفی تا مدت زیادی به این پرسش‌ها پاسخ درستی داده نشده است. برای مثال این که چرا آنها به دنبال دستگیری رازانا، دختر فارات، بودند؟ یا اصلاً اگر رازانا را می‌خواستند چرا مابقی زنان و دختران را اسیر کردند و از ابتدا فقط او را نبردند؟

میانه:
میانه رمان با اسارت رازانا و تلاش‌های او برای فرار، برخورد با پادشاه کویات و دلبستگی زود هنگام به او، خ*یانت کویات و اعزام رازانا به سرزمین دشمن به عنوان ملکه‌ی پیشکش و علاقه‌ی مجدد او که این بار نسبت به پادشاه هاکان بود، و عیضاً حمله‌ی کویات به سرزمین سانراب همراه است.
کلیشه‌های متعددی در سطح رمان به چشم می‌خورد، مِن جمله: برخورد ناگهانی و به دور از انتظار با کویات، زاویه عشقی، فراموش کردن ناگهانی عشق سابق و دلبستگی به مردی دیگر، شخصیت اصلی کاملاً سفید و... ؛ که از جذابیت رمان می‌کاهند اما در مقابل ماجرای انتخاب رازانا با عنوان ملکه‌ی سانراب و همچنین علت تنفرِ آمیخته به عشقِ کویات نسبت به رازانا، بانی ایجاد حس کنجکاوی و رغبت به ادامه مطالعه رمان است.
روند بسیار سریع رمان که کمبود فضاسازی و شخصیت پردازی نیز به آن شدت بخشیده است، باعث ایجاد حس زدگی در مخاطب و مانع از پیشروی او می‌شوند.
همچنین پرش‌های زمانی متعدد که در مواردی حتی به درستی مشخص نشده‌اند و تغییر زاویه دید زیاد و نابه‌جا، مزید بر علت شده و مخاطب را گیج و گمراه می‌کند. لذا نویسنده بایستی این موارد را با علامت *** یا نوشته‌ای مبنی بر گذر زمان و تغییر زاویه دید اعلام کند.
از نظر من رمان تا به اینجا به نقطه اوج اصلی خود نرسیده، اما حمله‌ی کویات به سرزمین سانراب حین خشکسالی و بارداری رازانا نسبت به دیگر موارد پررنگ‌‌تر بوده و می‌توان از آن به عنوان نقطه اوج یاد کرد.

لحن و بافت:
لحن منتخب و حاکم بر رمان، دیالوگ‌ها و مونولوگ‌های ادبی است که در سراسر رمان به کار برده شده است؛ اما در موارد بسیاری لحن محاوره‌ای به میان آمده و یکدست بودن بافت را از بین برده و از جذابیت رمان بسیار کاسته است. برای مثال در پارت #۱۲ در دیالوگ سر خدمتکار آمده است که:« مگه بهت نگفته بودم؟» و با لحن منتخب در تضاد است. این تنها یک نمونه کوچک بود و امید است که نویسنده‌ی عزیز در متن رمان خود بازنگری کرده و اشتباهات را اصلاح کنند.

سیر رمان:
در ابتدای کار، رمان سیر تندی داشت ولی با حضور کمابیش دیالوگ‌ها و مونولوگ‌ها، این وضعیت قابل تحمل بود؛ اما رفته رفته بر شدت این سیر صعودی افزوده شد و مقدار مونولوگ‌های اساسی نیز کاهش یافت که این مورد شدیداً مخاطب را دل زده کرده و از ادامه‌ی مطالعه منصرف می‌کند. پس بنابراین به نویسنده عزیز پیشنهاد می‌شود که با استفاده از مونولوگ‌های قوی، در باب فضاسازی و شخصیت پردازی، از این سیر صعودی کاسته و کیفیت کار خود را ارتقاء ببخشد.

دیالوگ‌ها:
دیالوگ‌نویسی بخشی اساسی از کار نویسندگان است که بایستی در آن موضوعات مهم و ارزشمند را با بیانی جذاب و گیرا مورد پردازش قرار داده و مخاطب را مجذوب خود کنند. کاری که نویسنده این رمان نتوانسته به خوبی در آن ظاهر شود و حتی به مرور از کیفیت دیالوگ‌هایش کاسته شده!
در ابتدا بخش معمایی رمان در هنگام هجوم ارتش کویات، باعث خلق دیالوگ‌های نسبتاً جذابی شد؛ اما به مرور از این جذابیت کاسته و موضوعات مهم به کنار رفته و رمان از محور اصلی خود فاصله گرفت. این که چرا رازانا به دنبال دلیلی برای انتقام‌جویی کویات نیست؟ و یا چرا سعی نمی‌کند با خدمتکاران قصر ارتباط برقرار کند؟ سوالاتی است که به خودی خود ذهن من را به عنوان یک مخاطب درگیر می‌کند.
تناسب میان دیالوگ‌ها و مونولوگ‌ها رعایت شده و شاهد رگباری از دیالوگ یا مونولوگ نیستیم؛ همچنین علائم نگارشی در موارد بسیاری به درستی رعایت نشده و گاهی مشخص نشده است که جمله ذکر شده دیالوگ است یا خیر.
انتظار می‌رود نویسنده پیش از شروع دیالوگ آن را با علامت - مشخص کرده و گوینده‌ی آن را نیز ذکر کند و البته که استفاده از قیدهای حالت در پیش از آن جذابیت کار را دو چندان می‌کند.

مونولوگ‌ها:
در مقابل، مونولوگ‌ها اندکی اوضاعشان بهتر است و وظیفه بیشتری در انتقال اطلاعات به مخاطب را بر عهده دارند. همچنان به دلیل کمبود فضاسازی شخصیت پردازی و غیره دچار ضعف و کاستی‌هایی هستند و به دلیل یک دست نبودن بافت رمان این ایرادها بیشتر خودنمایی می‌کنند، اما مسلسل‌وار نیامده‌اند و مخاطب را خسته نمی‌کنند. اما لازم به ذکر است مونولوگ‌ها هم با پیشروی رمان ضعیف‌تر شده و در زمان بیان ژانر عاشقانه، حالت کلیشه به خود می‌گیرند.

شخصیت پردازی:
شخصیت پردازی رمان در کمترین مقدار خود قرار داشت؛ به گونه‌ای که من به عنوان مخاطب تنها شناخت بسیار کمی از رازانا به دست آوردم و از اخلاقیات کویات و هاکان و دیگر کاراکترهای رمان هیچ نمی‌دانم. رازانا شخصیت تماماً سفیدی که به مستضعفان کمک می‌کند و به فکر مردمانش است و اندکی هم گوشه‌گیر یا بهتر بگویم، درونگرا به نظر می‌آید و به آسانی عاشق می‌شود و انگار که تنوع طلب است. و عیضاً دختر عموی کویات و از نسل سلطنتی‌ست. کویات پادشاهی که خقل و خوی خوبی ندارد و مشخص نیست از زندگی چه می‌خواهد و هاکان هم مردی‌ست بدون دیدن رازانا یک دل نه صددل عاشق اوست.
کاراکترها عمدتاً درگیر کلیشه‌اند. کویات مردی بد خلق اما جذاب است که در پی میل و هوس خویش است و هاکان پادشاهیست که خود را وقف مردمانش می‌کند؛ همین‌قدر بدون غل و غش و سفید!
کاراکترهای زیادی در طی رمان معرفی شده و بلافاصله بدون پردازش چندانی از مسیر داستان خارج شدند و در توصیف شخصیت تایکان، سر خدمتکار و ملکه مادر که نسبت به سایرین از نقش پررنگ تری برخوردار بودند، کم کاری شده بود.
نیاز است نویسنده پردازش شخصیت‌های داستان خود را تقویت کرده و آنها را به درستی و به مرور برای مخاطب معرفی کند.

توصیف مکان:
نویسنده در توصیف مکان اندکی ضعیف عمل کرده بود. برای مثال به صورت پیوسته از قصر کویات و هاکان و محیط آنها سخن گفته بود اما این رگبار توصیفات به مذاق خواننده چندان خوشایند نیست و سبب می‌شود تا این بخش را جلو بزند و از آن چشم پوشی کند. درباره محیط انباری که در آن زندانی بود، آشپزخانه قصر کویات، مسیری که برای رفتن به سرزممین سانراب طی شدو... هیچ گفته نشده. بهتر است من باب درک بهتر محیط داستان برای خواننده، توصیفات مکان بیشتر و به مرور در رمان تزریق شوند.

