جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

نقد شورا نقد شورا | آژدان باندرول

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته نقد شورا توسط Tara Motlagh با نام نقد شورا | آژدان باندرول ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 139 بازدید, 6 پاسخ و 4 بار واکنش داشته است
نام دسته نقد شورا
نام موضوع نقد شورا | آژدان باندرول
نویسنده موضوع Tara Motlagh
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط درخشش سایه.م
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده

Tara Motlagh

سطح
6
 
مدیر تالار نقد
پرسنل مدیریت
مدیر تالار نقد
منتقد کتاب انجمن
مخاطب رمان برتر
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Dec
7,476
44,014
مدال‌ها
7
نام اثر: آژدان باندرول
نویسنده: منصوره.م
ژانر: جنایی، معمایی، درام
عضو گپ نظارت: (9)S.O.W
خلاصه: آنچه در تاریکی نهفته‌بود، به‌آرامی از شکاف دیوارها تراوش کرد. صدای زمزمه‌ای ناآشنا، مثل نوای یک نفرین کهنه در گوشم پیچید. سایه‌هایی که رقصیدند و خاطراتی که زخمی عمیق بر روح من گذاشتند. او بود یا شبحی از او؟ یا شاید فقط ترس من بود؟ ما به دنبال حقیقت بودیم اما حقیقت خود را پنهان کرده‌بود. در لابه‌لای آیینه‌ها جز بازتاب خالی، چیزی نمی‌دیدم «ما همه کور بودیم... .»

لینک اثر
 
موضوع نویسنده

Tara Motlagh

سطح
6
 
مدیر تالار نقد
پرسنل مدیریت
مدیر تالار نقد
منتقد کتاب انجمن
مخاطب رمان برتر
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Dec
7,476
44,014
مدال‌ها
7
Notes_240517_235637_16b.jpg


بسم الله الرحمن الرحیم‌
نویسنده عزیز ضمن درود و عرض وقت‌بخیری خدمت شما: @درخشش

سپاس‌گذاریم بابت اعتماد شما از نقد آثار خود در انجمن رمان بوک
منتقد رمان شما: @Raaz67

*لطفا تا قبل از قرار‌گیری نقد توسط منتقد در این تایپک چیزی ارسال نکنید!
*همچنین پس از ارسال نقد این تاپیک به مدت دو روز باز خواهد بود تا شما نظر خود را نسبت به نقد اعلام نمایید!
*در صورتی که از نقد خود ناراضی بودید یا شکایتی از تالار نقد داشتید، می‌توانید شکایت خود را در تاپیک زیر ثبت کنید تا مورد بررسی قرار گیرد!
🔷️تایپک جامع انتقادات، پیشنهادات و شکایات

به امید موفقیت روز افزون شما
مدیریت تالار نقد:
@Tara Motlagh
@Raaz67


 

Raaz67

سطح
4
 
منتقد ارشد کتاب
منتقد ارشد کتاب
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
فعال انجمن
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Apr
1,332
18,307
مدال‌ها
7
به نام نویسنده روزگار
عنوان: عنوان از دو واژه‌ی آژدان+ باندرول تشکیل شده است که‌ آژدان کلمه‌ی فرانسوی به معنی پلیس و پاسبان است و باندرول به معنی چسب و اتیکت یا بارکد می‌باشد که ترکیب آن معنی پرمحتوایی نمی‌دهد و اگر بخواهیم بارکد پلیس یا چنین معنی را در نظر بگیریم، کلمات باید جا‌به‌جا شوند تا این معنی را برسانند. با توجه به محتوای رمان و شخصیت اصلی امید که پلیس است و قتل دنیا که روی دستش با بریدن خطوط منظم پنج میلی متری مانند بارکد به صورت امضا گذاشته شده است؛ این عنوان با محتوا هم‌خوانی دارد و می‌توان مرتبط با محتوا دانست و به دلیل اینکه کلمات در هیچ رمان دیگری دیده نشده‌اند و کلمات نو هستند، با کلیشه‌ای همراه نیست. اما یک ایراد کلی و بزرگ دارد آن هم این است که کلمات، زیادی ثقیل و سنگین هستند؛ درست است که ما به دنبال عنوان با کلمات نو با کلیشه پایین هستیم اما کلمات نباید آنقدر دور از ادبیاتمان و بسیار ثقیل باشند که در فهم آن دچار مشکل شویم. عنوان تا حدودی جذابیت و کنجکاوکنندگی لازم را برای خواننده دارد، اما زیادی مبهم است. نویسنده می‌توانست با توجه به محتوا و ژانرهای خود عنوان بهتر و قشنگ‌تر با جذابیت و اسرارآمیزی بهتری انتخاب کند با توجه به اینکه خواننده برای دانستنش مجبور به جست‌ و جوی معنی آن هم می‌شود. اما نویسنده کار را برای خواننده راحت کرده و معنی آن را به صورت پی نوشت عنوان کرده است. عنوان با ژانر پلیسی که شما به آن اشاره نکرده‌بودید و معمایی به دلیل معنای ذکر شده، مرتبط است، اما با درام و جنایی ارتباط چندانی ندارد. این عنوان بیشتر به ژانر پلیسی به دلیل معنی آژدان که از گویش تهرانی است و همان آجان گفته می‌شود، به ژانر پلیسی مرتبط است که شما عنوان نکرده‌بودید. نویسنده عزیز بهتر است در مرتبط بودن عنوان و ژانر دقت لازم و تغییر را ایجاد کنید. عنوان با مقدمه و خلاصه نیز مرتبط نبود و اگر بخواهم ارفاق کنم تنها به این یک جمله‌ی خلاصه( ما به دنبال حقیقت بودیم اما حقیقت خود را پنهان کرده‌بود) که نامحسوس اشاره به حقیقت جویی دارد و پلیس به دنبال حقیقت است به ژانر پلیسی که شما اشاره‌ای به آن نکرده‌اید مرتبط دانست و تا حدودی به معمایی که این میزان نیز بسیار بسیار کم است.

