به نام خالق قلم
هدف ما از نقد کمک به نویسنده و بهتر شدن قلمش است، پس نقد را بدون هیچ تعصبی و واقع بینانه در نظر بگيريد.
با ایده ها بازی کن، با آن ها حرف بزن و آن ها را برای آفرینشی نو به کار گیر.
《 چارلز دیکنز 》
متاسفانه نمی توان گفت که نویسنده در خلق ایده ای نو و جذاب موفق بوده است؛ چرا که ایده رمان کلیشه است.
چند دختر مقابل چند پسر!
این موضوعات به نظرتان دیگر کمی قدیمی و کلیشه ای نشده است؟!
توصیه میکنم در کارهای بعدی به دنبال ایده های نو و زیبا بگردید. چون نوع نوشتن نویسنده توانایی نویسنده را نشان میدهد اما خب طبیعتا هیچ کاری بدون نقص نیست و الخصوص این رمان هنوز تا موفقیت راه زیادی دارد.
اتفاقات رمان را کمی هیجانی کنید و کاری کنید که مخاطب رمان مشتاق برای خواندن هر خط و بهتر بگویم مشتاق برای خواندن هر کلمه از رمان شما باشد.
در ابتدا باید بگویم ژانری به اسم هیجانی وجود ندارد.
قلب سرکش من!
ترکیب قلب و سرکش ترکیبی کلیشه است و بعد هم باید بگویم این ژانر بیشتر برای رمان هایی دارای ژانر عاشقانه به کار میرود. بهتره برای این ژانر پلیسی نامی خشک تر و پر اباهت تر آورده شود.
آوردن ژانر های پلیسی و طنز به نظرم کمی غیر منطقی و غیر باور است!
معمولا در ژانر های پلیسی ما با جنایت هایی مانند قتل، خودکشی، دزدی، قاچاق و... سر و کار داریم. طبیعتا در این موضوعات طنزی نمیتواند وجود داشته باشد. میتواند؟
همین طور پلیس های ما در رمان زیادی لطیف و احساساتی بودند. چنین چیزی فوق کلیشه است!
نمیگویم یک پلیس احساس ندارد بلکه میگویم یک پلیس به دلیل کارش کمی جدی است حداقل در حل مسائل و کار سخت و غیر قابل نفوذ است و نمیگذارد احساساتش روی کارش تاثیر بگذارد.
پیشنهاد میکنم برای رمان بعدی اگر پلیسی بود روی یک حرفه پلیس تمرکز کرده و اطلاعات راجب آن را یافت کنید. تحقیق کنید تا بتوانید مطالبی که مینویسید را به واقعیت نزدیک کنید در غیر آن صورت نام کلیشه ای روی رمان شما میخورد!
خلاصه ای که برای رمان انتخاب کرده اید مناسب با رمان است اما اگر کمی بیشتر روز آن کار میشد و ادبی تر نوشته میشد قطعا شناسنامه رمان شما را زیباترمیکرد.
در یک جای رمان که زویا مشغول اعتراف بود من به شخصه از خواندن آن تیکه مات ماندم.
اول اینکه چگونه میشود یک خلافکار با لحنی بچگانه حرف بزند؟! همان طور که گفتم هر چه به واقعیت نزدیک تر باشد زیبا تر میشود
حداقل میتوانست قلدرانه به زویا تیکه بی اندازد نه اینکه اینگونه جواب دهد. این غیر قابل باور بودن رمان یک مشکل جدی است که پای های رمان را خراب میکند که نویسنده باید حواسش را جمع کند!
بعد هم زویا از همان ابتدا وارد اصل ماجرا شد؟ پلیسی که درحال اعتراف است میگوید نه حوصله دارم و نه وقت؟؟؟
معمولا پلیسانی که اعتراف میگیرند بسیار آدم های جدی و خیلی ماهر در کارشان هستند. این پلیس ها دارای صبر و حوصله بسیار زیادی هستند زیرا بسیاری از مجرمان به سختی اعتراف میکنند و زمان زیادی طول میکشد!
زویا به عنوان چنین پلیسی با چنین مشخصاتی باید جدی باشد و چنین لحن بچگانه و دور از باوری با یک مجرم که چنین جرمی مرتکب شده است حرف نزند
فضا سازی رمان کمی ضعیف است.
به شخصه به سختی با شخصیت ها ارتباط برقرار کردم.
توصیفات رمان هم همین طور.
در رمان به سختی میشد توصیف چهره و مکانی را پیدا کرد و خب این عاملی است که مانع میشود خواننده با شخصیت ها ارتباط برقرار کند. پیشنهاد میکنم در هر چیزی حد وسط را رعایت کنید این یکی از نکات زیبا نویسی رمان است.
در کل رمان قلب سرکش من راه زیادی تا بهترین شدن در پیش دارد و نویسنده برای عالی شدن آن مسیری طولانی در پیش دارد.
پیشنهاد میکنم از ابتدا ایده را طراحی کنید و اطلاعات کافی کسب کنید. بگذارید ذهنتان مسیر را بسازد و جاده ای زیبا بسازد
روز فضا سازی رمان کار کنید و شخصیت ها را قابل باور تر بنویسید.
توصیفات چهره مکان و... را افزایش یابید تا خواننده بتواند با شخصیت ها و رمان انس بگیرد! البته خیلی زیاد نباشد که باعث دلزدگی شود.
ممنون از انتقاد پذیری شما
به امید بهبود قلم شما و دیدن نام شما در لیست نویسندگان برتر!
منتقد: RAGOL
مدیریت تالار نقد