🪶
به رسم ادب به نام خدا
✍️نقد شورا
▪️عنوان: توهمزا
▪️نویسنده: Nazanin
▪️ژانر: جنایی، عاشقانه
◾
عنوان:
▪️عنوان رمان از دو واژهی «توهم» و «زا» تشکیل شدهاست که با گرفتن نیمفاصله، «توهمزا» چون واژهای واحد به چشم میآید.
▪️عنوان از لحاظ حجم مناسب میباشد. نه اندازهی زیادی دارد؛ نه کمی حجم آن به چشم میآید و استاندارد میباشد.
▪️عنوان از واژه «توهم» تشکیل شدهاست که به معنای «وهم، خیال، گمان کردن، پنداشتن، هَپروت و نیستبینی» میباشد که این واژه، کلیشهی بالایی دارد. واژه «توهم» با توجه به زیادی استفادهی آن در عناوین رمانها، کلیشهای بالای ۷۰ درصد دارد. مانند: «توهم حقیقت، توهم واقعیت، توهم تو، توهم در ذهن، توهم باهوشی، توهم نبوغ، توهمات جمعی، توهم آگاهی، توهمزا: رویاهای غیر واقعی، مواد توهمزا...»
واژهی «زا» نیز به معنای «ایجادکننده» یک واژهی تکمیلکننده است و در بسیاری از عناوین مورد استفاده قرار میگیرد که از کلیشه ۵۰ درصدی برخوردار است. مانند: «آسیبزا، آسیمهزا، درمانزا، بیماریزا...»
جمع کلیشهی هر دو واژهی «توهم» و «زا» ۱۲۰ درصد میشود که تقسیم بر دو، واژهی «توهمزا» ۶۰ درصد کلیشهای میباشد. هر چند زیر ۷۰ درصد است اما با توجه به همعنوان داشتن اثر، کلیشهی بالایی دارد.
📌نویسنده عزیز بهتر است عنوانی کم کلیشهتر برای اثر خود انتخاب بفرمایند تا ایرادات وارده رفع شود.
▪️عنوان رمان تا حدود زیادی محتوا را لو میدهد. با توجه به معنی آن خواننده خود را برای محتوایی حول مواد توهمزا یا ایجاد وهم و اوهام در شخصیتها آماده میسازد. اما در کل، ایجاد ابهام و دلزدگی نمیکند و کنجکاوی خواننده را بر میانگیزد.
▪️عنوان با توجه به اینکه توهمزایی یا استفاده از مواد توهمزا، خود از شاخههای جرائم غیرقانونی میباشد با ژانر جنایی مرتبط میباشد. اما اثری از ژانر عاشقانه در آن دیده نمیشود و تناسبی با این ژانر ندارد.
▪️عنوان با خلاصه با توجه به اشاره به تاریکی ذهن «آنا» که دیالوگهایی اوهامگونه با شخصی ناشناس یا شاید شخصیت درونش رد و بدل میشود، مرتبط میباشد.
▪️در مقدمه نیز با اشاره به ناتعادلی فکری و ذهنی که «آنا» با آن درگیر است و ممکن است این توهمات او را به نابودی بکشاند؛ کاملاً با عنوان متناسب و مرتبط میباشد.
▪️در محتوای رمان نیز با توجه به تجارت مادهی توهمزا، توسط مجرمین با عنوان تناسب خوبی دارد.
◾
ژانرها:
▪️ژانرهای رمان، «جنایی، عاشقانه» میباشند که ژانر غالب جنایی در نظر گرفته شدهاست.
▪️ژانر غالب در سرتاسر رمان با توجه به کشتارها و جرائم غیرقانونی و باندهای مخوف، به درستی جنایی انتخاب شدهاست.
▪️در محتوا تا اینجای رمان، هیچ اتفاق عاشقانهای صورت نگرفتهاست. نشانههای ضعیفی از رد و بدل شدن نگاههایی، تنها نشانههای ایجاد احساس میتواند باشد که بسیار در این حجم از محتوا ضعیف میباشد و با «ژانر عاشقانه» ارتباط چندانی ندارد.
▪️چنانچه سبک رمان با این محتوا پیش برود، بهتر است «ژانر عاشقانه» حذف شود. میتوان با توجه به تعقیب و گریزها، تحقیقات و اکتشافاتی که از خانم وکیل و سرگرد و همکارش صورت میگیرد؛ «ژانر پلیسی» را نیز به آن اضافه کرد.
📌نویسنده گرامی باید در نظر داشته باشند با توجه به ژانرهای انتخابی خود، فقدان اتفاق عاشقانهای یا اشاراتی به احساسی در این اندازه از حجم محتوا که پیش بردهاند به اندازهی زیادی حس میشود. اگر قرار است در محتوا، احساسات و اتفاقات عاشقانهای صورت پذیرد؛ باید ایجاد تعادلی از هر دو ژانر «جنایی، عاشقانه» در این حجم زیاد محتوا گنجانده شود و محتوا را از یکنواختی و پیچیدگی «ژانر جنایی» با نرمی و حس تنفسی برای خواننده با «ژانر عاشقانه» پیش ببرند. در حال حاضر ترکیب ژانر «جنایی، پلیسی» تناسب بیشتری با محتوا دارد.
◾
جلد:
▪️تصویر روی جلد از دو شخصیت غیر واضح انسانی با بالاتنهای برهنه که بیشتر نشاندهندهی شاهرگ گردن آنها از نیمرخ و روبهرو میباشد به شکلی نامفهوم با چاقویی بر زیر گلو، تشکیل شدهاست.
▪️تصویر حس توهم زدن و تصور نادرست را در خواننده ایجاد میکند که با توجه به چاقو بر زیر گلو، نشاندهندهی توهمزایی و جنایت میباشد که با محتوای رمان متناسب میباشد.
▪️با توجه به چاقو بر شاهرگ و حس قتل و مرگی که تصویر به خواننده میدهد با «ژانر جنایی» بسیار متناسب میباشد. اما در این نوع تصویر از احساس و عشق، نشانی نیست و اثری از «ژانر عاشقانه» در آن دیده نمیشود.
▪️رنگ سرد و خاکستری تصویر با سایههای تاریک با رنگ قُلوهای فونت که تشکیل شده از دو رنگ سرخ و قهوهای میباشد؛ تضاد چشمگیری در تصویر ایجاد کردهاست و آن را از دلزدگی خارج میکند. این نوع ترکیب رنگ که سرخی با تیرگی دَرهم آمیخته شدهاست با «ژانر جنایی» تناسب خوبی دارد و میتواند نشانهی خون و جنایت باشد. اما سرخی تیرهی فونت، رنگ شاد و عاشقانهای ندارد و نشانهای از احساس عاشقی در آن دیده نمیشود و با «ژانر عاشقانه» بیگانه است.
◾
تکست: کابوسهای من همه از آن وجود تاریک اون بودند، از وجود یک قاتل. ✖️
▪️این تکست از لحاظ ساختاری، ایراد نگارشی دارد. هم از واژه «آن»، لحن ادبی استفاده شدهاست؛ هم واژهی «اون»، لحن محاورهای دارد. کما اینکه آوردن هر دو ضمیر نگارش را با ایراد مواجه کردهاست.
◾نوع لحن ادبی آن:
کابوسهای من همه از آن وجود تاریک بودند. از وجود یک قاتل... .✔️
◾لحن محاورهای:
کابوسهای من همه از وجود تاریک اون بودند، از وجود یه قاتل... .✔️
▪️رنگ تکست صورتی کثیف یا تیره است که با رنگ عنوان همخوانی دارد. اما بر روی خاکستری تصویر بهسختی خوانده میشود و فونت آن، خوانش صریحی ندارد. اندازه آن نیز نسبت به عکس بزرگ است. بهتر است کوچکتر و منظمتر نوشته شود.
▪️مضمون تکست با محتوای رمان و «ژانر جنایی» همخوانی خوبی دارد اما اثری از «ژانر عاشقانه» ندارد. در کل، رنگها زنده و گرم نیستند و برای ژانر عاشقانه نیاز به رنگهای زندهتری هست.
📌نویسنده عزیز، بهتر است با توجه به ناهماهنگ بودن تصویر با «ژانر عاشقانه» و ایراد نگارشی تکست آن از تصویری خلاقانهتر که هر دو ژانر را در بر گیرد، استفاده کنند. توصیه میشود تصویر ویرایش شود و نمادهایی از عشق و احساس مانند، گرفتن دو دست، دو شخصیت مقابل هم یا حتی شاخه گلی که مفهومی عاشقانه به تصویر بدهد در آن لحاظ شود و از طراح عزیز بخواهند، رنگ و فونت را نیز مناسب ژانرهای انتخابی تغییر دهند.
◾
خلاصه:
▪️متن خلاصه توسط نویسنده، محاورهای ساده در نظر گرفته شدهاست و درصد زیادی ایراد نگارشی دارد که برای شروع رمان نقطه ضعف بزرگی محسوب میشود و نویسنده عزیز باید با دقت و رعایت لحن محاورهای آن، دقت بیشتری در نگارش و ویرایش آن انجام دهند.
▪️
خلاصه:
دو نفر شاید وقتی یک هدف مشترک داشته باشن بتونن کارای موفقیت آمیزی بکنن. اما دو نفر با دشمن مشترک میتونن همهچیز بدست بیارن، همه چیز! اره درسته. و اینجا جایی که من در آغوش تاریکی حبس شدم.
- آنا میدونی مشکل کجاست؟ وقتی پات رو بذاری رو گردن ببر دیگه نمیتونی بلندش کنی! چون برداشتن همانا و پاره شدن گردنت همانا و این یعنی قدرت!
- اما من نمیتونم آدمها رو بکشم، نمیتونم باعث مرگشون بشم.
- نکش، زخمی کن. خواستی بعد درمان هم کن اما فقط یادت باشه کسی که مقابلت قرار میگیره یه عوضیه که خانوادت رو کشته. ✖️
▪️دو نفر وقتی یه هدف مشترک داشته باشن، شاید بتونن کارهای موفقیتآمیزی بکنن. اما دو نفر با دشمن مشترک، میتونن همه چیز بهدست بیارن؛ همه چیز! آره درسته... و اینجا جاییه که من در آغوش تاریکی حبس شدم.
- آنا، میدونی مشکل کجاست؟ وقتی پات رو بذاری روی گردن یه ببر، دیگه نمیتونی بلندش کنی! چون برداشتن همانا و پاره شدن گردنت همانا... و این یعنی قدرت.
- اما من نمیتونم آدمها رو بکشم، نمیتونم باعث مرگشون بشم.
- نکش، زخمی کن؛ بعد خواستی درمان هم بکن. اما فقط یادت باشه، کسی که مقابلت قرار میگیره، یه عوضیه که خونوادهت رو کشته. ✔️
▪️تعداد خطوط خلاصه، ۱۳ سطر میباشد که از حد استاندارد بین (۳ تا ۹) خط بالاتر است.
📌نویسنده گرامی باید از حاشیه آن کم کنند و به اصل بیشتر بپردازند و خطوط را به حد استاندارد برسانند.
▪️محتوای خلاصه، جزئیاتی از روابط و هدف مشترک دو نفر دارد با دشمنی مشترک... نام شخصیت رمان، «آنا» در خلاصه ذکر میشود که کلیشه بالایی دارد و با دیالوگهایی از اشاره به قتل خانوادهی او، همچنین انتقام از قاتل شکل میگیرد.
▪️متن خلاصه، گفتگوی سادهای دارد که ایجاد ابهام چندانی برای خواننده نمیکند. از کلیشهی بالای داستانهای جنایی، کشتار و انتقام برخوردار است و با توجه به نام بردن شخصیت اصلی رمان و انتقام او از مرگ خانوادهاش، بسیار لودهندگی بالایی دارد.
📌نویسندهی گرانقدر باید در نوشتن خلاصهای پر ابهام که جذابیت بیشتری برای خواننده داشته باشد بدون اشکال نگارشی و محتوا را بسیار لو ندهد، تجدید نگارش بفرمایند.
▪️متن خلاصه با توجه به اشاره به روابطی نزدیک و هدفی مشترک بین دو نفر تا حدودی با «ژانر عاشقانه» مرتبط است و با ذکر کشتار خانواده و انتقام با «ژانر جنایی» تناسب خوبی دارد. خلاصه با توجه به نام بردن «آنا» در مقدمه و خط فکری او با یکدیگر مرتبط میباشند و حجم زیادی از محتوا را نیز نشان میدهد.
◾
مقدمه:
▪️متن مقدمه محاورهای میباشد که گاهاً با واژهای ادبی، پرش لحن دارد.
▪️
مثال:
«
اما حالا «اگر» اون فکر مخرب «یک» انسان باشه چی؟ «اگر» یه قدرت و نیرو باشه چی؟ «اگر» حتی پدرت باشه چی؟ شایدهم کله زندگیت؟! ترسناکه نه؟سعی میکردم با حل این داستان مغزم رو آروم کنم اما اون مدام کنار گوشم پچپچ میکرد: آنا امید داشتن اشتباه! «اگه» نتونی چیزای شکسته شده رو درست کنی عقلت رو از دست خواهی داد.» ✖️
اما حالا اگه اون فکر مخرب یه انسان باشه چی؟ اگه یه قدرت و نیرو باشه چی؟ اگه حتی پدرت باشه چی؟ شاید هم کلِ زندگیت؟! ترسناکه نه؟ سعی میکردم با حل این داستان، مغزم رو آروم کنم. اما اون مدام کنار گوشم پچپچ میکرد: «آنا امید داشتن اشتباهه! اگه نتونی چیزهای شکستهشده رو درست کنی، عقلت رو از دست خواهی داد.» ✔️
▪️پرش لحن با «اگرهایی» صورت میگیرد که لحن محاوره را به لحنی ادبی تبدیل نمودهاند.
📌نویسنده گرامی متن مقدمه، دومین رکن جذب مخاطب میباشد و باید متنی بینقص و چشمگیر داشته باشد. درصد ایرادات نگارشی متن بالا است. باید با دقت بیشتر و رعایت لحن رمان، ویرایش صورت گیرد.
▪️متن مقدمه به قلم خود نویسنده میباشد و از منبعی ذکر نشدهاست.
▪️تعداد خطوط مقدمه ۱۴ خط میباشد که اندازه قابل قبولی نسبت به حد استاندارد (۳ تا ۹) خط ندارد و باید به حد استاندارد برسد.
▪️نویسنده با طرح سؤالهایی در متن مقدمه، برای خواننده ایجاد ابهام نموده و جذابیت نسبی به متن خود دادهاست. اما همچنان با اشاره به بیماری ذهن و نام شخصیت رمان، لودهندگی بالایی از محتوای رمان دارد.
▪️مقدمه با توجه به جدال توهموار ذهن «آنا» از کلیشهی نسبی برخوردار است که میتوان با اشاره غیرمستقیم به توهمات، ابهام و جذابیت آن را بالاتر برد.
▪️مقدمه با «ژانر جنایی» تناسب خوبی دارد اما اثری از «ژانر عاشقانه» در آن دیده نمیشود و سطح زیادی از محتوا را در بر دارد.
📌نویسنده عزیز در بازنویسی مقدمه با ایجاد ابهام بیشتر، باید خطوط آن را نیز به حد استاندارد برسانند و با هر دو ژانر «جنایی، عاشقانه» آن را مرتبط بسازند و ایرادات نگارشی را برطرف کنند.
◾
آغاز:
▪️رمان از ملاقات خانم وکیلی به نام «آنا» با سرگردی به نام «کیا رستگار» در اتومبیل او شروع میشود. «آنا» از قبل سر پروندهی قتل پدرش، «دکتر علی زاهدی» با سرگرد آشنا میباشد که همان ابتدا بعد از قرار گرفتن در اتومبیل که همراه همکارش «سامان» منتظر «آنا» بودند؛ تعقیب و گریزی با اتومبیلی ناشناس آغاز میشود. بعد از گم کردن اتومببل تعقیبکننده به خانهی «آنا» میروند و در مورد پروندهی قتل پدرش و قتل دختری به نام «ملیکا مشفق» که قتل او به پروندهی پدر «آنا» مربوط میشود، تبادل اطلاعات میکنند. سرگرد که قبلاً مرگ شبیهسازیشدهی پدر «آنا» به تصادف را به عنوان قتل نپذیرفته بودهاست، موجب دلخوری او شدهبود؛ اینبار خود با وقوع قتلی مشابه، خواهان به جریان افتادن دوبارهی پروندهی «دکتر علی زاهدی» میشود.
«آنا» به کمک دوست و همکارش «آرام بیاتی» به اطلاعاتی در زمینه قتلها دست پیدا میکند و
کشمکشها و تبادل اطلاعات محرمانه بین «آنا» و سرگرد ادامه دارد که خبر مرگ پدر «ملیکا»، «رضا مشفق» که مردی ثروتمند بود نیز از طریق سرگرد به «آنا» داده میشود.
قتلها به گونهای وحشیانه با نشانهگذاری قاتل با علامت خاص برش و سوزاندن بر شکم و پوست مقتولین و مُثله کردن اندام، صورت میگیرد که خوف و وحشت زیادی نیز برجای میگذارد. بیرحمی کشتار قاتل ناشناس در حالیکه هویت او پنهان است و او را با نام «توفان» میشناسند با کشتن مردی که بر میز بسته شدهاست؛ نشان داده میشود که از افراد نافرمان خود اوست. «توفان» بین افراد جنایتکار خود با لقب «نمیسیس» شناخته میشود.
«آنا» با دوست خود «باران حقی» تماسی تصویری پشت مانیتور دارد و همزمان در حال مطالعه نکاتی از پرونده «ملیکا مشفق» است. ناپدری «باران» وکیل کارکشته و معروفی به نام «آریا فروزش» است که از ابتدای شروع به حرفهی وکالت «آنا» او را بسیار کمک کردهاست.
«آنا» در حین تماس تصویری با دوست خود «باران»، متوجه حالات عصبی و حال بد او میشود و با اصرار زیاد میخواهد دلیل اندوه «باران» را بداند. با درد و دل «باران» متوجه میشود دوستش که مهندس آیتی هست و از کامپیوتر و هک کردن سررشته دارد و گهگاهی برای سرگرمی این کار را میکند بهطور اتفاقی، صفحهای را هک کردهاست و اطلاعات زیادی از قتل و عکسهایی از اندامهای بریده شده و حکاکی شده بهدست آوردهاست که در فضای مجازی به قیمتهای بالا به فروش میرسند.
«باران» با ترس و اندوه توضیح میدهد که طرف مقابل نیز متوجه هک شدن خود شدهاست و بلافاصله بعد از پاک کردن اطلاعات صفحه خود، او را هک کردهاست. حالا همه جا، حتی داخل حمام نیز از او فیلم دارد و وحشت اینکه همه جا، تحت نظر قاتلی روانی است او را به شدت شکننده و ترسان کردهاست.
«آنا» متوجه میشود دوست صمیمی او با کنجکاوی بیجای خود به دردسر افتاده و جانش در خطر است. از توضیحاتش امکان اینکه صفحهی همان توفان» ملقب به «نمیسیس» را هک کرده باشد، قوی است. با کمک گرفتن از سرگرد «کیا» خواهان یاری و حفظ جان «باران» میشود.
سرگرد و همکارش «سامان» به خانه «آنا» که «باران» هم حضور دارد؛ میآیند. «سامان» که در کارهای کامپیوتری خبره است؛ اطلاعاتی از نوع هک شدن «باران» با بدافزاری بهدست میآورد. طبق پرسش و پاسخ از «باران» توسط سرگرد، متوجه میشوند با باند مخوف قاچاق اعضای انسان طرف هستند که «نمیسیس» قاتل خطرناک در آن نقش دارد.
▪️آغاز رمان با حس و حال گنگی برای نویسنده از شرح جرائم پروندههایی جنایی در دست تحقیق خانم وکیل، «آنا» آغاز میشود. با نگریستن به قابعکسی شرح حال اندکی از شخصیتها، پدر و «کیهان» برادرش و خود «آنا» بازگو میشود که تا حدود زیادی دارای کلیشه میباشد. ادغام شرح احوالیات زیاد، بدون توصیفات واضحی از موقعیتهای مکانی و تصویرسازی از چهرهها با پیچیدگی حجمهی زیادی از توضیحات پروندههایی پیچیده در ابتدا، خواننده را با ابهام و سردرگمی رو در رو میکند.
▪️در همان آغاز با تعقیب و گریز اتومبیلی، تعلیقی شکل میگیرد. با از سرگیری تحقیق در مورد پروندهی بستهشدهی قتل پدر «آنا» و شرح چگونگی و ارتباط نوع قتل با پروندهی قتل دیگری، تعلیقهای دیگر نیز در ذهن خواننده ایجاد میشود.
▪️توصیفات مکانی با ذکر چند اشیاء، میز کار و تخت و پنجرهای با توصیفی غیرمستقیم بازگو میشود.
مثال:
با صدای دینگ موبایلم متوقف شدم و موبایلم رو با زحمت«های✖️» فراوان از روی تخت برداشتم و خواستم به موقعیت «اولیام✖️⬅️اولیم✔️» برگردم که با زانو «خوردم روی تاج تخت. ✖️⬅️روی تاج تخت خوردم. ✔️»
صداها نیز چون دینگ آلارم گوشی و صداهای هیسمانند روشن شدن چراغها در حال گذر از راهپله با توصیفی غیرمستقیم شرح داده میشود.
مثال:
کلاه هودیم «و✖️⬅️رو✔️» روی سرم انداختم و با بستن در خونه، تند و تند از پلهها پایین رفتم«،✖️⬅️.✔️» از هر طبقهای که عبور میکردم«،✔️» چراغهای سقف با صدای هیس مانندی روشن «میشد✖️⬅️میشد✔️» و این به طرز عجیبی وحشتناک بود«،✖️⬅️.✔️»
توصیفات موقعیتی از قرار گرفتن در اتومبیلی و شخصیتپردازی سرگرد «کیا رستگار» و دستیارش «سامان» بهخوبی شکل میگیرد که با کشمکشهای درونی و بیرونی آنها، تصویرسازی شخصیتها آغاز میشود.
▪️احوالیات در کشمکشهای درونی و توصیفات کشمکشهای بیرونی از نقاط قوت در آغاز میباشند و به خوبی شرح داده شدهاست. اما تصویرسازی با محدودیت به رنگ چشمها و مدل موها میباشد. در توصیفات آغازین، نداشتن تصویر واضحی از «آنا» که شخصیت اصلی رمان است؛ جز اشارهای به سبزی چشمانش تا حد زیادی برای خواننده ایجاد ابهام مینماید.
📌 بهتر است نویسنده عزیز به این نکات توجه داشته باشند که شرح غیرمستقیمی از زاویههای صورتها، رنگ موها، میمیکهای چهره در شکلگیری شخصیتها و ارتباط با آنها، برای خواننده بسیار الزامی میباشد. توصیفات از قرارگیری و موقعیت اشیاء در پیرامون و رنگها میتواند به تصویرسازی بهتر از محیط، کمک کند و باید بیشتر بر روی این تصویرسازیها کار شود.
▪️محتوا در آغاز با پیچیدگی پروندهی قتل و رقم خوردن حواشی تعقیب و گریزی با «ژانر جنایی» متناسب میباشد. حضور سرگرد در کنار «آنا» و کشمکشهای درونی او از رنگ چشمها و عادات رفتاری سرگرد که شرح داده میشود تا حدودی به «ژانر عاشقانه» آن را نزدیک میکند. اما شاهد اتفاق عاشقانه یا احوالیاتی از عشق و عاشقی نیستیم که بشود «ژانر عاشقانه» را پر رنگ حس کرد.
📌نویسنده عزیز باید تعادلی در ایجاد و نشان دادن حس و حالی عاشقانه در محتوا داشته باشند تا «ژانر عاشقانه» نیز پر رنگ شود و محتوا هر دو ژانر را در بر بگیرد.
◾
میانه:
▪️در میانه رمان با توجه به «ژانر جنایی»، شاهد چندین اوج هستیم که ابهام و جذابیت بالایی در خواننده ایجاد میکنند.
▪️با بهدست آوردن اطلاعاتی بعد از هک صفحه قاتل، توسط «باران» از نوع قتلهای قاتل و فروش اجزای قربانیان در خریدهایی اینترنتی، نقطهی اوجی شکل میگیرد.
▪️با وقوع قتلها و قتل دختری کمسن به شیوه سوزاندن، تحقیقاتی بیشتر پیرامون نوع کشتارها صورت میگیرد که کشف ارتباط قتلها با جرائم و قتلهای قبلی، اوج دیگری است.
▪️با درگیر شدن «آنا» در طی تحقیقاتش در صحنه قتل بهطور تصادفی با مواد توهمزایی که از تجارت این باند مخوف است، داستان به اوج خود میرسد.
▪️اوج اصلی رمان با کاملتر شدن تحقیقات و پیدا کردن سرنخهایی از دیگر اعضای باند صورت میگیرد که «آنا» و «باران» با جا زدن خودشان به عنوان عضو ارکستر و مدلی به کمک سرگرد و «سامان»، تصمیم دارند به میهمانی تجاری یکی از اعضای باند بروند که داستان را برای خواننده با تعلیق و کنجکاوی از اتفاقات بعدی و ریسک حضور «آنا» و «باران» در این میهمانی پر خطر، جذابتر مینماید.
▪️محتوا از تحقیقات و کنکاشهای کلیشهای داستانهای جنایی برخوردار است. کلیشهی بسیار بالای خاص بودن و بیرحم بودن قاتلینی که جنون کشتار دارند نیز در آن دیده میشود که در اکثر رمانهای جنایی با این نوع شخصیتها، خواننده آشنایی دارد.
📌نویسندهی عزیز میتوانند با توصیفات مهیجتر و کشمکشهای جذاب بیرونی از میزان کلیشهی بالای محتوا بکاهند.
▪️اوج و فرودهای داستان در میانه به اندازه و متناسب با محتوا پیش میرود. توصیفات تصویرسازی شخصیتی و پیرامونی به اندازه لازم در اوجها دیده نمیشوند. بیشتر اطلاعات از دیالوگها به دست میآیند و در مونولوگها تصویرسازی ضعیف است و بیشتر به کشمکشهای درونی و احوالیات پرداخته میشود.
🕳️نکته قابل توجه در این اوجها، نبود کشمکش عاشقانهای است که با توجه به بیرحمی و سردی اوجهای جنایی داستان با اوجی احساسی با توجه به «ژانر عاشقانه» به خواننده تنفس و آرامش ذهنی داده نمیشود که از اتفاقات پیدرپی جنایی، احساس یکنواختی نداشته باشد.
📌نویسنده عزیز قلم زیبایی در بیان احوالیات و کشمکشهای درونی دارند که اوجهای داستان را مهیجتر و جذابتر پیش میبرند. اما باید دقت داشته باشند مونولوگها و کشمکشها را صرفاً در احوالیات پیش نبرند. میتوان با توصیفات غیرمستقیم، تصویرسازی بیرونی قویتری نیز به محتوا اضافه نمایند و با اضافه کردن کشمکشهایی بیرونی و عاشقانه، جذابیت بیشتری به محتوای رمان خود بدهند.
◾
لحن و بافت:
▪️لحن رمان از ابتدا با لحن مونولوگها محاورهای و دیالوگها نیز محاورهای آغاز میشود. لحن محاورهای مونولوگها برای «ژانر جنایی» مناسب نمیباشد و بهتر است به لحن ادبی تغییر کند.
▪️لحن رمان از همان ابتدا با پرشهای لحنی بسیار و نبودن علامات نگارشی درست، دچار گسستگی و بینظمی چشمگیری است که خواننده را دچار خستگی از نامفهومی و دوبارهخوانی سطرها مینماید. پارتبندیها بسیار بینظم و بدون رعایت شدن حد استاندارد آن (۴۵ سطر تا ۸۵ سطر) است که بعضی از پارتها بیش از «۲۰۰ سطر» دارند و بسیار بلند و خستهکننده، بدون تنفس دادن به خواننده پیش رفتهاند.
▪️پرش لحن از محاوره ساده به شکستهنویسی به کرار، تکرار شدهاست و از در جاهایی متن مونولوگها به اندازه زیادی به لحن ادبی تغییر میکنند و لحن را دچار سهگانگی بینظمی مینمایند.
📌لازم به ذکر است، تنها چند نمونه از ایرادات نقل میشود و نویسنده عزیز باید با ویرایشی دقیقتر اشکالات را رفع بفرمایند.
▪️مثال از لحن محاورهای و پرش به لحن ادبی:
«
با صدای دینگ موبایلم متوقف شدم و «موبایلم رو» با زحمتهای فراوان از روی تخت برداشتم و خواستم به موقعیت «اولیام» برگردم که با زانو خوردم روی تاج تخت. آخ! الان موقعه افتادن بود؟»✖️
با صدای دینگ موبایلم، متوقف شدم. «موبایلم رو» با زحمت فراوان از روی تخت برداشتم و خواستم به موقعیت «اولیم» برگردم که با زانو به تاج تخت خوردم. آخ! الآن موقع افتادن بود؟ ✔️
«
همونطور که بین تخت و میزم گیر بودم «پیام رو» باز کردم و با دیدن متن پیام «چهرهام» در هم شد.» ✖️
همونطور که بین تخت و میزم گیر بودم، «پیام رو» باز کردم و با دیدن متن پیام، «چهرهم» دَرهم شد. ✔️
▪️مثال به پرش لحن محاورهای شکستهنویسی:
«
اولین کاری که کردم این بود که «خودم و» از بین میز و تخت نجات دادم و بعد لنگونلنگون رفتم به سمت پنجره و به محض دیدن «یک» ماشین سیاه، لبخند کجی زدم. مدتی میشه که انتظار این فرصت «لعنتی و» میکشیدم!» ✖️
اولین کاری که کردم این بود که «خودم رو» از بین میز و تخت نجات دادم و بعد لنگونلنگون بهسمت پنجره رفتم. به محض دیدن یه ماشین سیاه، لبخند کجی زدم. مدتی میشه که انتظار این فرصت «لعنتی رو» میکشیدم! ✔️
،▪️مثال پرش لحن به ادبی:
«
قطار درب و داغون گذشته دوباره «حرکتش را» روی ریلهای پوسیدهی مغزم اغاز کرد و این شروع طغیانگری بود که درونم اتفاق افتاد. من خیره به فایلی که دوباره و دوباره پخش میشد چشمهای پر از «اشکم را» روی هم فشار دادم و «رویم را» از ظلمت بی رحمانهی دنیا «برگرداندم.» حس میکردم زخمی قدیمی دوباره سر باز کرده و در حال عفونت «کردن است.» ✖️
قطار درب و داغون گذشته، دوباره «حرکتش رو» روی ریلهای پوسیدهی مغزم آغاز کرد و این شروع طغیانگری بود که درونم اتفاق افتاد. من خیره به فایلی که دوباره و دوباره پخش میشد، چشمهای پر از «اشکم رو» روی هم فشار دادم و «صورتم رو» از ظلمت بیرحمانهی دنیا برگردوندم. حس میکردم زخمی قدیمی، دوباره سر باز کرده و در حال عفونت «کردنه.» ✔️
▪️متن از روی پرونده روخوانی میشود و باید لحنی ادبی بگیرد.
«وی با سه زن دیگر در این مسئله همکاری داشته، از جمله مریم نافی همسر متهم، سپیده منفرد دوست همسر متهم، آزاده رضایی مادر همسر متهم، همچنین آقای آزادی پس از اعتراف به جوارم خود طبق قانو... . » ✖️
وی با سه زن دیگر در این مسئله همکاری داشتهاست. از جمله مریم نافی، همسر متهم. سپیده منفرد، دوست همسر متهم. آزاده رضایی، مادر همسر متهم و همچنین آقای آزادی پس از اعتراف به جوارم خود، طبق قانو... . ✔️
▪️مثال از جا افتادن واژه:
«- مردی که با برگزاری کلاسهای عرفانی و مشاوره در شهرستان کرج اقدام اغفال زنان و سوءاستفاده از آنان را کرده،» ✖️
- مردی که با برگزاری کلاسهای عرفانی و مشاوره در شهرستان کرج، اقدام «به» اغفال زنان و سوءاستفاده از آنان را کرده، ✔️
▪️پرش زمانی فعل در لحن رمان:
«نور چراغش توی تاریکی کوچه باعث «میشد» تنها چیزی که «میبینم» تکههای کوچیکی باشن که جلوی نور ماشین در حال رقصیدن بودن،» ✖️
نور چراغش توی تاریکی کوچه، باعث «میشد» تنها چیزی که «میدیدم»، تکههای کوچیکی باشن که جلوی نور ماشین در حال رقصیدن بودن، ✔️
📌سخن منتقد: لحن و بافت رمان در شیرینی و جذابیت خوانش رمان، تأثیر فراوانی دارد و بههم ریختگی آن از نقاط ضعف بزرگی در رمان میباشد. نویسنده گرامی باید حتماً لحن یکپارچهای به متن رمان خود بدهند و آن را از گسیختگی و بینظمی که موجب خستگی در خوانش میشود؛ خارج کنند.
نویسنده عزیز توجه داشته باشند، لحن محاورهای برای مونولوگهای «ژانر جنایی» مناسب نمیباشد و بهتر است لحن محاورهای مونولوگها به لحن ادبی تغییر کنند. دیالوگها میتوانند محاورهای باشند و از پرش به شکستهنویسی خودداری شود.
◾
سیر رمان:
▪️سیر رمان با سرعتی میانه و مناسب پیش میرود و اوجها و فرودها با فاصلهای اندازه شکل میگیرند.
▪️توصیفات از احوالیات و کشمکشهای درونی، کفه سنگینتری بر توصیفات پیرامون و شخصیتسازیها دارند.
▪️ میزان استفاده از توصیف احوالیات در بعضی از کشمکشهای درونی، بیش از اندازه با تأکید بر روی حسی، تکرار میشود. کشمکش درونی که «آنا» درمورد انگشتان دست سرگرد، لهجه و رنگ چشمهای او دارد؛ بسیار تکرار میشود و خواننده را از بارها خواندن آن، دلزده و خسته میکند.
▪️شخصیتها با سرعتی میانه و به اندازه در خلال داستان اضافه میشوند و بیشتر از شخصیتسازی ظاهری آنها به درونیات و احوالیاتشان، پرداخته میشود.
📌نویسنده عزیز باید، تعادلی در کشمکشهای درونی و احوالیات، نسبت به توصیفات بیرونی و ظاهری به خصوص در مونولوگها، برقرار بفرمایند.
▪️در سیر رمان شاهد زدن تیترهایی توصیفی و خبری از پیشزمینهی محتوا هستیم که با رنگی متفاوت و فونتی بزرگتر، ذهن خواننده را برای رویارویی با اصل تأکیدی محتوا، آماده مینمایند و از نقاط قوت پیچیدگی جنایی محتوا، برای بهبود ذهنیت خواننده میباشد.
▪️مثال:
«پایان داستان ما در همان ابتدا فاش شد... .»
«اصل یک، قانون بازی را بلد باش!»
▪️نام شخصیتها نیز، گاهاً تیتروار با رنگی مجزا از متن، عنوان شدهاند که قسمتی از آن متن از زبان عنوانشدهی نامها نقل میشود و با ابهام خوبی آن را جذابتر مینماید.
🕳️نقطه ضعفهایی نیز در سیر رمان دیده میشوند:
▪️ در پایان نقل قول و پرش به زمانی دیگر با علامت سه ستاره «***» اعلام نمیشود و خواننده دچار سردرگمی میشود.
▪️نوشتن و به کارگیری واژههایی که برای خواننده نیاز به زدن پینوشت دارند و حتی با سرچ و تحقیق هم، معنی درستی از آن بهدست نمیآید.
▪️مثال:
«دستی به نلا، نیزهی کوچک و مرگبار محبوبش کشید...»
▪️واژهی «نلا» اگر مفهومی غیر از معانی آن دارد، نیاز به پینوشت و توضیح بیشتری دارد. چون به «نامی دخترانه با ریشه یونانی و به درخشان نیز معنی میشود» اما چنین معانیای از این واژه به جملهبندی نویسنده نمینشیند و گویا نویسنده عزیز منظور و اشارهای به چیز دیگری دارند که با توجه به عمومی نبودن آن، بهتر است با پینوشتی، توضیحی داشته باشند. یا در خلال محتوا، منظور خود را در مونولوگها اعمال کنند. مثل، قاتل نامی دخترانه بر نیزهی کوچکش گذاشتهاست.
▪️در متن محتوا، واژگانی که استفاده روزمرهای ندارند؛ نیاز به پینوشت و توضیح معنی دارند تا خواننده را دچار ابهام نکنند؛ مانند:
«پارادوکس» به معنای همزمانیِ دو قطب متضاد؛ در ادبیات مثل: آغازِ پایان، شیرینی ترش.
«طاغی» به معنای، سرکش، طغیانگر، عاصی، عصیانگر، مخالف، نافرمان.
«فره» به معنای زیبایی، جلال و شکوه.
«زاناکس»، آلپرازولام تحت نام تجاری زاناکس و غیره یک داروی آرامبخش قوی با اثربخشی سریع در گروه شیمیایی تریازولوبنزودیازپین از خانواده بنزودیازپین است. آلپرازولام معمولاً برای مدیریت اختلالات اضطرابی تجویز میشود. بهخصوص اختلال اضطراب فراگیر(GAD) و حمله پانیک.
🕳️بستههای وازکتومی پزشکی. «نیاز به پینوشت»
🕳️دارکوب و سایتهای ممنوعه «نیاز به پینوشت»
🕳️باج افزار {clop}، « نیاز به پینوشت»
▪️در سیر رمان توصیفی از سرگرد «کیا رستگار» دور از باور ذهنی دیده میشود:
«
موهایی که روشون بسته شده بود، با چشمانی که رنگشون به طرز آشنایی عجیبه! سبز کمرنگی که از شدت آبی بودن رو به خاکستری میزد؟»
▪️سه رنگ سبز، آبی، خاکستری که هر کدام طیف رنگی مجزایی دارند در یک رنگ چشم گنجانده شدهاست که با توجه به نبودن «ژانر فانتزی» در رمان، چنین رنگی در ذهن مخاطب باورپذیری ضعیفی دارد. هر چند در نهایت در ادامهی محتوا، چشمان سرگرد، بیشتر با رنگ خاکستری توصیف میشود.
▪️در دیالوگی دیگر:
«
- فرض کن از فردا تیتر خبرها این باشه، و اما بشنوید از اولین قاتلی که توانست پای ans را به بازی بکشاند، متهم پنهان و دولتی پنهانتر. حال این بین پلیسها که فاقد از هر گونه مدرک رسمی هستند این پرونده را بسته اعلام میکنند. قت... .»
از این دیالوگ با حروف اختصاری لاتین، خواننده نمیتواند بدون توضیح بیشتر نویسنده، متوجهی مفهوم آن بشود. ✖️
▪️دیالوگی دیگر در سیر رمان، نشئت گرفته از شایعات بیپایه و اساس اینترنتی با ابهام بزرگی دیده میشود:
«
- این شرکت بیش از پنجاه تا هولدینگ دولتی و غیر دولتی رو زیر نظر داره، و از اونجایی که بخشی از درآمدش رو مستقیم سمت آستان قدس روانه میکنه، با حکم رهبری از مالیات معافه! پس با توجه به سابقهی نسبتاً وسیعش در سرمایهگذاری سهامهای وابسته به نهادهای دولتی، احتمال همکاریش با رادان قطعیه!»
▪️در این دیالوگ به دستور مستقیم «مقام معظم رهبری» در مورد معاف مالیات شرکتهایی که به آستان قدس رضوی کمک مالی مینمایند، اشاره میشود. اما این اطلاعیه بارها از طرف ایشان تکذیب شدهاست و با سرچ در گوگل میتوان در نقل روزنامهها از دستورات مقامات اجرایی امور مالیاتی و همچنین سخنان و فرمایشات مقام معظم رهبری اطلاع پیدا کرد.
📌منتقد لازم میبیند نمونهای از آن را با ذکر منبع موثق آن نقل کند:
«
دكتر علي عسگري در گفت وگو با خبرگزاری فارس با بيان اين مطلب افزود: در قانون مالياتهای مستقيم بعضی از نهادهايی كه تحت نظر مقام معظم رهبري فعاليت میكنند از ماليات عملكرد معاف هستند اما دفتر مقام معظم رهبری در خصوص قانون ماليات بر ارزش افزوده حتی شركتهای زيرمجموعه آستان مقدس امام رضا(ع) و حضرت معصومه(س) را از قانون ماليات بر ارزش افزوده معاف نكردند و در آنجا هم ما از ايشان كسب نظر كرديم كه فرمودند همه نهادهای اقتصادی كه زيرنظر آستانين فعاليت میكنند مشمول قانون هستند و بايد ماليات بر ارزش افزوده را بپردازند.»
▪️این مقاله را میتوان از سایت معتبر تابناک و روزنامه عصر ایران نیز راستیآزمایی کرد.
📌سخنان مقام معظم رهبری بعد از انتشار چنین شایعه بیپایه و اساسی بارها در روزنامهها و سایتهای معتبر، مبنی بر تکذیب معاف مالیاتی شرکتهای وابسته به بنیادهای معافشده و تأکید بر گرفتن مالیات از همهی شرکتها و نهادهای تحت نظر خود منتشر شدهاست. ایشان، معتقدند همهی شرکتهایی که زیر نظر آستاتین، فعالیتی دارند؛ مشمول قانون هستند و باید مالیات بر ارزش افزوده را بپردازند.
📌لازم به ذکر است که تنها برخی از بنیادها و نهادها که نام برده شدهاند، معاف از مالیات هستند. نویسنده عزیز به این مطلب توجه داشته باشند که باز هم شرکتهایی که وابسته به این نهادها هستند، باید مالیات خود را بپردازند. نویسنده گرامی باید چنین مطالبی که بر پایه شایعه در فضای مجازی نشر پیدا کردهاند را از محتوای رمان خود حذف بفرمایند و بدانند چنین نشریاتی باعث زیر سؤال رفتن شخصیت «مقام معظم رهبری» و شُبهه داشتن به درآمدها و اموال آستان مقدس رضوی میشود که عمده آن خرج خیریه و
تولیت* حرم میشود.
{پینوشت:
تولیت* آستان قدس رضوی، مقامی است که سرپرستی حرم امام رضا و موقوفات علیبن موسی الرضا، امام هشتم شیعیان دوازدهامامی، را بر عهده دارد.}