ژانرها: از جنایی، معمایی و درام تشکیل شده است. ژانر جنایی را می‌توان از همان ابتدا از تعقیب دنیا و دزدیده شدنش و قتل او توسط مردی که در روز تولدش انجام شده‌ است، اشاره کرد که دزدیده شدن دنیا و ندادن حقوق صادق توسط پدر دنیا و به دل گرفتن کینه‌ی او و تهدید دخترش دنیا جز اتفاقات اجتماعیست‌ و مربوط به ژانر اجتماعی می‌باشد‌. اما در ژانر جنایی که ژانر غالب است باید جنایات و کشت و کشتار زیاد باشد‌. البته که موضوع اصلی قتل دنیا است و می‌تواند قابل قبول باشد اما صحنه جرم و کشتن دنیا نباید آنقدر سانسور شده باشد و باید صحنه‌ی قتل با جزئیات بیشتر و بهتر و با بیان احساسات بهتر نقل شود تا ژانر جنایی مورد قبول واقع شود. ژانر معمایی که انتخاب خوبی بود و سرنخ‌هایی برای برملا شدن قتل و قاتل پیدا میشد و دوباره توسط عناصری دیگر سعی در مخفی شدنش بود که می‌توان مرتبط دانست که با میانه نیز در ارتباط است. اما ژانری که شما اصلاً به آن‌ توجه نکرده‌بودید با توجه به شخصیت اصلی یعنی امید کیانی که سرهنگ است و از ماموریت‌هایش بازگو می‌شود و یک سر قضیه است و روایت حول او می‌چرخد، مربوط به ژانر پلیسی است که شما آن را عنوان نکرده‌بودید و به جای آن، درام را که زیاد به چشم نمی‌آمد وارد کرده‌بودید. ژانر درام شخصیت‌ها در چهارچوب واقعی با مشکلات احساسی رو‌به‌رو می‌شوند که در رمان شما وجود نداشت که اگر هم چنین چیزی مد نظرتان بود باید احساسات را به خوبی بیان می‌کردید پس بهتر است حذف شود و ژانر پلیسی جایگزین آن گردد. ژانرها با خلاصه و مقدمه نیز مرتبط نبودند و بیشتر به ژانر درام مرتبط بود که در بالا به آن اشاره کردم و توضیح دادم. پس ترتیب بهتر است پلیسی، جنایی، معمایی باشد.

جلد: جلد رمان تصویر دختری است با موی یخی پریشان که با دستمال سفیدی چشمانش بسته شده و خون به صورت اشک از یک طرف صورتش به روی گونه‌ی زخمی و خراش برداشته‌اش فرود آمده است که تنها به دلیل خون و خراش‌های روی صورت که در تصویر دیده می‌شود می‌توان تا حدودی به جنایی ربط داد و چشمان بسته با دستمال را تا حدودی به دلیل رمزی که در خود پنهان دارد که علت بستن چشم‌ها چیست تا حدود خیلی اندکی به معمایی. اما درام در آن وجود ندارد و ژانر معمایی بسیار کمی در آن دیده می‌شود‌. اما با محتوا و میانه به دلیل دزدیده شدن دنیا و قتلش ارتباط دارد. نویسنده عزیز لطفاً با توجه به عنوان که پلیس و بارکد در آن دیده می‌شود و همچین ژانرها، جلدی دیگر تهیه کنید تا هم با ژانرها و هم با عنوان مرتبط باشد‌.
تصویر با جمله‌(و مرگ، تنها سکوتی که در روح من، سمفونی را به درستی اجرا می‌کند.) که با فونت زیبایی نگارش شده است و با رنگ قرمز جنایی بودنش را به تصویر کشیده است اما جمله‌ی مطرح شده بیشتر به ژانر ترسناک و آوردن کلمه‌ی مرگ به تراژدی مرتبط است و ارتباطی به ژانرهای مطرح شده ندارد.

خلاصه: باید اندازه مناسبی داشته باشد که بیشتر از سه خط و کمتر از نه خط باشد که هشت خط بود. خلاصه از تاریکی صحبت می‌کند که چیزی در آن نهفته است و به آرامی از شکاف‌ دیوارهایش تراوش می‌کند و از صدای زمزمه ناآشنا و تشبیهش به نفرین کهنه و سایه‌ها و خاطراتی که زخمی بر روح او گذاشته‌اند و با سوال، او بود یا شبحی از او و ختم به ترس خودش، در جست و جوی حقیقتی که خود پنهان است و از کور بودن و ندیدن آن حتی در بازتاب آینه سخن می‌گوید. خلاصه مبهم و اسرارآمیز بود، اما با بدنه و محتوا در ارتباط نبود. اما تا حدودی از آرایه‌های ادبی استفاده کرده‌بودید. اما کاش برای جذابیت بیشتر، خلاصه‌‌‌ای خلق کرده‌‌بودید که مرتبط به ژانرهای جنایی و قتلی که در میانه داستان آورده‌بودید و ژانر پلیسی که امید شخصیت اصلی رمان بود، آورده‌بودید چرا که علاوه بر کنجکاوی با ابهامات و سوالات بیشتر، خواننده را بیشتر به خواندن تشویق می‌کردید و همچین تنها با ژانر درام مرتبط است و تنها به دلیل به دنبال حقیقت بودن و نهفته بودن آن در دل تاریکی تا حدود کمی می‌توان به معمایی ربط داد اما چندان هم واضح نبود و متاسفانه با مقدمه و عنوان هم ارتباطی نداشت. نویسنده عزیز لطفاً خلاصه‌ای خلق کنید تا مرتبط با ژانرها و بقیه عناصر گفته شده باشد.

مقدمه: باید اندازه استاندارد داشته باشد و بین سه تا نه خط باشد که تقریباً هشت خط بود. مقدمه‌ای که شما انتخاب کردید بیشتر به بیان احساسات درونی فردی است که خاطرات تلخ به او مانند شبح حمله کرده‌اند تا حقیقتی آشکار شود، پرداخته و به کابوسی تشبیه کرده‌بودید که به دنبال چیزی که از دست داده یا هرگز نداشته‌اید می‌گشتید که ربطی به محتوا و عنوان و ژانرها نداشت و تنها به ژانر درام مرتبط بود. مقدمه با خلاصه در ارتباط بود چون هر دو مربوط به ژانر درام بودند. نویسنده‌ی عزیز پیشنهاد می‌کنم با بازی با کلمات مقدمه‌ای خلق کنید که مرتبط به ژانرها و محتوا و میانه‌ و عنوان رمان باشد. مقدمه با این اوصاف کنجکاوی نسبتاً خوبی را به همراه داشت اما به دلایلی که ذکر کردم از گیرایی و جذابیتش کاسته شده‌بود.

آغاز: از توصیف بارانی که به صورت تند و کوبنده، همچون شیپورهای غول‌پیکر بر پیکر خیابان می‌کوبد و از پیک موتوری که با گذاشتن کلاه کاسکتش برای حمل غذا همزمان از کنار دختری چتر به دست به نام دنیا که از قضا تولدش است و با دوستانش به کافه‌ای رفته و پدر و مادرش تولد بیست سالگی‌اش را در خانه جشن گرفته‌اند و منتظر او هستند تا سوپرایزش کنند از کنار مردی با پالتوی بلند از خیابان رد می‌شود، آغاز می‌شود که در همان ابتدا دنیا متوجه تعقیب فردی می‌شود و با فرار کردن، عاقبت در کوچه‌ای گیر می‌افتد و توسط مردی بارانی پوش و با کلاه نقاب‌دار ربوده می‌شود و همزمان پیامی برای پدرش با جمله‌ی بابا دیر می‌آیم متتظرم نباش فرستاده می‌شود و پدر و مادرش را نگران می‌کند که با تماس‌های مکرر با در دسترس نبودن گوشی مواجه می‌شوند و با باز کردن چشمانش و بسته بودن دستانش به میله و خفه شدنش توسط مردی که دستکش مشکی دست دارد و مانع دیدن صورت خود می‌شود به قتل می‌رسد و قتل او توسط امید کیانی پیگیری می‌شود و باقی قضایا. اطلاعات تا حدودی در حد کافی بود و سوالاتی را در ذهن خواننده ایجاد می‌کرد که چرا دنیا باید در روز تولدش به قتل برسد و قاتل کیست و چه هدفی داشته و چرا او را به قتل رسانده و دشمنی‌اش با او چه بوده و چرا او را اینگونه با خط انداختن روی مچ دست به صورت بارکد کشته است و منظور او چیست. اما توصیف مکان وجود نداشت و شخصیت پردازی به خوبی صورت نگرفته‌بود، همچنین توصیف صدا و آواها نیز کم بود و دست شما برای توصیف بسیار باز بود مثل صدای پیامک یا ترکیدن یکی از بادکنک‌ها یا صدای بوق ماشین و جیغ لاستیک یا گاز موتور و غیره در خیابانی که دنیا قدم میزند. شما باید توصیفات را به صورت غیرمستقیم اضافه کنید تا قابل درک باشد و خواننده خود را در آن مکان و شخصیت‌ها تصور کند. مثلاً به توصیف غیرمستقیم همان خانه‌ی دنیا می‌پرداختید مثل این(صدای رعد و برق که آسمان را می‌لرزاند، پدر دنیا را به‌سمت پنجره‌ی کوچک آهنی کشاند. پرده‌ی نازک سفید‌رنگ را کنار زد و به آسمان بارانی خیره شد، آسمانی که همچون قلب او، مملو از ابرهای تیره و سنگین بود) و یا می‌توانستید به توصیف خیابان که یکی از لوکشین‌های اصلی ربوده شدن دنیا است می‌پرداختید و فقط به آمدن باران و توصیف و تشبیهات بسنده نمی‌کردید. اما برای ادامه، توصیفاتتان ناکافی بود. متاسفانه با شروع، چالش‌ها و سوالات لازم را ایجاد کرده‌بودید اما خالی بودن توصیفات، مانع تجسم و باورپذیری آن میشد. همچنین پرش زمانی باعث سردرگمی خواننده شده ‌بود مانند این (تولدت مبارک دختر عزیزم.». دختر جوان در کابوسی که روحش را در هم می‌فشرد، چشمانش را باز کرد.) باید با سه ستاره جدا می‌کردید تا باعث سردرگمی خواننده نشود چرا که این‌ها جدای از هم هستند؛ از اینگونه نوشته‌ها زیاد داشتید که بعداً راجع به آن مفصل صحبت می‌کنم. همچنین توصیف ترس و نگرانی را باید برای دنیا به گونه‌ای خلق می‌کردید که خواننده آن موقعیت را به خوبی درک کند و همراه شخصیت بترسد نه اینکه به صورت سانسور شده بیان کنید و تنها به جیغ بنفش و افتادن چتر و گوشی بسنده کنید. چرا که باورپذیری آن به دور از واقعیت است‌ و خالی از توصیفات مکان و شخصیت‌پردازی و توصیف احساسات است. یا احساسات پدرانه و مادرانه و نگرانیشان را باورپذیر و با احساسات بهتری بیان می‌کردید. متاسفانه شما به خوبی به آن نپرداخته بودید.

میانه: کلیشه‌های خودش را داشت که آن هم اندک بود مثل قتل دختر در روز تولد و پولداری پدرش که اکثر اتفاقات مهم در روز تولد شخصیت اتفاق می‌افتد یا پلیس و قاضی بودن دو برادر و بی‌تفاوتی برادر بزرگ‌تر و مسئله رشوه نگرفتن برادر قاضی. اما مطرح کردن قتل دنیا آن هم با به جا گذاشتن علامت بریدگی به صورت بارکد روی دست مقتول و مظنون به قتل کارگر افغانی و مطرح کردن حضور امید در همان شب و حس یگانه برای نپذیرفتن قاتلیت صادق صوفی یعنی همان کارگر افغانی، سوالات و چالش‌های خوبی را برای خواننده ایجاد کرده‌بود و از کلیشه‌هایش کاسته بود و به نظر موضوع و ایده‌ی خوبی را رقم زده‌بودید. اما پردازش به آن ضعیف بود‌؛ چرا که یک‌سری اتفاقات دور از واقعیت بود و باورپذیری آن‌ سخت بود که دلیلش را برایتان در کشمکش و تعلیق توضیح خواهم داد. اطلاعات و شخصیت‌‌هایی که وارد می‌شد، درست بود اما به دور از باورپذیری بود که همین موضوع باعث گیج شدن خواننده و سردرگمی‌اش می‌شد. چرا که به طور ناگهانی بدون دادن اطلاعات به خواننده که امید از کجا متوجه این نام و نشان شده، ناگهان سر و کله‌ی صادق صوفی پیدا می‌شود که امید در کارخانه به دنبال او می‌گردد. شما در جاهایی شخصیت‌ها را به دور از مقدمه‌چینی و توصیف درست یک مرتبه وارد کرده‌بودید که به آن اشاره کردم یعنی صادق صوفی.
نقاط اوج و فرود تا حدودی داشتید مثل قتل دنیا با آن بریدگی‌های متفاوت یا قاضی بودن برادر امید اما نقطه اوج را اگر همان پیدا شدن صادق صوفی و ادعایش برای به گردن انداختن قتل به امید و حتی شک کردن برادرش رضا به دلیل سابقه کتک کاری او در دوران کودکی و بلوغ و احتمال دو شخصیتی بدانیم به دلیل توصیفات کم از احساسات گرفته تا باقی توصیفات بسیار ضعیف عمل کرده‌بودید و شور و هیجان آن را کم‌رنگ کرده‌بودید که واقعیت و باورپذیری را از آن‌ دور کرده‌بود. نقاط اوج و گره گشای اصلی رمان باید به گونه‌ای شورانگیز و هیجان‌آور باشند که خواننده را به وجد آورند و دچار بهت و ذوق و یا حتی استرس و خشم‌ و ترس کند؛ به گونه‌ای که خواننده با شخصیت‌ها همزاد پنداری کند. مثلاً همین ناگهانی پیدا شدن صادق صوفی خودش نقطه اوج را از هیجان خارج می‌کرد یا مثلاً هیچ پلیسی در محل کارش به کسی دفاع شخصی یاد نمی‌دهد و دور از شَأن یک پلیس است و رفتاری از عقل و بالغ بودن امید به دور است. یا هیچ قاضی آن هم در جلسه اول بدون بررسی بیشتر، آن هم با ادعایی که صادق صوفی کرده و نبودن دلیل کافی برای گناهکاری‌اش و نبود ادله‌ی کافی در جلسه‌ی اول، حکم را صادر نمی‌کند. یا هیچ پلیس و بازپرسی حق ندارد در موقع بازجویی از خانواده یا حریم شخصی خود اطلاعاتی به مجرمش بدهد. همچنین در جایی که سرهنگ مرادی وجود دارد اگر امید هم سرهنگ اول و دوم است باید قید شود که شما عنوان نکرده‌بودید.

لحن و بافت: دیالوگ محاوره و مونولوگ ادبی بودند که تا اینجای پارت گذاری به خوبی رعایت شده‌بودند و پرش لحن نداشتید و خود نقطه قوت رمان است.

سیر رمان: نبود شخصیت‌پردازی‌ها و توصیفات بسیار کم که می‌توانم حتی بگویم یک‌سری جاها وجود نداشت و پرش زمانی و مکانی که در بالا چندی به آن اشاره کردم باعث شده‌بودند باورپذیری برای مخاطب غیرقابل درک باشد و همچنین اتفاقات به تندی پیش برود و سیر را به حالت نامتعادلی در آورده‌بود. بهتر است با اضافه کردن توصیف شخصیت‌ها به صورت غیرمستقیم و همچنین توصیف مکان آن هم به صورت غیرمستقیم سیر را از حالت نامتعادل درآورید و نقاط اوج و فرود را با هیجان بیشتر و قابل پذیری به مخاطب القا دهید.

دیالوگ‌ها و مونولوگ‌ها: تناسب بین دیالوگ‌ و مونولوگ‌ها تا حدودی رعایت شده‌بود، اما یک‌سری جاها دیالوگ‌ها به صورت پشت سر هم رد و بدل شده‌بود و داشت به‌سمت دیالوگ محور می‌رفت که اگر توصیفات را در حینی که شخصیت‌ها کاری انجام می‌دهند یا با دیدن وسایل خانه و کلانتری به توصیف غیرمستقیم اجزای صورت یا مکان بپردازید اینگونه هم به‌سمت دیالوگ محور نمی‌رفت و هم خالی از توصیفات غیرمستقیم نبود. از علائم نگارشی مناسب در یک‌سری جاها استفاده نشده‌بود مثل تعجب برای تاکید که در یکی دو مورد وجود داشت. اما دیالوگ هر شخصیت با دیگری متفاوت بود.

شخصیت پردازی: به جز چند مورد، دیگر وجود نداشت و من تا آخر پارت هنوز تصویر هیچ یک از شخصیت‌ها چون امید، مرتضی، سرهنگ مرادی، دنیا و پدر و مادرش و حتی صادق صوفی و رضا در ذهنم تداعی نشده‌بود و به‌شدت جای خالیشان به چشم می‌خورد. شما بیشتر به توصیف مو و در جایی اشاره به رنگ چشمان عسلی یگانه و ابروهای کمانی و لبان دنیا و از این قبیل داشتید و در جاهای دیگر که دستتان برای توصیف باز بود و می‌توانستید به راحتی به توصیف غیرمستقیم بپردازید، پرهیز کرده‌بودید که چندین نمونه برایتان مثال میزنم مانند( خانم‌صادقی دستی به عینکش زد. 👈 خانم صادقی دستی به عینک گرد یا مستطیل شکل فرم قرمز یا مشکی رنگش زد.) شما باید توصیفات را در تک‌تک اعضا و وسایل انجام دهید. با همین توصیفات جز به جز رمان زنده‌‌تر و قابل درک و تصور راحت‌تر می‌شود یا اینجا (امید دستی به موهایش کشید و حواسش را به صحبت‌های خانم‌صادقی داد.👈امید دستی به موهای مشکی یا خرمایی و فر یا یا وزش کشید و حواسش را به صحبت‌های خانم‌صادقی داد.) یا اینجا (مرتضی با ابروهای بالا پریده پرسید:👈 مرتضی با ابروهای هشتی یا پیوسته‌ی بالا
پریده پرسید: یا مرتضی ابروهای هشتی یا پیوسته مشکی رنگش را بالا داد و پرسید:)
از این قبیل توصیفاتی که نصفه و یا کلاً انجام نداده‌بودید یا به صورت مستقیم انجام داده‌بودید، زیاد داشتید که من به چند توصیف مستقیمی که شما انجام دادید می‌پردازم تا متوجه شوید منظور از توصیف مستقیم چیست نمونه( سرهنگ محسن‌مرادی، مردی با قامتی بلند و چهره‌ای سخت‌گیر از ماشین پیاده شد،) و یا اینجا (پلیس جوانی که چشمان ریز و تیزی داشت، مثل پرنده‌ای که منتظر شکار است به اطراف نگاه می‌کرد، گفت:) این موضوع تجسم را برای خواننده کم‌رنگ می‌کرد، اما صفات اخلاقی شخصیت‌ها با یک‌دیگر تناسب داشت مانند شخص قانونمند و جدی رضا.
شخصیت پردازی درونی:
شخصیت پردازی درونی را هم تا حدودی انجام داده‌ بودید‌. از میان دیالوگ‌ها و مونولوگ‌ها می‌توان تا حدود کمی به شخصیت درونی قهرمانان داستان پی برد. مثلاً با این مونولوگ (او میز کوچکی را در گوشه‌ای دنج از سالن اشغال کرده‌بود، گویی که تنهایی را سپر امنی برای خود یافته‌است. در ذهنش این جمله با صدایی بم و قاطع تکرار می‌شد: «همه‌ی فسادها با یه وعده غذا شروع میشه.» ) نشان داده بودید که رضا آدم بسیار محتاط و قانون‌مندی است که شغلش برایش مهم است و اهل رشوه گرفتن نیست یا زمانی که از تنبیه شدن بردادرش هم حرف میزند. یا مثلاً شکایتی که از امید بابت زدن مجرمان شده است و همکارانش با گفتن دوباره آن را مطرح می‌کنند، نشان می‌دهد که در برابر ظلم ایستادگی می‌کند و یادم نمیاد کلمه‌اش. با این حال برای شخصیت‌های دیگر شخصیت درونی مطرح نکرده‌بودید. توصیف شخصیت درونی باید از میان کنش‌ها، واکنش‌ها، توصیف احساسات، نوع پوشش، برخورد شخصیت‌ها با شخصیت‌های دیگر و لحن آن‌ها در دیالوگ‌هایشان اتفاق بیفتد.‌

توصیف مکان: خیلی کم بود و به خوبی به آن نپرداخته‌بودید و اکثراً نیمی به صورت مستقیم و نیمی غیرمستقیم بود مثل اینجا(دیوارها پوشیده از نقشه‌های پیچیده و برگه‌های پراکنده‌ی پرونده‌ها، داستان‌های تلخ و ناگفته‌ی بسیاری را زمزمه می‌کردند؛ گویی پرده‌های سنگی بر روی رازی بزرگ کشیده شده‌اند. پنجره‌ی شیشه‌ای با پرده‌های کرکره‌ای فلزی همچون چشمی نیمه‌باز، به دنیای بیرون خیره‌بود، دنیایی که شاید آرام‌تر از این اتاق پر تنش بود) توصیفات شما باید غیرمستقیم باشد که همین را برایتان مثال می‌زنم( امید نگاهش را از دیوار سفیدی که تابلوی خاکستری رنگی به رویش نصب و پر بود از نقشه‌ها و عکس‌های پرونده‌های مختلف گرفت و به‌طرف پنجره‌ی شیشه‌ای قدم برداشت.‌ مغزش پر بود از سوالات ریز و درشت و حسابی خسته‌اش کرده‌بود‌‌. با در دست گرفتن طناب کرمی رنگ، پرده‌ی کرکره‌‌ی فلزی که همچون چشمی نیمه باز، خیره‌ی بیرون بود، روشنایی را مهمان اتاقش کرد.) اینگونه توصیف غیرمستقیم انجام داده‌اید و جای خالیشان به چشم نمی‌خورد. شما باید تصور کنید که واقعاً شخصیت چگونه کارها را انجام می‌دهد و بیان کنید تا خواننده همگام با شما در ذهنش تصور کند و گویی با شخصیت حتی زندگی کند. اینگونه که با جزئیات توصیف کنید از پرش مکانی و زمانی و سردرگمی خواننده هم می‌کاهید. لوکیشن‌های شما مثل خانه یا کلانتری و یا مسیری که برای رفتن از سردخانه به پیش خانم صادقی می‌رود یا در جایی دیگر که امید و همکارش بعد از جلسه به محل خاموش شدن گوشی می‌روند، خیلی ناگهانی پرش داشتید که با توصیف به جا و به موقع می‌توانید از این پرش جلوگیری کنید و هم توصیفات غیرمستقیم مانند نمونه‌ی بالا داشته باشید. اینگونه خواننده متوجه موقعیت مکانی می‌شود. نویسنده‌ی عزیز حال و هوای رمانتان را با توصیف غیرمستقیم از این حالت مبهمی در تجسم کردن تغییر دهید تا جذابیت خود را از دست ندهد و روایت برای خواننده قابل باور و باور‌پذیر باشد که نمونه‌اش را برایتان مثال زدم. شما باید یک چنین توصیفاتی به صورت غیرمستقیم داشته باشید تا خواننده با شما همزاد پنداری کند و در آن موقعیت خود را حس کند و تصویر زنده‌ای از آنچه شما می‌گوید در ذهنش تجسم کند.

تصور صدا و آواها: به توصیف آوا نسبتاً خوب پرداخته بودید اما جای خالی‌اش همان‌طور که در آغاز اشاره کردم وجود داشت. مثل صدای پا کوبیدن هنگام دیدن مافوق یا بوق و آژیر ماشین پلیس و آمبولانس هنگام زخمی شدن امید به دست صادق صوفی یا صدای دستگاه‌های کارخانه سازنده سوسیس و کالباس یا زنگ لایت و فلان ریتم آهنگ موبایل کیارش و غیره. نمونه‌اش( زنگ تلفن کیارش، سکوت را شکست. 👈 صدای زنگ لایت گوشی یا موبایل کیارش که روی میز گرد چوبی یا داخل جیبش بود، سکوت بینمان را شکست.)

توصیف احساسات
: متاسفانه شما به خوبی نتوانسته‌بودید احساسات را بیان کنید. توصیف احساسات وجود داشت اما برای همزاد پنداری و درک خواننده بسیار کم بود. شما‌ تنها برای نشان دادن ترس دنیا از جیغ بنفش استفاده کرده‌بودید، اما برای باقی شخصیت‌ها مثل غم از دست دادن دنیا برای پدر و مادرش آن‌ هم به صورت قتل که اتفاق ناگوار و بسیار تلخی است، نتوانسته‌بودید به خوبی احساسات آن‌ها را بیان کنید تا خواننده هم پای آن‌ها درد مشترکشان را حس کند و حتی از غم آن‌ها بغض و گریه کند. حتی در مورد ترس و واهمه صادق صوفی و یا اتهامات وارده و شک به امید از سوی رضا برادرش. تنها به افتادن و ناراحت شدن امید بسنده کرده‌بودید. نویسنده‌ی عزیز از احساسات مادرانه مادر دنیا و شخصیت‌های دیگر در مواقع ترس و ناراحتی می‌توانید استفاده کنید و به گونه‌ای به تصویر بکشید تا احساسات آنگونه که باید حضور یابند و جای خالیشان به چشم نخورد تا از جذابیت داستانتان نکاهد.

زاویه دید: در طول داستان نویسنده از سوم شخص استفاده کرده‌بود و تا آخر به خوبی حفظ شده‌بود که خود نقطه قوت رمان بود.

کشمکش و تعلیق: تعلیق در واقع پیگیری قتل دختری است به نام دنیا در روز تولدش که با دوستانش به کافه رفته و از قضا با پسری در کافه دعوایش می‌شود در راه بازگشت متوجه تعقیب شخصی می‌شود و ربوده می‌شود. همچنین پدرش کارخانه تولید سوسیس و کالباس دارد. قتل به صورت خفه شدن صورت گرفته که قاتل روی مچ دست دنیا مانند بارکد خطوط بریدگی منظمی ایجاد کرده است و جسد او در سطل زباله نزدیک محل کارخانه پدرش توسط سگ پیرزنی پیدا می‌شود که پلیس جوانی به نام امید کیانی پرونده پیدا کردن قاتل او را در دست دارد که از قضا قاضی پرونده رضا کیانی مرد قانونمندی که اهل رشوه نیست، برادر امید است. امید با اتفاق نامعلوم که نویسنده تا اینجای رمان مشخص نکرده است، متوجه می‌شود که صادق صوفی قاتل است و با رفتن به محل کارخانه از طریق یکی از دوستان صادق متوجه محل زندگی او می‌شود و در حینی که صادق در حال جمع کردن چمدانش برای فرار از مرز آن هم به صورت غیرقانونی به دلیل افغان بودنش است با یک درگیری و زخمی کردن امید با چاقو، دستگیر می‌شود و باقی قضایا که بر اساس ادعای صادق امید را متهم دیگر می‌نامد و شک را به دل برادرش رضا که از دست کتک کاری او با وجود پلیس بودنش دارد، می‌اندازد که ادامه را در ایده و پیرنگ بازگو می‌کنم که سوالات و کنجکاوی‌های لازم را برای خواننده ایجاد می‌کند تا خواننده برای خواندن رمان ترغیب پیدا کند و تمایلش برای خواندن بیشتر شود که عاقبت شک رضا به امید چه می‌شود؟ آیا امید دو شخصیتی است؟ آیا قاتل همان صادق صوفی است؟ یا چرا صادق صوفی از امید و بودنش در آن روز خبر دارد و آن را بازگو کرد؟ و چرا امید در آن شب وجود داشته و سوالات بسیاری که چالش‌های ذهنی خواننده است اما همانطور که در بالا اشاره کردم باورپذیری یک‌سری اتفاق دور از واقعیت است که بهتر است ویرایش شود تا از جذابیتش کم نشود.

کشمش بیرونی: همان بحث‌های فیزیکی و دعواهای شخصیت‌ها باهم است که در رمان شما وجود داشت مثل دعوای دوست صادق با امید یا نازنین با پسرک و پسرکی که نامش را اصلاً حتی حین بازجویی عنوان نکرده‌بودید با امید و رضا و امید. اما همان‌طور که گفتم ای کاش با بیان احساسات بهتر و بیشتر این کشمکش‌ها را با چاشنی بیشتر و قابل باورپذیرتر پیش می‌بردید و با آب و تاب دادن و برانگیختن احساسات خواننده چالش ذهنی خواننده می‌کردید تا خواننده با شما همراه شود چرا که نبود احساسات و خلاصه شدن کشمکش‌هایی که می‌توانست نقطه اوج و هیجان انگیز باشند به صورت سانسور شده و خلاصه در آمده‌بودند و از جذابیتش کم کرده‌بود. اگر دوستانه بخواهم بگویم پیشنهادم این است روی این موضوعات وقت بیشتری بگذارید و رمانتان را از این سریع رد شدن‌ها در آورید تا از زیبایی رمانتان کاسته نشود‌ و باورپذیری‌اش را بیشتر کنید.

کشمکش درونی: در واقع حالت درونی ذهنی شخصیت‌هاست مثل افکار امید و همچنین مشغله‌های فکری‌اش با خودش و اشاره به علاقه به برادرش و ناراحتی‌اش بابت شک کردن به او‌. اما کشمکش درونی با توجه به زاویه دید مناسبتان کم بود و در جایی که می‌توانست به درگیری ذهنی خواننده کمک کند جای خالی‌اش حسابی به چشم می‌خورد و خواننده ناکام می‌ماند. اینکه امید اتفاقات را برای خودش تصور می‌کرد خیلی خوب بود، اما افکار درونی‌ او یا رضا و یا حتی یگانه را به خوبی عنوان نکرده‌بودید. پیشنهاد می‌کنم بهتر است روی این موضوع هم بیشتر کار شود؛ چون جای خالیشان درست در جایی که خواننده احتیاج به درگیری ذهنی دارد ناگهان ناتمام می‌ماند.

ایده و پیرنگ: پیرنگ در واقع اسکلت داستان است. ایده را در بالا کامل توضیح دادم ادامه‌اش را بخواهم بگویم این است که رضا به امید مشکوک می‌شود و حتی به او هم می‌گوید که آیا قتل دنیا را او انجام داده یا نه. از آن طرف نازنین نامی که سرپرست مددکار اجتماعی‌اش یگانه نیکفر است در زمان دستگیری پسر.... نام که با دنیا درست در روز قتلش در کافه دعوا کرده و چاقو زیر گردنش گذاشته دوست است و به موقع دستگیری‌اش توسط امید در حال اذیت کردن و دادن مواد به اوست که با امید درگیر و عاقبت دستگیر می‌شود. همچنین یگانه در دادگاهِ اتهام به قتل صادق صوفی نیز وجود دارد که از نگاه امید حس رابطه عاشقانه‌ای به خواننده منتقل می‌شود، اما یگانه، صادق صوفی را قاتل نمی‌داند و در موقع خروج از دادگاه با مردی به نام کیارش آشنا می‌شود و بدون دلیلی به او اعتماد می‌کند و راهی کافه‌ای برای خوردن چایی و قهوه می‌شوند و راجع به صادق صحبت‌هایی می‌کنند که باز دوباره اینجا به دور از واقعیت است. از دختری با شغل مددکاری یگانه که باید حواس جمع‌تر از این حرف‌ها باشد، چرا باید به یک مرد غریبه اعتماد کند. یگانه که دختر کوچک و کم سن و سال نیست که فریب ظاهر زیبای کیارش را بخورد چرا که خود نصیحتی قبلش به نازنین بابت دوست شدن با آن پسر را می‌کرده است.
ایده به نظر می‌رسد با وجود کلیشه‌های که در آن دیده می‌شود اما جذاب نیز هست. اما همان‌طور که گفتم باورپذیری آن دچار مشکل بود و اگر آن را ویرایش کنید، ایده به نظر خوب است و حتی خواننده‌های خود را هم جذب می‌کند. اما مواردی را که در بالا ذکر کردم جلوی یک‌سری چالش‌ها را گرفته‌بود که بهتر است با یک ویرایش درستش کنید تا از جذابیت رمانتان نکاهد.

ایرادات نگارشی: ایرادات نگارشی از علائم نگارشی بسیار کم دیده میشد که در بالا اشاره کوچکی کردم.
🔴غلط املایی داشتید مانند: چیزی در ذهناش جرقه زده‌بود👈 چیزی در ذهنش جرقه زده‌بود.
یا ضرب اهنگی👈ضرب‌آهنگی.
🔴نیم‌ فاصله‌ها را رعایت نکرده‌بودید مثل: سایه ای، می کرد، نزدیکتر، بوق های ،میخواست، نمی توانست، میبینی، روبرو، رو به رو.👈 سایه‌ای، می‌کرد، نزدیک‌تر، بوق‌هایی، می‌خواست، نمی‌توانست، می‌بینی، روبه‌رو.

🔴در جایی که (ها) برای تأکید می‌آید باید به این صورت نوشته شود مثل: - ببین... همه‌ چیت رو دوست دارما... ولی دیگه خیلی پررو شدی!👈 ببین... همه چیزت رو دوست دارم ها... ولی دیگه خیلی پررو شدی!
🔴در خیلی جاها متن‌ها باید با سه ستاره جدا میشد اما پشت سر هم نوشته شده‌بود و باعث سردرگمی خواننده میشد که تعدادشان کم هم نبود و به یک ویرایش اساسی نیاز دارد که چند نمونه مثال میزنم مثل: اما دست‌ها مانند حلقه‌ای مرگبار بر گردنش فشار آوردند و نفسش را در سی*ن*ه حبس کردند.
***
پدر با صدای لرزش گوشی‌اش بر روی میز با شتاب به‌سمت آن رفت. پیامکی که از طرف دخترش آمده‌بود را خواند 《بابا من دیر میرسم، منتظرم نباش》
یا
- خویشاوندی و ارتباطات شخصی رو هم در نظر بگیریم، دیگه قانون و مقررات می‌خوایم چیکار؟ طبق قانون عمل کنین!
***
امید در اتاق جلسه‌ای کوچک اما پر از هیاهوی پنهان نشسته‌بود.
🔴 در این جمله انگار کلمه‌ای جا انداخته شده است مانند: امید با نگاهی موشکافانه به نقشه‌ی خیره شده‌بود.
نقاط قوت: زاویه دید، بافت و لحن، ایده، دیالوگ و مونولوگ و غیره.
نقاط ضعف: خلاصه، مقدمه،ژانرها، آغاز، توصیف مکان، توصیف احساسات، شخصیت پردازی، سیر رمان و غیره.
سخن منتقد:
سخن آخر منتقد:
منصوره عزیزم من معتقدم کسی که قلم دست می‌گیرد و می‌نویسد، نویسنده‌ی کوچکی در دست و ذهنش دارد که کافی است با اجتماع و تجربه، پرورشش دهد و دست از نوشتن برندارد تا روحش خلاق شود. به جمع نویسندگان خوش آمدید، قلمتون مانا.
@درخشش سایه.م
 
ناظر کتاب
ناظر کتاب
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Nov
172
1,760
مدال‌ها
2
ژانرها با خلاصه و مقدمه نیز مرتبط نبودند و بیشتر به ژانر درام مرتبط بود که در بالا به آن اشاره کردم و توضیح دادم. پس ترتیب بهتر است پلیسی، جنایی، معمایی باشد.
سلام و درود.
ممنون بابت نقد خوبتون😍
بله حق با شماست. ژانر را اصلاح می‌کنم.
نویسنده عزیز لطفاً با توجه به عنوان که پلیس و بارکد در آن دیده می‌شود و همچین ژانرها، جلدی دیگر تهیه کنید تا هم با ژانرها و هم با عنوان مرتبط باشد‌.
من سعی کردم عکسی پیدا کنم که مرتبط باشه ولی نمی‌دونم چرا بازم به نتیجه نرسید. چشم تغییرش میدم.
نویسنده عزیز لطفاً خلاصه‌ای خلق کنید تا مرتبط با ژانرها و بقیه عناصر گفته شده باشد.
چشم 🙃
چرا که باورپذیری آن به دور از واقعیت است‌ و خالی از توصیفات مکان و شخصیت‌پردازی و توصیف احساسات است. یا احساسات پدرانه و مادرانه و نگرانیشان را باورپذیر و با احساسات بهتری بیان می‌کردید. متاسفانه شما به خوبی به آن نپرداخته بودید.
بله حق با شماست توی این موارد کم کاری کردم.
شما در جاهایی شخصیت‌ها را به دور از مقدمه‌چینی و توصیف درست یک مرتبه وارد کرده‌بودید که به آن اشاره کردم یعنی صادق صوفی.
من قصد داشتم برای اینکه خواننده ذهنش توی این قسمت درگیر بشه، اینو به عنوان فلش بک بعداً نشون بدم.
یا مثلاً هیچ پلیسی در محل کارش به کسی دفاع شخصی یاد نمی‌دهد و دور از شَأن یک پلیس است و رفتاری از عقل و بالغ بودن امید به دور است.
من می‌خواستم اینجا با شخصیتی که برای امید درنظر گرفته‌بودم، یکم از این شخصیتش رو نشون بدم. اینکه امید پلیسه درسته ولی در عین حال می‌خواستم اینجا نشون بدم که امید با کاری که از دستش بر میومد این بود که می‌خواست یکم از حال و هوای نازنین بکاهه.
یا هیچ قاضی آن هم در جلسه اول بدون بررسی بیشتر، آن هم با ادعایی که صادق صوفی کرده و نبودن دلیل کافی برای گناهکاری‌اش و نبود ادله‌ی کافی در جلسه‌ی اول، حکم را صادر نمی‌کند. یا هیچ پلیس و بازپرسی حق ندارد در موقع بازجویی از خانواده یا حریم شخصی خود اطلاعاتی به مجرمش بدهد.
من در این مورد تحقیق زیادی کردم. چاقویی که توی خونه صادق پیدا شد و رد خونی که روش بود مال دنیا بود، اون فیلمی که از مونوپاد پیک موتوری پیدا شده‌بود، با اینکه صادق، امید رو متهم می‌کرد رضا حکمش رو داد چون سرنخ‌ها علیه صادق بود. اینکه صادق خودش قاچاقی می‌خواست از ایران فرار کنه، توی دادن حکم رضا تأثیر داشت و اینجا می‌خواستم این شخصیت رضا رو یکم نشون بدم که همیشه عادل نیست.
همچنین در جایی که سرهنگ مرادی وجود دارد اگر امید هم سرهنگ اول و دوم است باید قید شود که شما عنوان نکرده‌بودید.
چشم این مورد هم اصلاح می‌کنم.

نبود شخصیت‌پردازی‌ها و توصیفات بسیار کم که می‌توانم حتی بگویم یک‌سری جاها وجود نداشت و پرش زمانی و مکانی که در بالا چندی به آن اشاره کردم باعث شده‌بودند باورپذیری برای مخاطب غیرقابل درک باشد و همچنین اتفاقات به تندی پیش برود و سیر را به حالت نامتعادلی در آورده‌بود.
من فکر کنم فراموش کردم بعضی جاها این سه نقطه رو بذارم😅 شرمنده

اگر دوستانه بخواهم بگویم پیشنهادم این است روی این موضوعات وقت بیشتری بگذارید و رمانتان را از این سریع رد شدن‌ها در آورید تا از زیبایی رمانتان کاسته نشود‌ و باورپذیری‌اش را بیشتر کنید.
چشم 🫂

از دختری با شغل مددکاری یگانه که باید حواس جمع‌تر از این حرف‌ها باشد، چرا باید به یک مرد غریبه اعتماد کند. یگانه که دختر کوچک و کم سن و سال نیست که فریب ظاهر زیبای کیارش را بخورد چرا که خود نصیحتی قبلش به نازنین بابت دوست شدن با آن پسر را می‌کرده است.
دلیل این کار یگانه رو می‌خواستم به خاطر مشغله ذهنی که داشت و اینکه کیارش رو مورد اعتماد نشون بدم انجام دادم ولی مثل اینکه بد نوشتمش، اصلاح می‌کنم.
منصوره عزیزم من معتقدم کسی که قلم دست می‌گیرد و می‌نویسد، نویسنده‌ی کوچکی در دست و ذهنش دارد که کافی است با اجتماع و تجربه، پرورشش دهد و دست از نوشتن برندارد تا روحش خلاق شود. به جمع نویسندگان خوش آمدید، قلمتون مانا.
ممنون از وقتی که گذاشتید و نقد خوبی که کردین. من حتماً تا جایی که بتونم مواردی که گفتین رو ویرایش می‌کنم. جلد هم تغییر میدم و ژانر هم پلیسی، جنایی و معمایی میذارم.
ممنون از شما🌺
 
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: za-wrde

Raaz67

سطح
4
 
منتقد ارشد کتاب
منتقد ارشد کتاب
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
فعال انجمن
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Apr
1,332
18,307
مدال‌ها
7
سلام و درود.
ممنون بابت نقد خوبتون😍
بله حق با شماست. ژانر را اصلاح می‌کنم.
سلام عزیزم قربونت اگر کمکی خواستی خصوصی در خدمتم تا اونجایی که از دستم بربیاد.
من می‌خواستم اینجا با شخصیتی که برای امید درنظر گرفته‌بودم، یکم از این شخصیتش رو نشون بدم. اینکه امید پلیسه درسته ولی در عین حال می‌خواستم اینجا نشون بدم که امید با کاری که از دستش بر میومد این بود که می‌خواست یکم از حال و هوای نازنین بکاهه.
یه جور دیگه و در جایگاه دیگه نشون بدین.
من در این مورد تحقیق زیادی کردم. چاقویی که توی خونه صادق پیدا شد و رد خونی که روش بود مال دنیا بود، اون فیلمی که از مونوپاد پیک موتوری پیدا شده‌بود، با اینکه صادق، امید رو متهم می‌کرد رضا حکمش رو داد چون سرنخ‌ها علیه صادق بود. اینکه صادق خودش قاچاقی می‌خواست از ایران فرار کنه، توی دادن حکم رضا تأثیر داشت و اینجا می‌خواستم این شخصیت رضا رو یکم نشون بدم که همیشه عادل نیست.
این موارد رو به صورت واضح بگید مثلاً توی تحقیقاتی که با مرتضی انجام داده و داره برای سرهنگ مرادی و امید توضیح میده و بعد توی دادگاه با آوردن چاقو و برگه‌ای که نشون میده خون صادق رو تایید کرده و فیلم مونوپاد و شرح فیلم از زبون روای بازگوش کنید اینجوری قشنگتر و زنده‌تره.
 

Raaz67

سطح
4
 
منتقد ارشد کتاب
منتقد ارشد کتاب
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
فعال انجمن
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Apr
1,332
18,307
مدال‌ها
7
من فکر کنم فراموش کردم بعضی جاها این سه نقطه رو بذارم😅 شرمنده
دشمنت عزیزم

دلیل این کار یگانه رو می‌خواستم به خاطر مشغله ذهنی که داشت و اینکه کیارش رو مورد اعتماد نشون بدم انجام دادم ولی مثل اینکه بد نوشتمش، اصلاح می‌کنم.
🌹
ممنون از وقتی که گذاشتید و نقد خوبی که کردین. من حتماً تا جایی که بتونم مواردی که گفتین رو ویرایش می‌کنم. جلد هم تغییر میدم و ژانر هم پلیسی، جنایی و معمایی میذارم.
ممنون از شما🌺
فدات عزیزم در صورت کمک در خدمتم قلمت مانا🌹
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین