باسم رب
نقد شورا
رمان: بیجبن
نویسنده:
@AVA mohamadi
·
عنوان:
عنوان از یک واژه دو قسمتی بی+جبن تشکیل شده و حجم مناسبی دارد. "بی" پیشوندیست که معنای "بدون" یا "نداشتن" میدهد و "جبن" به معنی "پنیر" یا "ترس و بزدلی" است که در اینجا به معنی ترس و بزدلی استفاده شده و واژه بیجبن معنای "بیترس" و "شجاع" میدهد. این واژه کلیشه بسیار کمی دارد و درصد کلیشهی عنوان را پایین میآورد که مناسب است. عنوان تکراری نیست و محتوای رمان را لو نمیدهد؛ صرفاً اشاره به شخصیتی نترس و شجاع دارد. با ژانر تریلر و پلیسی میتواند ارتباط داشته باشد، اما با ژانر عاشقانه ارتباطی ندارد. با خلاصه رمان ارتباطی ندارد زیرا اثری از شجاعت یا نترس بودن در خلاصه بهچشم نمیخورد، همین در مورد مقدمه نیز صدق میکند. خلاصه و مقدمه باید اصلاح شوند تا ارتباطی با عنوان رمان پیدا کنند. با اینکه عنوان "بیترس" تا حدودی با شخصیت دلآرا در رمان تناسب دارد، اما شخصیت دلآرا از لحاظ باورپذیری مورد ایرادهاییست که در رکن سیر رمان به آن پرداخته خواهد شد.
·
ژانرها:
ژانرهای رمان عاشقانه، تریلر و پلیسی هستند و عاشقانه ژانر غالب نامیده شدهاست. ژانر عاشقانه در پارتهای آخر رمان بین شاهان و دلآرا به وضوح به چشم میخورد، اما فعلاً در متن رمان غالب نیست و چنین برداشت میشود که در آینده بیشتر از آن میخوانیم. ژانر تریلر در بخشهایی از رمان که شامل آدمربایی و درگیری با باند مافیا است به وضوح بهچشم میخورد و ژانر پلیسی نیز در درگیری با پروندهی دختران گمشده و تلاش برای ردیابی دلآرا توسط سورنا دیده میشود؛ پس میتوان گفت نویسنده عزیز به درستی ژانرهای رمان را انتخاب کردهاست. پیشنهاد میشود ترتیب ژانرها به "تریلر، عاشقانه، پلیسی" تغییر پیدا کند. ایراداتی به نحوه آوردن ژانر عاشقانه و تریلر در رمان وارد است که در ارکان توصیفات صحنه و سیر رمان به آنها خواهیم پرداخت.
·
خلاصه:
خلاصه با هر دو لحن ادبی و محاوره نگاشته شده. پرش لحن در خلاصه اشتباه است و باید اصلاح شود؛ با توجه به ژانرها پیشنهاد میشود کاملاً با لحن ادبی نوشته شود تا مخاطب را بهخوبی جذب کند.
📝 مثال پرش لحن در خلاصه:
این مسیر برای رسیدن به این مهره قراره هموار بشه، اما با حضور مهرهی دیگر، ورق برخلاف میلش برمیگردد.
خلاصه دارای ۶ خط است و در حد استاندارد (۳ تا ۹ خط) میباشد. جزئیاتی از محتوا در آن وجود دارد، در بیان آن ابهام بهکار رفته و با سؤالی که ایجاد تعلیق میکند، پایان داده شدهاست. با وجود اینکه بیانی کلیشهای دارد (مهرههای بازی و مانع کار یکدیگر شدن) چندان لودهنده نیست و بهخوبی مخاطب را جذب میکند. در صورت رفع شدن ایراد پرش لحن، برای مخاطب گیرایی خواهد داشت. متن خلاصه با ژانر تریلر هماهنگی دارد، اما ارتباطی با پلیسی و عاشقانه در آن دیده نمیشود که ضعف محسوب است و باید توسط نویسنده محترم ویرایش شود. همچنین با چند خط مقدمه ارتباط دارد که نقطه قوت است. درمورد ارتباط خلاصه به محتوای رمان، میتوان منظور از "مهرهی اصلی" را دلآرا برداشت کرد و مسیری که برای رسیدن به دلآرا قرار بود هموار شود، اما با حضور "مهرهی دیگر" شاهان و جبار قضیه پیچیده میشود. هنوز اثری از "نخهای در هم تنیده" و پیچیدگی مسائل در رمان دیده نمیشود که انتظار میرود در آینده به آن پرداخته شود.
·
جلد:
جلد رمان تصویری سیاه و سفید از دختریست که رو از دوربین برگردانده و درحالی که کتابی باز در دست دارد، به قفسه کتاب کنارش نگاه میکند. لباسهایی با استایل نیمهرسمی به تن دارد، موهایش با دقت جمع شده و صورتش به کلی از دید پنهان است. عنوان رمان "بیجبن" با فونت زرشکیرنگ و حاشیهی سفید، درشت و خوانا روی تصویر قرار گرفته. بخشی از آن با رنگ پیراهن دختر یکی شده تا تصویر از چشم پنهان نباشد و از پشت آن، لکه خونی پخش و به پایین جاری شده.
چنین برداشت میشود که دختر در عکس، شخصیت اصلی رمان است و از این رو با محتوا تناسب دارد. تصویر رمان با هیچکدام از ژانرهای منتخب "عاشقانه، تریلر، پلیسی" همخوانی ندارد؛ هرچند ترکیب رنگهای خاکستری و تیره برای ژانر تریلر و پلیسی مناسبند. پیشنهاد میشود تصویر جلد عوض شود و تصویری انتخاب شود که نشانههایی از ژانر عاشقانه در آن بهچشم بخورد، همچنین هیجانِ ژانر تریلر و پلیسی میتوانند با عناصری مانند تفنگ، سلاحهای سرد، فایل پرونده، یونیفرم پلیس و... القا شوند.
فونت و رنگ آن با ژانرها کاملاً متناسب است و لکه خونی که پشت آن گذاشته شده، بهخوبی ژانر تریلر و پلیسی را به تصویر میکشد.
نوشتهی بالای تصویر، "بسم شیطان مبتدای گناه، چشمهایت که شد خدای گناه" با عنوان "بیجبن" تناسب خاصی ندارد و مفهومی از شجاعت یا بیترسی القا نمیکند. با ژانر عاشقانه تناسب واضحی دارد، اما ارتباط چندانی با تریلر و پلیسی در آن دیده نمیشود، مگر اینکه "گناه" را نشانهای از ژانر پلیسی در نظر بگیریم. تکست بسیار بزرگ نوشته شده و پیشنهاد میشود اصلاح شود و بهصورت کوچکتر و منظمتری روی تصویر قرار گیرد. ارتباط چندانی بین نوشته با محتوای رمان دیده نمیشود، مگر اینکه آن را از زبان دلآرا نسبت به شاهان درنظر بگیریم؛ اما رابطه عاشقانه آنها هنوز آنقدر پیشرفت نکرده که بتوان درمورد "خدای گناه" بودن شاهان برای دلآرا نظری داد.
·
مقدمه:
مقدمه با لحنی ادبی توسط نویسنده محترم نوشته شدهاست. ۱۰ خط است که از تعداد خطوط استاندارد (۳ تا ۹ خط) کمی فراتر است، اما علت این امر فاصله گذاشتن بین سطرهاست که با از بین بردن فاصله، خطوط اضافه نیز رفع میشوند. جذابیت و ابهام خوبی دارد و چیزی از محتوای داستان را لو نمیدهد. استفاده از استعارههایی مانند به وجود آمدن زخم در دل، گودالی در سی*ن*ه و دنیایی پر از ابهام، بسیار کلیشهای است. اما با این حال، نویسنده محترم توانسته با بهکار گرفتن آنها در متن، مقدمهی گیرایی ارائه دهد. با ژانر پلیسی و تریلر ارتباط چندانی ندارد و بیشتر با ژانر معمایی مطابقت دارد؛ هرچند اگر "چراغ امیدی که در دل شبهای تاریک میدرخشد" را استعارهای از معشوق شخصیت در نظر بگیریم، میتوان گفت با ژانر عاشقانه نیز ارتباط دارد. متن آن در صورتی که "هزارتوی پنهان" را نمادی از اسیری دلآرا در نظر بگیریم و تلاش او برای فرار از دست جبار و شاهان، با رمان ارتباط کوچکی دارد، اما دلآرا هنوز دچار زخم و آشفتگی شدیدی نیست که در متن مقدمه آمده. همچنین میتوان متن مقدمه را تا حدودی به شاهان و رنجی که او میکشد ربط داد.
·
آغاز:
رمان با فلشبکی به چهارسال پیش از دید شخصی ناشناس شروع میشود. این شخص مخفیانه به محیطی زیرزمینی و خفه نفوذ کرده و گویی به دنبال چیزی میگردد. شخص به سمت اتاقکی میرود و با رد خون و صدای بریدهشدن چیزی مواجه میشود. مخفی میشود و نگاهی به درون اتاقک میاندازد، با وحشت مردی سیاهپوش و تبر بهدست را میبیند که درحال تکه کردن شخصیست. سنگی بزرگ را برمیدارد، بیصدا از پشت به سمت مرد میرود، سنگ را به سر مرد میکوبد و پس از به زمین افتادن مرد، این حرکت را پیدرپی ادامه میدهد تا جایی که مرد بمیرد و اظهار میدارد از کشتن چنین حیوانی خوشحال است. سپس دنبال کسی میگردد. پس از پیدا کردن او، او را به سمت خود میکشد و با شناختن صورت فرد مُرده، به گریه میافتد و ادعا میکند این قضایا تقصیر خودش است که تنهایش گذاشته. با شنیدن صدای پای کسی ناچار میشود مخفی شود. مردی وارد اتاق میشود و مرگ مرد سیاهپوش را با تلفن به شخصی بهنام «عاطفخان» گزارش میکند. شخص ناشناس متوجه خالکوبی روی دست مرد میشود. پس از خروج مرد از اتاق، شخص متوجه خونی بودن پهلویش و زخم بودن آن میشود. با وجود مجروح بودنش، قسم میخورد که انتقام فرد مُرده را از عاطف خواهدگرفت.
سپس شاهد پرش زمانی به زمان نامعلومی هستیم. شخص ناشناس با فرد دیگری صحبت میکند که انگار از چیزی شرمنده است. بحثی بینشان شکل گرفته و شخص ناشناس، فرد دیگر را به بیتوجهی و گوش نکردن به حرفش متهم میکند و ادعا میکند دلیل مرگ فرد مُرده، بیاعتنایی اوست. سپس از اتاق خارج میشود و با نگاهی به تابلوی بزرگ «ماموران اطلاعات»، اظهار میدارد که جان آنها برای کسی اهمیتی ندارد و صرفاً وسیلهای برای رسیدن بقیه به اهدافشان هستند.
پرش زمانی دیگری به زمانی نامعلوم شکل میگیرد. ایندفعه در کابوس شخصی ناشناس هستیم. او هراسان از چیزی فرار میکند، اما گم شده و نمیداند کجا میرود. با زخمی شدن پایش مجبور به نشستن میشود و تکهای از پیراهنش را پاره میکند تا دور زخم ببندد. همچنان استرسِ فرار کردن از دست کسی را دارد و صدای نزدیک شدن قدمهای او را میشنود. بلند میشود تا دوباره فرار کند که دستی بر شانهاش قرار میگیرد و او را برمیگرداند تا با شخص دیگری صورتبهصورت شود. شخص دوم میگوید: «حالا نوبت توئه!» و شخص اول، با جیغ از خواب میپرد. با بدحالی به سمت پنجره میرود و آن را باز میکند، سپس میگوید که زندگیاش خیلی وقت است درگیر چنین کابوسهایی شده و تنها راهحلش انتقام است.
آغاز رمان دارای هیچکدام از کلیشههای رایج نیست و با معرفی کردن مخاطب به صحنهای قوی و درخور ژانر تریلر، تعلیقهای مناسبی ایجاد میکند. از جمله تعلیقهای ایجاد شده میتوان به هویت شخص ناشناس، هویت شخص مُرده و ارتباط میان آنها اشاره کرد. همچنین کار آنها در سازمان مأموران اطلاعات و انتقامجویی شخص ناشناس از مردی به نام عاطف، در ذهن مخاطب مبهم و سؤال برانگیز است که تعلیق مناسبی ایجاد کردهاست.
آغاز رمان میزان خوبی شخصیتپردازی بیرونی دارد و به احساسات شخص ناشناس پرداختهاست، منتها این پرداختن گاهی از توصیفات مستقیم استفاده میکند که غلط است.
📝 نمونهای از توصیف مستقیم و نیازمند پردازش در متن آغاز:
اضطراب، ترس و جنون حسهایی بود که همزمان باهم داشتم؛ جنون وحشتناکی بهم دست دادهبود!
📝 نمونهای از توصیف غیرمستقیم و خوب در متن آغاز:
همین که از اتاق خارج شد، چشمم رو بستم و دستم رو مشت کردم. نفس عمیقی کشیدم تا بتونم خودم رو کنترل کنم.
توصیفات مکانی زیادی در آغاز رمان بهچشم نمیخورد. از میان سه مکانی که در آغاز آورده شده، زیرزمین تنها با
دیوارها و پلههای سیمانی، گرد و غباری خفه و نوری زرد توصیف شده و توصیفی از فضای اتاقک یا مخفیگاه شخص ناشناس در دسترس نیست، همچنین اضافه کردن
توصیفات بویایی در مکانی که پر از خون است و در آن جسد تکه میکنند میتواند به باورپذیری صحنه آغازین کمک شایانی کند و حس صحنه را کاملاً به مخاطب القا کند. مکان کابوس بهصورت بیابانی تاریک، سرد و بیپایان توصیف شده که کمی کلیشهای است، اما بهخوبی توصیف شده.
شخصیتپردازی بیرونی چندانی بهچشم نمیخورد و ما چیز خاصی درمورد ظاهر هیچیک از شخصیتها نمیدانیم، به جز خال روی صورت شخص مُرده و خالکوبی دست مرد درون زیرزمین. چنین برداشت میشود که نویسنده از عمد شخص ناشناس را توصیف نکرده تا بعداً در رمان از هویت او پردهبرداری کند، اما با اینحال توصیفاتی مانند رنگ لباس، رنگ مو و غیره میتوانند به او تصویر کوچکی در ذهن مخاطب ببخشند.
کشمکشهای درونی و بیرونی به حد مناسب و درخور ژانر تریلر در آغاز دیده میشود و بهخوبی توصیف شدهاست. هرچند در صحنهی کشتن مرد با سنگ،
عدم وجود توصیفات آوایی (برخورد مداوم سنگ به جمجمه، پاشیدن خون و...) صحنه را کمی کوتاه و سریع میکند.
آغاز رمان با ژانر تریلر ارتباط واضحی دارد و از طریق سازمان مأموران اطلاعات، به ژانر پلیسی نیز مربوط میشود. اثری از عاشقانه در آن بهچشم نمیخورد که طبیعی است و انتظار میرود بعداً در میانهی رمان وارد ژانر عاشقانه شویم.
·
میانه:
میانه رمان شخصیتهایی را یکی پس از دیگری معرفی میکند، از جمله دلآرا که شخصیت اصلی داستان است. از همان ابتدا متوجه میشویم که دلآرا وکیل است و در شغلش مهارت خاصی دارد. او پسرعمویی به نام سورنا دارد که در نیروی پلیس کار میکند و درگیر ردیابی باند مافیایی با سردستگی فردی به نام "کیانی" است. هرچند موردی که اینجا دیده میشود این است که وقتی دلآرا از سورنا میپرسد آیا توانستهاند سردسته باند را دستگیر کنند، سورنا جواب منفی میدهد. اما کمی بعدتر در رمان، فردی ناشناس به دلآرا تلفن میکند و دلآرا پس از فهمیدن هدف او، به او میگوید که فکر آزادی کیانی را از سرش بیرون کند. آیا کیانی دستگیر شده یا خیر؟ و در صورتی که دستگیر شده، چرا در متن رمان توسط سورنا هیچ اشارهی مستقیمی به آن نمیشود؟
با توجه به اینکه بعداً دلآرا توسط جبار، پدرِ کیانی، دزدیده میشود و علت این دزدی، مقاومت سورنا در برابر آزاد کردن کیانیست، به نظر میآید کیانی واقعاً در اسارت باشد و نویسنده محترم باید با ویرایش کردن مکالمه بین دلآرا و سورنا و اضافه کردن مکالمهی دیگری، این اطلاعات را به مخاطب بدهد.
از اوجهای میانه میتوان به ظاهر شدن فردی ناشناس روی دیوار حیاط خانه دلآرا، دزدیده شدن دلآرا و انتقال او به دبی اشاره کرد. تا به اینجا اوج اصلی داستان که گرهگشاییها در پی آن بیایند وجود ندارد و انتظار میرود بعداً وارد داستان شود، از آنجا که زمینهپردازیهایی برای این اوج به چشم میخورد. کلیشهی دزدیده شدن و گروگان گرفته شدن شخصیت اصلی در رمان پلیسی، بسیار بالاست، و دیده میشود که نویسنده محترم از کلیشههای زیاد دیگری نیز در رمان استفاده کردهاست. همچنین پرداخت به اوجها و توصیفاتِ زمینهپردازی آنها چندان مناسب نیست و حس هیجانی که باید را به مخاطب القا نمیکنند. نویسنده محترم باید با رفع کردن ایراداتی که در رکن سیر رمان، لحن و بافت و شخصیتپردازی وارد میشوند، این مورد را تصحیح کند.
·
لحن و بافت:
دیالوگها و مونولوگهای رمان با لحن محاوره ساده نوشته شدهاند. استفاده از لحن محاوره در رمانهایی با ژانر تریلر و پلیسی، کاملاً به قلم نویسنده و حفظ جدیت رمان بستگی دارد. در رمان شما تغییر لحن مونولوگها به ادبی پیشنهاد میشود. پرش لحنهای مداومی به ادبی یا محاوره شکسته بهچشم میخورد که این نقطه ضعفی محسوب است و نویسنده عزیز باید در صدد کم کردن و رفع این ایراد بکوشد.
📝
چند مثال از پرش لحن از محاوره به ادبی در رمان:
نور کمی از پنجره فضا را روشن کردهبود❌️
نور کمی از پنجره، فضا رو روشن کردهبود✅️
مثل پلههای سیمانیش ترک داشتند❌️
مثل پلههای سیمانیش ترک داشتن✅️
همهاش تقصیر من بود❌️
همهش تقصیر من بود✅️
کف پام را نگاه میکنم؛ ❌️
کف پام رو نگاه میکنم؛✅️
اون گربه وحشی را براش ببرم❌️
اون گربه وحشی رو براش ببرم✅️
همچنین استفاده از کلماتی مثل خستهام، وحشتزدهام، همهاش، داشتند، گذاشتند و... در نثر ادبی کاربرد دارد و در محاوره به اینصورت نگاشته میشود: خستهم، وحشتزدهم، همهش، داشتن، گذاشتن و... .
📝 در رمان از ترکیب محاوره شکسته و محاوره ساده استفاده شده که درست نیست، چند مثال:
چشما (محاوره شکسته)
بیگناها (محاوره شکسته)
کیو (محاوره شکسته)
صدا زدنهاش (محاوره ساده)
ورود رو (محاوره ساده)
تمامی کلمات شکسته نوشته شده باید در متن رمان اصلاح و به محاوره ساده بدل شوند.
جدا از پرش لحن رمان در موقعیتهای مختلف، گاهی دیده شد که نویسنده پاراگرافی داخل متن باز کرده و از قول خود، در متن رمان نظر داده.
📝 مثال: ولا پس کی میخواد بپوشه. لابد برا من گذاشتن دیگه! (یعنی روش رو برم)
چنین نوشتاری صحیح نیست و نویسنده از آنجا که از زاویه دید دانای کل نمینویسد، نمیتواند پس از کارها یا حرف شخصیتها نظر شخصی خود را در متن اعلام کند. این امر باعث بههم خوردن فضای رمان و بیرون کشیده شدن مخاطب از فضا میشود، همچنین از جدیت جو رمان میکاهد که با توجه به ژانرهای تریلر و پلیسی، چنین چیزی مقبول نیست.
درون رمان گاهی توصیفاتی با حالت طنز یا بحث بچگانه میان شخصیتها دیده میشود که از جدی بودن صحنه میکاهد و جو صحنهی جدیای مانند بههوش آمدن پس از دزدیده شدن، یا دیدن مردهای تنومند و مسلح از بین میرود.
پیشنهاد میشود نویسنده محترم متن رمان را با دقت بازخوانی کرده و این ایرادات را رفع کند.
·
سیر رمان:
سیر رمان، به سرعت افتادن اتفاقات و وقایع در طول داستان میگویند. سیر رمان باید متعادل باشد. یعنی نه آنقدر سریع باشد و اتفاقات و شخصیتها آنقدر تند تند وارد داستان شوند که باعث گیج شدن خواننده شود، و نه آنقدر آرام و آهسته پیش برود که خواننده از خواندن ادامه داستان خسته شود. پس سیر باید متعادل باشد تا موجب کم شدن جذب خواننده نشود.
سیر رمان بیجبن به علت عدم وجود توصیفات کافی یا عدم بسط دادن یک اتفاق، گاهی بسیار تند میشود. مثلاً تلاش برای فرار دلآرا یا بوسهی عجیب و ناگهانی بین او و شاهان، هر دو اتفاقاتی هستند که نویسنده میتواند به آنها بپردازد، اما در رمان بسیار ساده از کنار این اتفاقات رد میشویم.
ایراداتی به باورپذیری قسمتهایی از رمان وارد است که در زیر بیان میشود:
📝 در رمان میبینیم که دلآرا پس از مطلع شدن از حضور مرد ناشناسی روی دیوار حیاط خانه، بی اینکه ذرهای شک یا تردید به خرج دهد بلافاصله سعی میکند بهسمت او برود. این کار معقول نیست، دلآرا یک وکیل است و حتی اگر شخصیت بیش از اندازه شجاع باشد، این شجاعت نیست و نادیده گرفتن تکتک علائم واضح خطر است. این امر باورپذیری و توانایی همذاتپنداری با شخصیت دلآرا را برای مخاطب پایین میآورد.
📝 دلآرا نسبت به اینکه دزدیده شده و در کشور غریبه است و زندگیاش کاملاً در دست باندی مافیاییست، چندان واکنشی نشان نمیدهد. این باورپذیر نیست که او حتی کمی از این ماجرا احساس ترس نکند و تمرکزش را بر چیزهای سطحی مانند تحلیل قیافه باقی شخصیتها یا لذت بردن از زیبایی خیابانهای دبی بگذارد. آیا او واقعاً اینقدر بیخیال و به سورنا مطمئن است؟ چنین چیزی زیاد باورپذیر نیست.
در صورتی که نویسنده محترم از عمد شخصیت دلآرا را چنین ساخته، باید توصیفاتی در متن رمان اضافه شود که دلآرا ترس خود را سرکوب میکند و ذهنیت شجاعش برای مخاطب قابل خواندن و لمس میباشد. در غیر اینصورت، مخاطب توانایی ارتباطگیری چندانی با این شخصیت نخواهد داشت.
📝 در قسمت دیگری از رمان، از دید سورنا میخوانیم که یکماه از دزدیده شدن دلآرا میگذرد و سورنا تازه برای فهمیدن تغییر مامور پیک موتوری و آدرس دو دختر گمشده اقدام میکند. چنین چیزی بیشتر برای هفتهی اول دزدی است و نه یکماه پس از دزدی. پیشنهاد میشود نویسنده عزیز این مورد را ویرایش کند.
📝 در جای دیگری از رمان دیده میشود که دلآرا یک ماه پس از دزدیده شدنش، با رادین (پسری که او را بیهوش و از طریق کشتی به دبی منتقل کرد) بچگانه بحث میکند و شروع به پرت کردن کوسن بهسمت یکدیگر و خندیدن میکنند. از منطق خارج است که دختری ۲۳ ساله و بزرگسال، با کسی که او را بیهوش کرده و دزدیده و به کشوری غریب آورده، چنین صمیمی شود و به این فکر کند که وقتگذراندن در این زندان شاد است و تنها عیب این است که خانوادهاش آنجا نیستند. به نظر نمیآید دلآرا دزدیده شدن را فراموش کرده باشد، اما دلیل دیگری هم برای این اعتماد عجیب و بیجا به افراد یک باند مافیایی در رمان ارائه نمیشود. او همچنین کمی بعد، ماجرای تلاشش برای فرار از آنجا را برای رادین داستانوار تعریف میکند، بی اینکه ذرهای نسبت به لو دادن راه و روشهای خودش اهمیتی بدهد.
📝 شاهان در اوایل رمان بسیار عصبانی بهنظر میرسد و دنبال انتقام است. او ادعا میکند که کسی نمیتواند قلب سرد و سنگیاش را رام کند، اما بعداً در پارتهای میانهی رمان ناگهان بی هیچ زمینهی قبلی به دلآرا نزدیکی میکند و حتی او را میبوسد. این برای مخاطب کمی گیجکننده است. انتقام شاهان و نقشهاش برای استفاده از دلآرا چه شد؟ آیا تنها شباهت چشمان دلآرا به شادی، معشوق قبلی شاهان، دلیل کافیای برای این رفتارهاست؟
· دیالوگها و مونولوگها:
رمان بسیار دیالوگمحور است. کمبود توصیفات مکان، آوا و احساسات کافی در کشمکشهای درونی و بیرونی، باعث شده مونولوگ زیادی نوشته نشود و اکثر متن، مکالمات بین شخصیتها باشد. درمورد استفاده از علائم نگارشی و نگارش صحیح کلمات ایراداتی دیده شد که در رکن ایرادات نگارشی به آنها پرداخته میشود.
·
شخصیتپردازی:
الف. شخصیتپردازی بیرونی: ظاهر هر شخصیت باید متناسب با شخصیت درونی او، فرهنگ، خلقوخو، شغل، درآمد و ژنتیک خانوادگی او باشد. ویژگیهای ظاهری یک شخص شامل چهره (رنگ، درشتی یا ریزی چشم، رنگ مو و بلندی و کوتاهیاش، شکل و شمایل بینی، لبها، چانه و پیشانی، رنگ و نوع پوست)، قد و قواره (بلند، کوتاه یا متوسط، چاق، لاغر، معمولی یا ورزیده)، نوع پوشش و آرایش و همچنین خصوصیات ویژه مانند خال، زگیل، جای زخم و جراحت، خالکوبی و یا نقص عضو است.
شخصیتپردازی بیرونی باید غیرمستقیم و بهدور از کلیشه باشد و در طول داستان و بهتدریج انجام شود.
در رمان، به چهرهی شخصیتهای فرعی اصلاً پرداخته نشده و تنها اطلاعاتی از دلآرا، رادین، شاهان و جبار در دست داریم. توصیف چهرهی شخصیتها بسیار مستقیم و یکجا انجام شده که غلط است و باید بهصورت غیرمستقیم و تدریجی در متن رمان آورده شود.
📝
نمونه شخصیتپردازی مستقیم در رمان:
موهام و میبافم و روی صندلی جلوی کنسول میشینم. ابروهای مشکی پُر و کمونی، صورت سفید و چشمهای درشت سبز، مژه پرپشت با بینی عروسکی، از کشو برق لبم و برمیدارم و به لبهای گوشتی خوش فرمم میکشم. (کلیشه بسیار تکراری توصیف شخصیت درون آینه و داشتن اجزای صورتی بینقص)
همچنین شخصیتهایی مانند شاهان و رادین نیز بهصورت کلیشهای بسیار جذاب توصیف شدهاند؛ مثلاً شاهان قدی بلند و هیکلی ورزیده دارد، تهریش و موهای بالا زده دارد و سیگار میکشد. بهنظر میرسد کسی در رمان نقص ظاهری ندارد و توانایی تصور شخصیتهای متفاوت از یکدیگر وقتی همه چهرهای بینقص داشته باشند سخت میشود.
ب. شخصیتپردازی درونی: هر شخصیت برحسب خلقوخو دارای ویژگیهای رفتاری مخصوص بهخود است. در واقع هر فرد برحسب موقعیتها و کنشهایی که از دیگران یا محیط دریافت میکند، واکنشها یا رفتارهایی را بروز میدهد که به شخصیت درونی یا خلقوخوی او بستگی دارد. همچنین صفات اخلاقی شخصیت باید با یکدیگر تناسب داشته باشند. مثلا نمیشود یک نفر هم شیطان باشد و هم مغرور، یا هم شوخ باشد و هم جدی.
در رمان، توصیف سطحیای از اخلاق شخصیتها داریم. ما میدانیم دلآرا زبانی تیز دارد و گاهی از سر خشم، بیفکر عمل میکند که کمی کلیشهای است. همچنین میدانیم رادین رفتاری سرخوش و تقریباً بچگانه دارد و شاهان، رفتاری کلیشهای و سرد و بیروح بروز میدهد. این امر و عدم توصیف زیاد یا درست شرح دادن طرز فکر شخصیتها، همذاتپنداری با آنها را برای مخاطب سخت میکند. انتظار میرود که در آینده نویسنده عزیز شخصیتها را بیشتر پرورش بدهد تا شاهد بُعدهای جدیدی از آنها باشیم و از توصیفات سطحی عبور کنیم.
· توصیفات صحنه:
توصیفات صحنه در رمان، مانند توصیفات ظاهری انجام شدهاند که در رمان مقبول نیست و باید بهجای توصیف مستقیم و یکجا، خُردخُرد و غیرمستقیم در متن رمان آورده شود.
توصیفات مکان در رمان انجام شده و بهخوبی قابل تصور است، اما چندین خط پشت سر هم توصيف مکان باعث یکنواختی متن رمان و توقف سیر آن میشود. بهتر است نویسنده عزیز این توصیفات را بهصورت غیرمستقیم در متن پخش کند.
📝
مثال توصیف مستقیم مکان در متن رمان:
رنگ اتاقم آبی آسمانی بود. با یک پنجره بزرگ که ختم میشد به بالکن، یک تخت دو نفره کنار پنجره، روبهروی تخت کنسولبود و کنارشم کمد لباسام. کنار در، کمد بزرگیبود که پروندههام رو نگه میداشتم، در آخرم مبل چهار نفره فیلی رنگ با عسلی کنارش. اتاقم حموم جدا داشت که کنار در بود.
📝 میشد متن بالا را به اینصورت کوتاه کرد و باقی توصیفات را در قسمتهای دیگر این پارت آورد:
با ورود به اتاقم، رنگ آبی آسمونیش چشمهام رو نوازش داد. نور ملایمی از پنجرهی بزرگی که به بالکن ختم میشد، داخل اتاق میتابید و روی تخت دونفرهی کنار پنجره میفتاد.
توصیفات آوا و صدای چندانی در رمان نیست که ضعف بهشمار میرود، بهخصوص در ژانر تریلر. مثلاً ما هنوز نمیدانیم صدای دلآرا چه تُن و حالتی دارد. در مکانهای مختلف نیز توصیف آوایی زیادی نوشته نشده، مثلاً اگر دلآرا به مکانی میرود که فوارهای بزرگ دارد، نویسنده میتواند درمورد صدای آب سرازیر از آن بنویسد.
توصیفات احساسات و هیجانها به نسبت بیشتر در رمان انجام گرفته و گاهی شاهد توصیفات غیرمستقیم خوب از احساسات شخصیتها هستیم، اما اکثر توصیفات بهصورت مستقیم انجام گرفتهاند که اشتباه است. مثالی از هردوی اینها در رکن آغاز آورده شدهاست.
·
زاویه دید:
زاویه دید رمان اولشخص است و از دید دلآرا، شاهان و سورنا روایت میشود. در هیچ پارتی پرش زاویه دید دیده نمیشود که این نقطه قوتی به حساب میرود، اما در صورتی که نویسنده محترم تشخیص دهد که نیازی مداوم به تغییر زاویه دید برای روایت از زبان چند شخصیت دارد، بهتر است زاویه دید رمان را به سومشخص تغییر دهد و از زبان راوی روایت کند. چنین امری فعلاً در رمان مشکلساز نیست و بهعنوان پیشنهادی برای آینده آورده شدهاست. زاویه دید با محتوا و ژانرهای رمان متناسب است.
·
کشمکش و تعلیق:
تعلیق: اولین کاری که نویسنده باید بتواند در ذهن خواننده ایجاد کند این است که حس کند سوالی برای جواب دادن یا مسئلهای برای حل کردن وجود دارد. تعلیق همان سوالی است که مخاطب از خودش میپرسد. رمان دارای تعلیقهایی جذاب است. از جمله تعلیقهای مهم میتوان به معمای پرونده آدمربایی دختران و ارتباط آن با پرونده دختران گمشده، انتقام شاهان و گذشتهی او، هویت فرد ناشناسی که آغاز رمان از زبان او روایت شد و... اشاره کرد. تعلیقها در جای درستی ایجاد شدهاند و بهخوبی در سیر رمان کش داده میشوند. تأکید بیشتری روی بعضی از آنها میتواند با یادآوری تعلیق به مخاطب، او را به ادامه خواندن تشویق کند.