توصیف آوا:
آواهای مشهود در رمان به طور کلی، لحن و آوای شخصیت‌ها، صدای شلاق و فریادهای رازانا و قهقه و خنده، هق‌هق و گریه و این مقدار کم است. نویسنده برای درک بهتر فضا برای خواننده، توصیف بیشتری درباره‌ی صدا‌ها و آوا‌های محیط نیاز دارد. برای مثال آواهای موجود در محیط مانند خش‌خش برگ‌ها، صدای پرندگان و... . همین‌طور تن صدای شخصیت‌ها مثل بم، زیر و... . عیضا جهت صدا و آواها: مثل پشت سر، جلو و... یا حالت صدا.

توصیف حالات و احساسات:
نسبت به موارد قبل در سطح بهتری قرار داشت اما همچنان ضعیف و کم است/و در پیش از دیالوگ‌ها یا حین مونولوگ‌ها زیاد به چشم نمی‌خورد. با پیشروی رمان کیفیت کار چندان تغییری نداشته است. احساس عشق و دلبستگی‌های رازانا اصلاً قابل درک نیست چرا که این سرعت بالا در عاشق شدن واقعاً غیر قابل باور است و کویات انگیزه‌ی زیادی برای انتقام دارد و هاکان هم مردی عاشق و مرموز نمود می‌کند که قرار است در ازای ازدواج با رازانا زمین های مردم سامتایان پس بدهد ولی تصمیم دیگری دارد. با این حال بی‌هدفی رازانا بسیار خودنمایی می‌کند.

توصیف ظاهر:
نویسنده در این مورد نسبت به سایرین بسیار بهتر عمل کرده و توضیحاتی مبنی بر پوشش شخصیت‌های اول داستان به صورت مستقیم داده است که با فاکتور گرفتن مستقیم بودن این توضیحات، می‌توان توصیفات ظاهر را قابل قبول دانست؛ در مورد پوشش سربازان و خدمتکاران نیز به خوبی سخن گفته شده است. با این حال کافی نیست! نویسنده بایستی بر روی قلم خود کار کرده و ظاهر کاراکترهای خود را در تمام طول رمان و در سراسر دیالوگ‌ها و مونولوگ‌ها توصیف کند.

زاویه دید:
زاویه دید میان چهار نقشِ رازانا، کویات و هاکان و دانای کل در گردش است که متاسفانه باز هم نویسنده تغییر زاویه دید از دانای کل به رازانا و بلعکس را به درستی اعلام نکرده است و مخاطب را گیج و سردرگم می‌کند.
از سوی دیگر، تغییر زیاد زاویه دید در تمام سطح رمان بسیار آزار دهنده و بی‌مورد است و از نظر من اصلاً نیازی به حضور زاویه دید دانای کل نیست چرا که در حضور کوتاه خود علاوه بر تعدد زوایای دید، فقط از احساسات و افکار کاراکترها سخن می‌گوید که در اصل نقش اسپویل کننده را دارد و جذابیت کار را به شدت می‌کاهد.
فلذا امیدوارم که نویسنده در تصمیم خود مبنی بر حضور این زاویه دید تجدید نظر کرده و رمان را تنها از نگاه یک شخصیت یا نهایتاً دو تا به پیش ببرد.

کشمکش و تعلیق:
جدال‌ها و کشمکش‌های درونی و بیرونی را تنها مقداری کمی می‌شد در کویات و رازانا مشاهده کرد. کشمکش‌های درونی مانند عشق و نفرتی که در رازانا وجود داشت یا جدال سردرگمی و انتقام کویات. و کشمکش‌های بیرونی مانند تنش‌های کوتاه رازانا و کویات برای اعزام رازانا به سانراب یا تنش او با ملکه مادر برای حفظ اعتماد هاکان. از نظر من به عنوان یک خواننده، داستانِ پشت پرده‌ی رمان یعنی علت پیشکش کردن رازانا به هاکان و همچنین دلیل لشکرکشی کویات به سانراب، تعلیق مناسب و جذابی را برای ادامه‌ی رمان به وجود آورده است.

ایده و پیرنگ:
پیرنگ رمان درباره دختریست که تحت تاثیر حس انتقام جویی پادشاه سرزمینش و همچنین سیاست‌های کشور داری او، به عنوان ملکه‌ی پیشکش به سرزمین دشمن فرستاده می‌شود، در حالی که اون دلداده‌ی پادشاه کشور خودش است.
پیرنگ نسبتاً جدیدی است و به طور کلی نمی‌توان آن را کلیشه‌ای تلقی کرد؛ اما جای تفکر بسیاری بر روی ایده رمان است. این رمان و رازهای مخفی در آن پتانسیل بالایی برای جذابیت زیاد و به چالش کشیدن مخاطب را دارد اما متاسفانه به دلیل پردازش کاملاً نامناسب و ضعیف و همچنین سرعت پیشروی بسیار بالا، مطابق میل مخاطب پیش نرفته و باعث خستگی و دل زدگی وی می‌شود. در کل می‌توان گفت این رمان ایده‌‌ای نسبتاً خوب با پردازش بد دارد.

باور پذیری:
باورپذیری رمان بسیار ناچیز است. این همه سهل انگاری برای دختری که بی‌دلیل به عنوان برده اسیر می‌شود و در نهایت به کشور همسایه فرستاده می‌شود، واقعاً تعجب برانگیز است و نویسنده همه‌ی اتفاقات را بسیار آسان پیش می‌برد. چرا رازانا این قدر راحت می‌تواند با مسائل کنار بیاید و اصلاً به دنبال دلیلی برای این اتفاقات نیست؟ او چطور می‌تواند به این آسانی به مردی دل ببندد و سپس او را فراموش کرده و عاشق مرد دیگری بشود؟ آیا او دروغ می‌گوید؟
رازانا آن قدر راحت با مرگ عزیزانش کنار می‌آید که خواننده را متعجب می‌کند و حتی در مورد آثار شلاق‌هایی که روی تنش مانده هم حرفی نمی‌زند. در مجموع من به عنوان یک مخاطب با باور پذیری رمان مشکل اساسی دارم.

ایرادات نگارشی:
ایرادات نگارشی زیادی در سراسر رمان به چشم می‌خورد که از مهم‌ترین آنها رعایت نکردن نشانه پرش زمانی است. نیم فاصله‌ها تا حدودی رعایت شده‌اند. در مواردی در استفاده از علائم نگارشی نیز خطا به چشم می‌خورد. غلط‌های املایی هم در سراسر رمان به چشم می‌خورد و در مواردی گویا نویسنده معنای اصلی واژه را نمی‌داند. برای مثال در پارت‌های ابتدایی یا حتی پارت #18 از واژه «کجابه» استفاده کرده است که اولاً املای صحیح آن کجاوه است و ثانیاً کجاوه اتاقکی است که بر روی شتر قرار می‌گیرد و بعید می‌دانم که منظور نویسنده همین باشد. فلذا واژه کالسکه مناسب‌تر است. همچنین این خصوص از اصطلاح کجاننده استفاده شده که کاملاً یک کلمه ابداعی خود نویسنده است. در کل در این زمینه دقت زیادی به خرج داده نشده بود.

نقاط قوت و ضعف:
از نقاط قوت رمان می‌توان به انتخاب ایده خوب و توصیفات ظاهری و از نقاط ضعف می‌توان به نبود نام طولانی، باور پذیری بسیار ضعیف، بافت غیر یکدست، شخصیت پردازی و فضاسازی کم اشاره کرد.

در پایان نه از دیدگاه منتقد، بلکه از نظر یک مخاطب می‌گویم:
« این رمان واقعا پتانسیل خوبی برای قوی ظاهر شدن و قدرت‌نمایی دارد و اگر نویسنده کمی بیشتر خلاقیت به خرج داده و موقعیت‌ها را بیشتر و بهتر پردازش کند، بسیار بسیار موفق خواهد شد. سپاس از نویسنده که فرصت مطالعه این رمان زیبا را برای من به ارمغان آورد؛ قلمتان مانا »
SHAKIBA.gh​
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین