"به نام او که قلبش را آفرید"
نقد شورای داستانک: آجلی در دیرینه
نویسنده: @شاهدخت
عنوان: عنوان داستان از سه بخش تشکیل شده است و اندازهی آن استاندارد میباشد. عنوان با خلاصه، مقدمه و محتوای رمان در ارتباط است و همخوانی لازم را با جلد دارد. عنوان از همان نگاه اول نشان میدهد که مخاطب با داستانی عاشقانه و تراژدی روبهروست و کلیشهای هم نیست.
ژانرها: داستان شامل دو ژانر "عاشقانه، تراژدی" است که ترتیب درستی دارد و این چینش صحیح در بدنهی داستان هم دیده میشود.
خلاصه: اندازهی آن مناسب است. به دور از کلمات تکراری و معرفی کردنهای کلیشهای است و ارتباط آن با ژانرها و بدنهی داستان به خوبی حس میشود؛ حس غمانگیزی که عنوان به مخاطب منتقل میکند، در خلاصه نیز ملموس است. ابهامات داخل خلاصه بیشتر از اطلاعات است و برای همین دلیل بیشتر به مقدمه میماند تا خلاصه!
جلد: جلد داستان به درستی آماده شده است؛ چرا که تصویر جلد با خلاصهی رمان و بدنهی آن هماهنگ است و ذهن مخاطب را به سوی شخصیت اصلی داستان "دختر" میفرستد. فونت، شکل و چینش متن با ژانرهای داستان ارتباط دارند؛ و منظور از تکست زیبای روی جلد نیز به مرگ معشوقهی کاراکتر ربط پیدا میکند.
مقدمه: اندازهی مقدمه مناسب است و با بدنه و ژانرها ارتباط دارد. در مقدمه هر دو حالت یعنی عاشقانه و تراژدی حفظ شده است و قدرت جذب خواننده را دارد.
آغاز: آغاز کلیشهای نیست و حجم قابل قبولی از توصیفات چهره، صداها، آواها و حالتها را در بر گرفته است. شروع در عین حال که به سادگی انتخاب شده، زیباست و خواننده میتواند از توصیفات بفهمد مکانی که کاراکتر در آنجا حضور دارد، لباسفروشی است و سردرگم نشود.
میانه: میانه تکراری نیست، اما اتفاقات را خیلی زود به خورد مخاطب میدهد؛ نویسنده از برخی جزئیات گذشته و کلیات را نوشته است. نقطهی اوج داستان شنیدن خبر مرگ معشوقهی کاراکتر بود، که نویسنده در این قسمت هم هیچ هیجان و تنشی ایجاد نکرد و صحنه با سه نقطه قطع شد. گذشته از این موارد، خیلی خوب میشد اگر نویسنده چگونگی مرگ آن کاراکتر را که بسیار برای دختر داستانش باارزش بود، با نوشتن یک صحنه نشان میداد. داستانک را باید کوتاه نوشت، ولی به صلاح بود که نویسنده با حذف نکردن این صحنه خواننده را از سردرگمی درمیآورد؛ شاید نهایتاً چند پارت اضافه میشد، ولی داستان را مفهومیتر میکرد. از نظر من دیالوگ آن پرستار برای داستان به این کوتاهی کافی نبود، چرا که باید مانند توصیف کردنهایمان، نگوییم، بلکه نشان دهیم.
لحن و بافت: لحن و بافت از منولوگ ادبی و دیالوگ عامیانه "محاوره" تشکیل شده بود. بافت یکدستی داشتید و تا به اینجا، نظم آن برقرار بوده است.
سیر: سیر داستانک کمی تند بود و اتفاقات پشت سرهم رخ میدادند.
دیالوگ و منولوگ: تناسب بین دیالوگها و منولوگها رعایت شده است. دیالوگ هر شخص با دیالوگ شخصیت دیگر فرق میکند. علائم نگارشی، حالت و نوع بیان جملات مناسب بود.
شخصیتپردازی: شخصیتپردازی اندک میباشد، ولی به دور از کلیشه و غیرمستقیم صورت گرفته است. چهرهی کاراکترها در یاد میماند، چون غیرمستقیم و تدریجی است؛ اما چیزی میان این همه نقطهی قوت، گنگ و کلافه کننده بود. کاراکتر اصلی، نامش چه بود؟ همچنین نام نامزدش چهطور؟ هیچ چیز نبود و اگر متوجه شده باشید، من در داخل نقد هم از این دو با عنوانهای "کاراکتر اصلی دختر" و "معشوقهی کاراکتر اصلی" نام بردهام.
توصیف مکان: وجود نداشت.
توصیف صداها و آواها: تن صدا و جهتها و حالات آن به درستی مورد استفاده قرار گرفته است و آواهای موجود مناسب هستند.
توصیف احساسات: در این توصیف نویسنده میتوانست بهتر عمل کند، مثلاً درد و غم کاراکتر را بیشتر به رخ بکشد، عشق میانشان را صریحتر نشان دهد و مانند اینها. توصیف احساسات در دو پارت انتهایی مناسب و عالی بود.
زاویه دید: زاویه دید اول شخص است و در تمامی پارتها این حالت حفظ شده.
کشمکش و تعلیق: داستان جز اینکه "آیا این دو نفر به هم میرسند یا نه" تعلیق دیگری نداشت، اما زیباییاش مخاطب را تا آخر با خود همراه میکرد. کشمکشهای درونی و بیرونی در حد یک داستانک، مناسب و به اندازه بودند.
ایده و پیرنگ: ایدهی داستان روایتگر زندگی دختری است که درست در زمان عقد، مردی را که به او علاقه دارد، از دست میدهد و یک ماه پس از مرگش اسکیزوفرنی میگیرد. ایده، ایدهای خوب است و پردازش خوبی دارد!
ایرادات نگارشی:
قسمت مقدمه/ میشوم ؟!✖️میشوم؟!✔️
پارت سه/ باطلاق✖️باتلاق✔️
پارت پنج/ بالاخره✖️بالأخره✔️
پارت پنج/ ماشین شدو✖️ماشین شد و✔️
قرار دادن فعل در آخر دیالوگها لازم نبود.
نقاط قوت و نقاط ضعف:
نقاط قوت عبارتاند از عنوان، ژانرهای صحیح، جلد مناسب، مقدمهی جذاب، آغاز جدید، لحن و بافت، دیالوگ و منولوگهای متناسب، زاویهدید ثابت، کشمکش و تعلیق درست، ایده و پیرنگ خوب، توصیف صداها و آواها.
نقاط ضعف شامل؛ خلاصه، میانه، سیر تند، ضعف در شخصیتپردازی، عدم وجود توصیف مکان، ضعف در توصیف احساسات و ایرادات نگارشی است.
سخن آخر: بنویس و هراس مدار از آن که غلط میافتد! بنویس و پاک کن! همچون خدا که هزاران سال است مینویسد و پاک میکند و ما، هنوز ماندهایم در انتظار پاک شدن و بر خود میلرزیم🌤♥️ قلمتون سبزِ سبز!
منتقد: Negin jamali