جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

نقد شورا نقد شورا | توهم‌زا

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته نقد شورا توسط MAHROKH با نام نقد شورا | توهم‌زا ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 39 بازدید, 3 پاسخ و 1 بار واکنش داشته است
نام دسته نقد شورا
نام موضوع نقد شورا | توهم‌زا
نویسنده موضوع MAHROKH
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ساناز هموطن
موضوع نویسنده

MAHROKH

سطح
2
 
تدارکاتچی
پرسنل مدیریت
تدارکاتچی انجمن
همیار سرپرست عمومی
مدیر تالار نقد
ویراستار آزمایشی
گرافیست انجمن
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
May
743
2,345
مدال‌ها
7
عنوان: توهم زا
نویسنده: Nazanin
ژانر: جنایی، عاشقانه

عضو گپ نظارت ۷ (S.O.W)

خلاصه: دو نفر شاید وقتی یک هدف مشترک داشته باشن بتونن کارای موفقیت آمیزی بکنن. اما دو نفر با دشمن مشترک می‌تونن همه‌چیز بدست بیارن، همه چیز! اره درسته. و اینجا جایی که من در آغوش تاریکی حبس شدم.
- آنا می‌دونی مشکل کجاست؟ وقتی پات رو بذاری رو گردن ببر دیگه نمی‌تونی بلندش کنی! چون برداشتن همانا و پاره شدن گردنت همانا و این یعنی قدرت!
- اما من نمی‌تونم آدم‌ها رو بکشم، نمی‌تونم باعث مرگشون بشم.
- نکش، زخمی کن. خواستی بعد درمان هم کن اما فقط یادت باشه کسی که مقابلت قرار می‌گیره یه عوضیه که خانوادت رو کشته.

لینک اثر
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: NARIYA
موضوع نویسنده

MAHROKH

سطح
2
 
تدارکاتچی
پرسنل مدیریت
تدارکاتچی انجمن
همیار سرپرست عمومی
مدیر تالار نقد
ویراستار آزمایشی
گرافیست انجمن
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
May
743
2,345
مدال‌ها
7
1000036062.jpg
بسم الله الرحمن الرحیم‌
نویسنده عزیز ضمن درود و عرض وقت‌بخیری خدمت شما:
@nemo

سپاس‌گذاریم بابت اعتماد شما از نقد آثار خود در انجمن رمان‌بوک
منتقد رمان شما:
@ساناز هموطن

*لطفا تا قبل از قرار‌گیری نقد توسط منتقد در این تایپک چیزی ارسال نکنید!
*همچنین پس از ارسال نقد این تاپیک به مدت دو روز باز خواهد بود تا شما نظر خود را نسبت به نقد اعلام نمایید!
*در صورتی که از نقد خود ناراضی بودید یا شکایتی از تالار نقد داشتید، می‌توانید شکایت خود را در تاپیک زیر ثبت کنید تا مورد بررسی قرار گیرد!
🔷️تاپیک جامع انتقادات، پیشنهادات و شکایات

به امید موفقیت روز افزون شما
مدیریت تالار نقد:
@MAHROKH
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: NARIYA
منتقد کتاب انجمن
منتقد کتاب انجمن
کاربر ممتاز
Jul
707
15,519
مدال‌ها
3
🪶به‌ رسم ادب به‌ نام خدا
✍️نقد شورا
▪️عنوان: توهم‌زا
▪️نویسنده: Nazanin
▪️ژانر: جنایی، عاشقانه



عنوان:
▪️عنوان رمان از دو واژه‌ی «توهم» و «زا» تشکیل شده‌است که با گرفتن نیم‌فاصله، «توهم‌زا» چون واژه‌ای واحد به‌ چشم می‌آید.
▪️عنوان از لحاظ حجم مناسب می‌باشد. نه اندازه‌ی زیادی دارد؛ نه کمی حجم آن به‌ چشم می‌آید و استاندارد می‌باشد.
▪️عنوان از واژه «توهم» تشکیل شده‌است که به معنای «وهم، خیال، گمان کردن، پنداشتن، هَپروت و نیست‌بینی» می‌باشد که این واژه، کلیشه‌ی بالایی دارد. واژه «توهم» با توجه به زیادی استفاده‌ی آن در عناوین رمان‌ها، کلیشه‌ای بالای ۷۰ درصد دارد. مانند: «توهم حقیقت، توهم واقعیت، توهم تو، توهم در ذهن، توهم باهوشی، توهم نبوغ، توهمات جمعی، توهم آگاهی، توهم‌زا: رویاهای غیر واقعی، مواد توهم‌زا...»
واژه‌ی «زا» نیز به معنای «ایجادکننده» یک واژه‌ی تکمیل‌‌کننده‌ است و در بسیاری از عناوین مورد استفاده قرار می‌گیرد که از کلیشه ۵۰ درصدی برخوردار است. مانند: «آسیب‌زا، آسیمه‌زا، درمان‌زا، بیماری‌زا...»
جمع کلیشه‌ی هر دو واژه‌ی «توهم» و «زا» ۱۲۰ درصد می‌شود که تقسیم بر دو، واژه‌ی «توهم‌زا» ۶۰ درصد کلیشه‌ای می‌باشد. هر چند زیر ۷۰ درصد است اما با توجه به‌ هم‌عنوان داشتن اثر، کلیشه‌‌ی بالایی دارد.
📌نویسنده عزیز بهتر است عنوانی کم کلیشه‌تر برای اثر خود انتخاب بفرمایند تا ایرادات وارده رفع شود.
▪️عنوان‌ رمان تا حدود زیادی محتوا را لو می‌دهد. با توجه به معنی آن خواننده خود را برای محتوایی حول مواد توهم‌زا یا ایجاد وهم و اوهام در شخصیت‌ها آماده می‌سازد. اما در کل، ایجاد ابهام و دل‌زدگی نمی‌کند و کنجکاوی خواننده را بر می‌انگیزد.
▪️عنوان با توجه به این‌که توهم‌زایی یا استفاده از مواد توهم‌زا، خود از شاخه‌های جرائم غیرقانونی می‌باشد با ژانر جنایی مرتبط می‌باشد. اما اثری از ژانر عاشقانه در آن دیده نمی‌شود و تناسبی با این ژانر ندارد.
▪️عنوان با خلاصه با توجه به اشاره به تاریکی ذهن «آنا» که دیالوگ‌هایی اوهام‌گونه با شخصی ناشناس یا شاید شخصیت درونش رد و بدل می‌شود، مرتبط می‌باشد.
▪️در مقدمه نیز با اشاره به ناتعادلی فکری‌ و ذهنی که «آنا» با آن درگیر است و ممکن است این توهمات او را به نابودی بکشاند؛ کاملاً با عنوان متناسب و مرتبط می‌باشد.
▪️در محتوای رمان نیز با توجه به تجارت ماده‌ی توهم‌زا، توسط مجرمین با عنوان تناسب خوبی دارد.


ژانرها:
▪️ژانرهای رمان، «جنایی، عاشقانه» می‌باشند که ژانر غالب جنایی در نظر گرفته شده‌است.
▪️ژانر غالب در سرتاسر رمان با توجه به کشتارها و جرائم غیرقانونی و باندهای مخوف، به درستی جنایی انتخاب شده‌است.
▪️در محتوا تا اینجای رمان، هیچ اتفاق عاشقانه‌ای صورت نگرفته‌است. نشانه‌های ضعیفی از رد و بدل شدن نگاه‌هایی، تنها نشانه‌های ایجاد احساس می‌تواند باشد که بسیار در این حجم از محتوا ضعیف می‌باشد و با «ژانر عاشقانه» ارتباط چندانی ندارد.
▪️چنانچه سبک رمان با این محتوا پیش برود، بهتر است «ژانر عاشقانه» حذف شود. می‌توان با توجه به تعقیب و گریزها، تحقیقات و اکتشافاتی که از خانم وکیل و سرگرد و همکارش صورت می‌گیرد؛ «ژانر پلیسی» را نیز به آن اضافه کرد.
📌نویسنده گرامی باید در نظر داشته باشند با توجه به ژانرهای انتخابی خود، فقدان اتفاق عاشقانه‌ای یا اشاراتی به احساسی در این اندازه از حجم محتوا که پیش برده‌اند به اندازه‌ی زیادی حس می‌شود. اگر قرار است در محتوا، احساسات و اتفاقات عاشقانه‌ای صورت پذیرد؛ باید ایجاد تعادلی از هر دو ژانر «جنایی، عاشقانه» در این حجم زیاد محتوا گنجانده شود و محتوا را از یک‌نواختی و پیچیدگی «ژانر جنایی» با نرمی و حس تنفسی برای خواننده با «ژانر عاشقانه» پیش ببرند. در حال حاضر ترکیب ژانر «جنایی، پلیسی» تناسب بیشتری با محتوا دارد.


جلد:
▪️تصویر روی جلد از دو شخصیت غیر واضح انسانی با بالاتنه‌ای برهنه که بیشتر نشان‌دهنده‌ی شاهرگ گردن‌ آن‌ها از نیم‌رخ و روبه‌رو می‌باشد به شکلی نامفهوم با چاقویی بر زیر گلو، تشکیل شده‌است.
▪️تصویر حس توهم زدن و تصور نادرست را در خواننده ایجاد می‌کند که با توجه به چاقو بر زیر گلو، نشان‌دهنده‌ی توهم‌زایی و جنایت می‌باشد که با محتوای رمان متناسب می‌باشد.
▪️با توجه به چاقو بر شاهرگ و حس قتل و مرگی که تصویر به خواننده می‌دهد با «ژانر جنایی» بسیار متناسب می‌باشد. اما در این نوع تصویر از احساس و عشق‌، نشانی نیست و اثری از «ژانر عاشقانه» در آن دیده نمی‌شود.
▪️رنگ سرد و خاکستری تصویر با سایه‌های تاریک با رنگ قُلوه‌ای فونت که تشکیل‌ شده از دو رنگ سرخ و قهوه‌ای می‌باشد؛ تضاد چشم‌گیری در تصویر ایجاد کرده‌است و آن را از دل‌زدگی خارج می‌کند. این نوع ترکیب رنگ که سرخی با تیرگی دَرهم آمیخته شده‌است با «ژانر جنایی» تناسب خوبی دارد و می‌تواند نشانه‌ی خون و جنایت باشد. اما سرخی تیره‌ی فونت، رنگ شاد و عاشقانه‌ای ندارد و نشانه‌ای از احساس عاشقی در آن دیده نمی‌شود و با «ژانر عاشقانه» بیگانه است.
تکست: کابوس‌های من همه از آن وجود تاریک اون بودند، از وجود یک قاتل. ✖️
▪️این تکست از لحاظ ساختاری، ایراد نگارشی دارد. هم از واژه «آن»، لحن ادبی استفاده شده‌است؛ هم واژه‌ی «اون»، لحن محاوره‌ای دارد. کما اینکه آوردن هر دو ضمیر نگارش را با ایراد مواجه کرده‌است.
◾نوع لحن ادبی آن:
کابوس‌های من همه از آن وجود تاریک بودند. از وجود یک قاتل... .✔️
◾لحن محاوره‌ای:
کابوس‌های من همه از وجود تاریک اون بودند، از وجود یه قاتل... .✔️
▪️رنگ تکست صورتی کثیف یا تیره است که با رنگ عنوان هم‌خوانی دارد. اما بر روی خاکستری تصویر به‌سختی خوانده می‌شود و فونت آن، خوانش صریحی ندارد. اندازه آن نیز نسبت به عکس بزرگ است. بهتر است کوچک‌تر و منظم‌تر نوشته شود.
▪️مضمون تکست با محتوای رمان و «ژانر جنایی» هم‌خوانی خوبی دارد اما اثری از «ژانر عاشقانه» ندارد. در کل، رنگ‌ها زنده و گرم نیستند و برای ژانر عاشقانه نیاز به رنگ‌های زنده‌تری هست.
📌نویسنده عزیز، بهتر است با توجه به ناهماهنگ بودن تصویر با «ژانر عاشقانه» و ایراد نگارشی تکست آن از تصویری خلاقانه‌تر که هر دو ژانر را در بر گیرد، استفاده کنند. توصیه می‌شود تصویر ویرایش شود و نمادهایی از عشق و احساس مانند، گرفتن دو دست، دو شخصیت مقابل هم یا حتی شاخه گلی که مفهومی عاشقانه به تصویر بدهد در آن لحاظ شود و از طراح عزیز بخواهند، رنگ و فونت را نیز مناسب ژانرهای انتخابی تغییر دهند.


خلاصه:
▪️متن خلاصه توسط نویسنده، محاوره‌ای ساده در نظر گرفته شده‌است و درصد زیادی ایراد نگارشی دارد که برای شروع رمان نقطه ضعف بزرگی محسوب می‌شود و نویسنده عزیز باید با دقت و رعایت لحن محاوره‌ای آن، دقت بیشتری در نگارش و ویرایش آن انجام دهند.
▪️خلاصه:
دو نفر شاید وقتی یک هدف مشترک داشته باشن بتونن کارای موفقیت آمیزی بکنن. اما دو نفر با دشمن مشترک می‌تونن همه‌چیز بدست بیارن، همه چیز! اره درسته. و اینجا جایی که من در آغوش تاریکی حبس شدم.
- آنا می‌دونی مشکل کجاست؟ وقتی پات رو بذاری رو گردن ببر دیگه نمی‌تونی بلندش کنی! چون برداشتن همانا و پاره شدن گردنت همانا و این یعنی قدرت!
- اما من نمی‌تونم آدم‌ها رو بکشم، نمی‌تونم باعث مرگشون بشم.
- نکش، زخمی کن. خواستی بعد درمان هم کن اما فقط یادت باشه کسی که مقابلت قرار می‌گیره یه عوضیه که خانوادت رو کشته. ✖️

▪️دو نفر وقتی یه هدف مشترک داشته باشن، شاید بتونن کارهای موفقیت‌‌آمیزی بکنن. اما دو نفر با دشمن مشترک، می‌تونن همه‌ چیز به‌دست بیارن؛ همه چیز! آره درسته... و اینجا جاییه که من در آغوش تاریکی حبس شدم.
- آنا، می‌دونی مشکل کجاست؟ وقتی پات رو بذاری روی گردن یه ببر، دیگه نمی‌تونی بلندش کنی! چون برداشتن همانا و پاره شدن گردنت همانا... و این یعنی قدرت.
- اما من نمی‌تونم آدم‌ها رو بکشم، نمی‌تونم باعث مرگشون بشم.
- نکش، زخمی کن؛ بعد خواستی درمان هم بکن. اما فقط یادت باشه، کسی که مقابلت قرار می‌گیره، یه عوضیه که خونواده‌ت رو کشته. ✔️
▪️تعداد خطوط خلاصه، ۱۳ سطر می‌باشد که از حد استاندارد بین (۳ تا ۹) خط بالاتر است.‌
📌نویسنده گرامی باید از حاشیه آن کم کنند و به اصل بیشتر بپردازند و خطوط را به حد استاندارد برسانند.
▪️محتوای خلاصه، جزئیاتی از روابط و هدف مشترک دو نفر دارد با دشمنی مشترک... نام شخصیت رمان، «آنا» در خلاصه ذکر می‌شود که کلیشه بالایی دارد و با دیالوگ‌هایی از اشاره به قتل خانواده‌‌ی او، همچنین انتقام از قاتل شکل می‌گیرد.
▪️متن خلاصه، گفتگوی ساده‌ای دارد که ایجاد ابهام چندانی برای خواننده نمی‌کند. از کلیشه‌ی بالای داستان‌های جنایی، کشتار و انتقام برخوردار است و با توجه به نام بردن شخصیت اصلی رمان و انتقام او از مرگ خانواده‌اش، بسیار لودهندگی بالایی دارد.
📌نویسنده‌ی گران‌قدر باید در نوشتن خلاصه‌ای پر ابهام که جذابیت بیشتری برای خواننده داشته باشد بدون اشکال نگارشی و محتوا را بسیار لو ندهد، تجدید نگارش بفرمایند.
▪️متن خلاصه با توجه به اشاره به روابطی نزدیک و هدفی مشترک بین دو نفر تا حدودی با «ژانر عاشقانه» مرتبط است و با ذکر کشتار خانواده و انتقام با «ژانر جنایی» تناسب خوبی دارد. خلاصه با توجه به نام بردن «آنا» در مقدمه و خط فکری او با یک‌دیگر مرتبط می‌باشند و حجم زیادی از محتوا را نیز نشان می‌دهد.


مقدمه:
▪️متن مقدمه محاوره‌ای می‌باشد که گاهاً با واژه‌ای ادبی، پرش لحن دارد.
▪️مثال:
«اما حالا «اگر» اون فکر مخرب «یک» انسان باشه چی؟ «اگر» یه قدرت و نیرو باشه چی؟ «اگر» حتی پدرت باشه چی؟ شاید‌هم کله زندگیت؟! ترسناکه نه؟سعی می‌کردم با حل این داستان مغزم رو آروم کنم اما اون مدام کنار گوشم پچ‌پچ می‌کرد: آنا امید داشتن اشتباه! «اگه» نتونی چیزای شکسته شده رو درست کنی عقلت رو از دست خواهی داد.» ✖️
اما حالا اگه اون فکر مخرب یه انسان باشه چی؟ اگه یه قدرت و نیرو باشه چی؟ اگه حتی پدرت باشه چی؟ شاید‌ هم کلِ زندگیت؟! ترسناکه نه؟ سعی می‌کردم با حل این داستان، مغزم رو آروم کنم. اما اون مدام کنار گوشم پچ‌پچ می‌کرد: «آنا امید داشتن اشتباهه! اگه نتونی چیزهای شکسته‌شده رو درست کنی، عقلت رو از دست خواهی داد.» ✔️

▪️پرش لحن با «اگرهایی» صورت می‌گیرد که لحن محاوره را به لحنی ادبی تبدیل نموده‌اند.
📌نویسنده گرامی متن مقدمه، دومین رکن جذب مخاطب می‌باشد و باید متنی بی‌نقص و چشم‌گیر داشته باشد. درصد ایرادات نگارشی متن بالا است. باید با دقت بیشتر و رعایت لحن رمان، ویرایش صورت گیرد.
▪️متن مقدمه به قلم خود نویسنده می‌باشد و از منبعی ذکر نشده‌است.
▪️تعداد خطوط مقدمه ۱۴ خط می‌باشد که اندازه قابل قبولی نسبت به حد استاندارد (۳ تا ۹) خط ندارد و باید به حد استاندارد برسد.
▪️نویسنده با طرح سؤال‌هایی در متن مقدمه، برای خواننده ایجاد ابهام نموده و جذابیت نسبی به متن خود داده‌است. اما همچنان با اشاره به بیماری ذهن و نام شخصیت رمان، لودهندگی بالایی از محتوای رمان دارد.
▪️مقدمه با توجه به جدال توهم‌وار ذهن «آنا» از کلیشه‌ی نسبی برخوردار است که می‌توان با اشاره غیرمستقیم به توهمات، ابهام و جذابیت آن را بالاتر برد.
▪️مقدمه با «ژانر جنایی» تناسب خوبی دارد اما اثری از «ژانر عاشقانه» در آن دیده نمی‌شود و سطح زیادی از محتوا را در بر دارد.
📌نویسنده عزیز در بازنویسی مقدمه با ایجاد ابهام بیشتر، باید خطوط آن را نیز به حد استاندارد برسانند و با هر دو ژانر «جنایی، عاشقانه» آن را مرتبط بسازند و ایرادات نگارشی را برطرف کنند‌.


آغاز:
▪️رمان از ملاقات خانم‌ وکیلی به نام «آنا» با سرگردی به نام «کیا رستگار» در اتومبیل او شروع می‌شود. «آنا» از قبل سر پرونده‌ی قتل پدرش، «دکتر علی زاهدی» با سرگرد آشنا می‌باشد که همان ابتدا بعد از قرار گرفتن در اتومبیل که همراه همکارش «سامان» منتظر «آنا» بودند؛ تعقیب و گریزی با اتومبیلی ناشناس آغاز می‌شود. بعد از گم کردن اتومببل تعقیب‌کننده به خانه‌ی «آنا» می‌روند و در مورد پرونده‌ی قتل پدرش و قتل دختری به نام «ملیکا مشفق» که قتل او به پرونده‌ی پدر «آنا» مربوط می‌شود، تبادل اطلاعات می‌کنند. سرگرد که قبلاً مرگ شبیه‌سازی‌شده‌ی پدر «آنا» به تصادف را به عنوان قتل نپذیرفته بوده‌است، موجب دل‌خوری او شده‌بود؛ این‌بار خود با وقوع قتلی مشابه، خواهان به جریان افتادن دوباره‌ی پرونده‌ی «دکتر علی زاهدی» می‌شود.
«آنا» به کمک دوست و همکارش «آرام بیاتی» به اطلاعاتی در زمینه قتل‌ها دست پیدا می‌کند و
کشمکش‌ها و تبادل اطلاعات محرمانه بین «آنا» و سرگرد ادامه دارد که خبر مرگ پدر «ملیکا»، «رضا مشفق» که مردی ثروتمند بود نیز از طریق سرگرد به «آنا» داده می‌شود.
قتل‌ها به گونه‌ای وحشیانه با نشانه‌گذاری قاتل با علامت خاص برش و سوزاندن بر شکم و پوست مقتولین و مُثله کردن اندام، صورت می‌گیرد که خوف و وحشت زیادی نیز برجای می‌گذارد. بی‌رحمی کشتار قاتل ناشناس در حالی‌که هویت او پنهان است و او را با نام «توفان» می‌شناسند با کشتن مردی که بر میز بسته شده‌است؛ نشان داده می‌شود که از افراد نافرمان خود اوست. «توفان» بین افراد جنایتکار خود با لقب «نمیسیس» شناخته می‌شود.
«آنا» با دوست خود «باران حقی» تماسی تصویری پشت مانیتور دارد و هم‌زمان در حال مطالعه نکاتی از پرونده «ملیکا مشفق» است. ناپدری «باران» وکیل کارکشته و معروفی به نام «آریا فروزش» است که از ابتدای شروع به حرفه‌ی وکالت «آنا» او‌ را بسیار کمک کرده‌است.
«آنا» در حین تماس تصویری با دوست خود «باران»، متوجه حالات عصبی و حال بد او می‌شود و با اصرار زیاد می‌خواهد دلیل اندوه «باران» را بداند. با درد و دل «باران» متوجه می‌شود دوستش که مهندس آی‌تی هست و از کامپیوتر و هک کردن سررشته دارد و گه‌گاهی برای سرگرمی این کار را می‌کند به‌طور اتفاقی، صفحه‌ای را هک کرده‌است و اطلاعات زیادی از قتل و عکس‌هایی از اندام‌های بریده‌ شده و حکاکی‌ شده به‌دست آورده‌است که در فضای مجازی به قیمت‌های بالا به فروش می‌رسند.
«باران» با ترس و اندوه توضیح می‌دهد که طرف مقابل نیز متوجه هک شدن خود شده‌است و بلافاصله بعد از پاک کردن اطلاعات صفحه خود، او را هک کرده‌است. حالا همه جا، حتی داخل حمام نیز از او فیلم دارد و وحشت اینکه همه‌ جا، تحت‌ نظر قاتلی روانی است او‌ را به شدت شکننده و ترسان کرده‌است.
«آنا» متوجه می‌شود دوست صمیمی او‌ با کنجکاوی بی‌جای خود به دردسر افتاده و جانش در خطر است. از توضیحاتش امکان این‌که صفحه‌ی همان توفان» ملقب به «نمیسیس» را هک کرده باشد، قوی است. با کمک گرفتن از سرگرد «کیا» خواهان یاری و حفظ جان «باران» می‌شود.
سرگرد و‌ همکارش «سامان» به خانه «آنا» که «باران» هم حضور دارد؛ می‌آیند. «سامان» که در کارهای کامپیوتری خبره‌ است؛ اطلاعاتی از نوع هک شدن «باران» با بدافزاری به‌دست می‌آورد. طبق پرسش‌ و پاسخ از «باران» توسط سرگرد، متوجه می‌شوند با باند مخوف قاچاق اعضای انسان طرف هستند که «نمیسیس» قاتل خطرناک در آن نقش دارد.
▪️آغاز رمان با حس و حال گنگی برای نویسنده از شرح جرائم پرونده‌هایی جنایی در دست تحقیق خانم وکیل، «آنا» آغاز می‌شود. با نگریستن به قاب‌عکسی شرح حال اندکی از شخصیت‌ها، پدر و «کیهان» برادرش و خود «آنا» بازگو می‌شود که تا حدود زیادی دارای کلیشه‌ می‌باشد. ادغام شرح احوالیات زیاد، بدون توصیفات واضحی از موقعیت‌های مکانی و تصویرسازی از چهره‌ها با پیچیدگی حجمه‌ی زیادی از توضیحات پرونده‌هایی پیچیده در ابتدا، خواننده را با ابهام و سردرگمی رو در رو می‌کند.
▪️در همان آغاز با تعقیب و گریز اتومبیلی، تعلیقی شکل می‌گیرد. با از سرگیری تحقیق در مورد پرونده‌‌ی بسته‌شده‌‌ی قتل پدر «آنا» و شرح چگونگی و ارتباط نوع قتل با پرونده‌ی قتل دیگری، تعلیق‌های دیگر نیز در ذهن خواننده ایجاد می‌شود.
▪️توصیفات مکانی با ذکر چند اشیاء، میز کار و تخت و پنجره‌ای با توصیفی غیرمستقیم بازگو می‌شود.
مثال:
با صدای دینگ موبایلم متوقف شدم و موبایلم رو با زحمت‌«های✖️» فراوان از روی تخت برداشتم و خواستم به موقعیت «اولی‌ام✖️⬅️اولیم✔️» برگردم که با زانو «خوردم روی تاج تخت. ✖️⬅️روی تاج تخت خوردم. ✔️»
صداها نیز چون دینگ آلارم گوشی و صداهای هیس‌مانند روشن شدن چراغ‌ها در حال گذر از راه‌پله با توصیفی غیرمستقیم شرح داده می‌شود.
مثال:
کلاه هودیم «و✖️⬅️رو✔️» روی سرم انداختم و با بستن در خونه، تند و تند از پله‌ها پایین رفتم«،✖️⬅️.✔️» از هر طبقه‌ای که عبور می‌کردم«،✔️» چراغ‌های سقف با صدای هیس مانندی روشن «می‌شد✖️⬅️میشد✔️» و این به طرز عجیبی وحشتناک بود«،✖️⬅️.✔️»
توصیفات موقعیتی از قرار گرفتن در اتومبیلی و شخصیت‌پردازی سرگرد «کیا رستگار» و دستیارش «سامان» به‌خوبی شکل می‌گیرد که با کشمکش‌های درونی و بیرونی آن‌ها، تصویرسازی شخصیت‌ها آغاز می‌شود.
▪️احوالیات در کشمکش‌های درونی و توصیفات کشمکش‌های بیرونی از نقاط قوت در آغاز می‌باشند و به خوبی شرح داده شده‌است. اما تصویرسازی با محدودیت به رنگ چشم‌ها و مدل موها می‌باشد. در توصیفات آغازین، نداشتن تصویر واضحی از «آنا» که شخصیت اصلی رمان است؛ جز اشاره‌ای به سبزی چشمانش تا حد زیادی برای خواننده ایجاد ابهام می‌نماید.
📌 بهتر است نویسنده عزیز به این نکات توجه داشته باشند که شرح غیرمستقیمی از زاویه‌های صورت‌ها، رنگ موها، میمیک‌های چهره در شکل‌گیری شخصیت‌ها و ارتباط با آن‌ها، برای خواننده بسیار الزامی می‌باشد. توصیفات از قرارگیری و موقعیت اشیاء در پیرامون و رنگ‌ها می‌تواند به‌ تصویرسازی بهتر از محیط، کمک کند و باید بیشتر بر روی این تصویرسازی‌ها کار شود.
▪️محتوا در آغاز با پیچیدگی پرونده‌ی قتل و رقم خوردن حواشی تعقیب‌ و گریزی با «ژانر جنایی» متناسب می‌باشد. حضور سرگرد در کنار «آنا» و کشمکش‌های درونی او از رنگ چشم‌ها و عادات رفتاری سرگرد که شرح داده می‌شود تا حدودی به «ژانر عاشقانه» آن را نزدیک می‌کند. اما شاهد اتفاق عاشقانه یا احوالیاتی از عشق‌ و عاشقی نیستیم که بشود «ژانر عاشقانه» را پر رنگ حس کرد.
📌نویسنده عزیز باید تعادلی در ایجاد و نشان دادن حس و حالی عاشقانه در محتوا داشته باشند تا «ژانر عاشقانه» نیز پر رنگ شود و محتوا هر دو‌ ژانر را در بر بگیرد.


میانه:
▪️در میانه رمان با توجه به «ژانر جنایی»، شاهد چندین اوج هستیم که ابهام و جذابیت بالایی در خواننده ایجاد می‌کنند.
▪️با به‌دست آوردن اطلاعاتی بعد از هک صفحه قاتل، توسط «باران» از نوع قتل‌های قاتل و فروش اجزای قربانیان در خریدهایی اینترنتی، نقطه‌ی اوجی شکل می‌گیرد.
▪️با وقوع قتل‌ها و قتل دختری کم‌سن به شیوه سوزاندن، تحقیقاتی بیشتر پیرامون نوع کشتارها صورت می‌گیرد که کشف ارتباط قتل‌ها با جرائم و قتل‌های قبلی، اوج دیگری است.
▪️با درگیر شدن «آنا» در طی تحقیقاتش در صحنه قتل به‌طور تصادفی با مواد توهم‌زایی که از تجارت این باند مخوف است، داستان به اوج خود می‌رسد.
▪️اوج اصلی رمان با کامل‌تر شدن تحقیقات و پیدا کردن سرنخ‌هایی از دیگر اعضای باند صورت می‌گیرد که «آنا» و «باران» با جا زدن خودشان به عنوان عضو ارکستر و مدلی به کمک سرگرد و «سامان»، تصمیم دارند به میهمانی تجاری یکی از اعضای باند بروند که داستان را برای خواننده با تعلیق و کنجکاوی از اتفاقات بعدی و ریسک حضور «آنا» و «باران» در این میهمانی پر خطر، جذاب‌تر می‌نماید.
▪️محتوا از تحقیقات و کنکاش‌های کلیشه‌ای داستان‌های جنایی برخوردار است. کلیشه‌ی بسیار بالای خاص بودن و بی‌رحم بودن قاتلینی که جنون کشتار دارند نیز در آن دیده می‌شود که در اکثر رمان‌های جنایی با این نوع شخصیت‌ها، خواننده آشنایی دارد.
📌نویسنده‌ی عزیز می‌توانند با توصیفات مهیج‌تر و کشمکش‌های جذاب بیرونی از میزان کلیشه‌ی بالای محتوا بکاهند.
▪️اوج‌ و فرودهای داستان در میانه به اندازه و متناسب با محتوا پیش می‌رود. توصیفات تصویرسازی شخصیتی و پیرامونی به اندازه لازم در اوج‌ها دیده نمی‌شوند. بیشتر اطلاعات از دیالوگ‌ها به دست می‌آیند و در مونولوگ‌ها تصویرسازی ضعیف است و بیشتر به کشمکش‌های درونی و احوالیات پرداخته می‌شود.
🕳️نکته قابل توجه در این اوج‌ها، نبود کشمکش عاشقانه‌ای است که با توجه به بی‌رحمی و سردی اوج‌های جنایی داستان با اوجی احساسی با توجه به «ژانر عاشقانه» به خواننده تنفس و آرامش ذهنی داده نمی‌شود که از اتفاقات پی‌در‌پی جنایی، احساس یک‌نواختی نداشته باشد.
📌نویسنده عزیز قلم زیبایی در بیان احوالیات و کشمکش‌های درونی دارند که اوج‌های داستان را مهیج‌تر و جذاب‌تر پیش می‌برند. اما باید دقت داشته باشند مونولوگ‌ها و کشمکش‌ها را صرفاً در احوالیات پیش نبرند. می‌توان با توصیفات غیرمستقیم، تصویرسازی بیرونی قوی‌تری نیز به محتوا اضافه نمایند و با اضافه کردن کشمکش‌هایی بیرونی و عاشقانه، جذابیت بیشتری به محتوای رمان خود بدهند.


لحن و بافت:
▪️لحن رمان از ابتدا با لحن مونولوگ‌ها محاوره‌ای و دیالوگ‌ها نیز محاوره‌ای آغاز می‌شود. لحن محاوره‌ای مونولوگ‌ها برای «ژانر جنایی» مناسب نمی‌باشد و بهتر است به لحن ادبی تغییر کند.
▪️لحن رمان از همان ابتدا با پرش‌های لحنی بسیار و نبودن علامات نگارشی درست، دچار گسستگی و بی‌نظمی چشم‌گیری است که خواننده را دچار خستگی از نامفهومی و دوباره‌خوانی سطرها می‌نماید. پارت‌بندی‌ها بسیار بی‌نظم و بدون رعایت شدن حد استاندارد آن (۴۵ سطر تا ۸۵ سطر) است که بعضی از پارت‌ها بیش از «۲۰۰ سطر» دارند و بسیار بلند و خسته‌کننده، بدون تنفس دادن به خواننده پیش رفته‌اند.
▪️پرش لحن از محاوره ساده به شکسته‌نویسی به کرار، تکرار شده‌است و از در جاهایی متن مونولوگ‌ها به اندازه زیادی به لحن ادبی تغییر می‌کنند و لحن را دچار سه‌گانگی بی‌نظمی می‌نمایند.
📌لازم به ذکر است، تنها چند نمونه از ایرادات نقل می‌شود و نویسنده عزیز باید با ویرایشی دقیق‌تر اشکالات را رفع بفرمایند.
▪️مثال از لحن محاوره‌ای و پرش به لحن ادبی:
«با صدای دینگ موبایلم متوقف شدم و «موبایلم رو» با زحمت‌های فراوان از روی تخت برداشتم و خواستم به موقعیت «اولی‌ام» برگردم که با زانو خوردم روی تاج تخت. آخ! الان موقعه افتادن بود؟»✖️
با صدای دینگ موبایلم، متوقف شدم. «موبایلم رو» با زحمت‌ فراوان از روی تخت برداشتم و خواستم به موقعیت «اولیم» برگردم که با زانو به تاج تخت خوردم. آخ! الآن موقع افتادن بود؟ ✔️

«همون‌طور که بین تخت و میزم گیر بودم «پیام رو» باز کردم و با دیدن متن پیام «چهره‌ام» در هم شد.» ✖️
همون‌طور که بین تخت و میزم گیر بودم، «پیام رو» باز کردم و با دیدن متن پیام، «چهره‌م» دَرهم شد. ✔️
▪️مثال به پرش لحن محاوره‌ای شکسته‌نویسی:
«اولین کاری که کردم این بود که «خودم و» از بین میز و تخت نجات دادم و بعد لنگون‌لنگون رفتم به سمت پنجره و به محض دیدن «یک» ماشین سیاه، لبخند کجی زدم. مدتی می‌شه که انتظار این فرصت «لعنتی و» می‌کشیدم!» ✖️
اولین کاری که کردم این بود که «خودم رو» از بین میز و تخت نجات دادم و بعد لنگون‌لنگون به‌سمت پنجره رفتم. به محض دیدن یه ماشین سیاه، لبخند کجی زدم. مدتی میشه که انتظار این فرصت «لعنتی رو» می‌کشیدم! ✔️
،▪️مثال پرش لحن به ادبی:
«قطار درب و داغون گذشته دوباره «حرکتش را» روی ریل‌های پوسیده‌ی مغزم اغاز کرد و این شروع طغیان‌گری بود که درونم اتفاق افتاد. من خیره به فایلی که دوباره و دوباره پخش می‌شد چشم‌های پر از «اشکم را» روی هم فشار دادم و «رویم را» از ظلمت بی رحمانه‌‌ی دنیا «برگرداندم.» حس می‌کردم زخمی قدیمی دوباره سر باز کرده و در حال عفونت «کردن است.» ✖️
قطار درب‌ و داغون گذشته، دوباره «حرکتش رو» روی ریل‌های پوسیده‌ی مغزم آغاز کرد و این شروع طغیان‌گری بود که درونم اتفاق افتاد. من خیره به فایلی که دوباره و دوباره پخش میشد، چشم‌های پر از «اشکم رو» روی هم فشار دادم و «صورتم رو» از ظلمت بی‌رحمانه‌‌ی دنیا برگردوندم. حس می‌کردم زخمی قدیمی، دوباره سر باز کرده و در حال عفونت «کردنه.» ✔️
▪️متن از روی پرونده روخوانی می‌شود و باید لحنی ادبی بگیرد.
«وی با سه زن دیگر در این مسئله همکاری داشته، از جمله مریم نافی همسر متهم، سپیده منفرد دوست همسر متهم، آزاده رضایی مادر همسر متهم، هم‌چنین آقای آزادی پس از اعتراف به جوارم خود طبق قانو... . » ✖️
وی با سه زن دیگر در این مسئله همکاری داشته‌است. از جمله مریم نافی، همسر متهم. سپیده منفرد، دوست همسر متهم. آزاده رضایی، مادر همسر متهم و هم‌چنین آقای آزادی پس از اعتراف به جوارم خود، طبق قانو... . ✔️
▪️مثال از جا افتادن واژه:
«- مردی که با برگزاری کلاس‌های عرفانی و مشاوره در شهرستان کرج اقدام اغفال زنان و سوءاستفاده از آنان را کرده،» ✖️
- مردی که با برگزاری کلاس‌های عرفانی و مشاوره در شهرستان کرج، اقدام «به» اغفال زنان و سوءاستفاده از آنان را کرده، ✔️
▪️پرش زمانی فعل در لحن رمان:
«نور چراغش توی تاریکی کوچه باعث «می‌شد» تنها چیزی که «می‌بینم» تکه‌های کوچیکی باشن که جلوی نور ماشین در حال رقصیدن بودن،» ✖️
نور چراغش توی تاریکی کوچه، باعث «میشد» تنها چیزی که «می‌دیدم»، تکه‌های کوچیکی باشن که جلوی نور ماشین در حال رقصیدن بودن، ✔️
📌سخن منتقد: لحن و بافت رمان در شیرینی و جذابیت خوانش رمان، تأثیر فراوانی دارد و به‌هم ریختگی آن از نقاط ضعف بزرگی در رمان می‌باشد. نویسنده گرامی باید حتماً لحن یک‌پارچه‌ای به متن رمان خود بدهند و آن را از گسیختگی و بی‌نظمی که موجب خستگی در خوانش می‌شود؛ خارج کنند.
نویسنده عزیز توجه داشته باشند، لحن محاوره‌ای برای مونولوگ‌های «ژانر جنایی» مناسب نمی‌باشد و بهتر است لحن محاوره‌ای مونولوگ‌ها به لحن ادبی تغییر کنند. دیالوگ‌ها می‌توانند محاوره‌ای باشند و از پرش به شکسته‌نویسی خودداری شود.

سیر رمان:
▪️سیر رمان با سرعتی میانه و مناسب پیش می‌رود و اوج‌ها و فرودها با فاصله‌ای اندازه شکل می‌گیرند.
▪️توصیفات از احوالیات و کشمکش‌های درونی، کفه سنگین‌تری بر توصیفات پیرامون و شخصیت‌سازی‌ها دارند.
▪️ میزان استفاده از توصیف احوالیات در بعضی از کشمکش‌های درونی، بیش از اندازه با تأکید بر روی حسی، تکرار می‌شود. کشمکش درونی که «آنا» درمورد انگشتان دست سرگرد، لهجه و رنگ چشم‌های او دارد؛ بسیار تکرار می‌شود و خواننده را از بارها خواندن آن، دل‌زده و خسته می‌کند.
▪️شخصیت‌ها با سرعتی میانه و به اندازه در خلال داستان اضافه می‌شوند و بیشتر از شخصیت‌سازی‌ ظاهری آن‌ها به درونیات و احوالیاتشان، پرداخته می‌شود.
📌نویسنده عزیز باید، تعادلی در کشمکش‌های درونی و احوالیات، نسبت به توصیفات بیرونی و ظاهری به خصوص در مونولوگ‌ها، برقرار بفرمایند.
▪️در سیر رمان شاهد زدن تیترهایی توصیفی و خبری از پیش‌زمینه‌ی محتوا هستیم که با رنگی متفاوت و فونتی بزرگ‌تر، ذهن خواننده را برای رویارویی با اصل تأکیدی محتوا، آماده می‌نمایند و از نقاط قوت پیچیدگی جنایی محتوا، برای بهبود ذهنیت خواننده می‌باشد.
▪️مثال:
«پایان داستان ما در همان ابتدا فاش شد... .»
«اصل یک، قانون بازی را بلد باش!»

▪️نام شخصیت‌ها نیز، گاهاً تیتروار با رنگی مجزا از متن، عنوان شده‌اند که قسمتی از آن متن از زبان عنوان‌شده‌ی نام‌ها نقل می‌شود و با ابهام خوبی آن را جذاب‌تر می‌نماید.
🕳️نقطه ضعف‌هایی نیز در سیر رمان دیده می‌شوند:
▪️ در پایان نقل قول و پرش به زمانی دیگر با علامت سه ستاره «***» اعلام نمی‌شود و خواننده دچار سردرگمی می‌شود.
▪️نوشتن و به‌ کارگیری واژه‌هایی که برای خواننده نیاز به زدن پی‌نوشت دارند و حتی با سرچ و تحقیق هم، معنی درستی از آن به‌دست نمی‌آید.
▪️مثال:
«دستی به نلا، نیزه‌ی کوچک و مرگبار محبوبش کشید...»
▪️واژه‌ی «نلا» اگر مفهومی غیر از معانی آن دارد، نیاز به پی‌نوشت و توضیح بیشتری دارد. چون به «نامی دخترانه با ریشه یونانی و به درخشان نیز معنی می‌شود» اما چنین معانی‌ای از این واژه به جمله‌بندی نویسنده نمی‌نشیند و گویا نویسنده عزیز منظور و اشاره‌ای به چیز دیگری دارند که با توجه به عمومی نبودن آن، بهتر است با پی‌نوشتی، توضیحی داشته باشند. یا در خلال محتوا، منظور خود را در مونولوگ‌ها اعمال کنند. مثل، قاتل نامی دخترانه بر نیزه‌ی کوچکش گذاشته‌است.
▪️در متن محتوا، واژگانی که استفاده روزمره‌ای ندارند؛ نیاز به پی‌نوشت و توضیح معنی دارند تا خواننده را دچار ابهام نکنند؛ مانند:
«پارادوکس» به معنای همزمانیِ دو قطب متضاد؛ در ادبیات مثل: آغازِ پایان، شیرینی ترش.
«طاغی» به معنای، سرکش، طغیانگر، عاصی، عصیانگر، مخالف، نافرمان.
«فره» به معنای زیبایی، جلال و شکوه.
«زاناکس»، آلپرازولام تحت نام تجاری زاناکس و غیره یک داروی آرام‌بخش قوی با اثربخشی سریع در گروه شیمیایی تریازولوبنزودیازپین از خانواده بنزودیازپین است. آلپرازولام معمولاً برای مدیریت اختلالات اضطرابی تجویز می‌شود. به‌خصوص اختلال اضطراب فراگیر(GAD) و حمله پانیک.
🕳️بسته‌های وازکتومی پزشکی. «نیاز به پی‌نوشت»
🕳️دارک‌وب و سایت‌های ممنوعه «نیاز به پی‌نوشت»
🕳️باج افزار {clop}، « نیاز به پی‌نوشت»
▪️در سیر رمان توصیفی از سرگرد «کیا رستگار» دور از باور ذهنی دیده می‌شود:
«موهایی که روشون بسته شده بود، با چشمانی که رنگشون به طرز آشنایی عجیبه! سبز کم‌رنگی که از شدت آبی بودن رو به خاکستری می‌زد؟»
▪️سه رنگ سبز، آبی، خاکستری که هر کدام طیف رنگی مجزایی دارند در یک رنگ چشم گنجانده شده‌است که با توجه به نبودن «ژانر فانتزی» در رمان، چنین رنگی در ذهن مخاطب باورپذیری ضعیفی دارد. هر چند در نهایت در ادامه‌ی محتوا، چشمان سرگرد، بیشتر با رنگ خاکستری توصیف می‌شود.
▪️در دیالوگی دیگر:
«- فرض کن از فردا تیتر خبر‌ها این باشه، و اما بشنوید از اولین قاتلی که توانست پای ans را به بازی بکشاند، متهم پنهان و دولتی پنهان‌تر. حال این بین پلیس‌ها که فاقد از هر گونه مدرک رسمی هستند این پرونده را بسته اعلام می‌کنند. قت... .»
از این دیالوگ با حروف اختصاری لاتین، خواننده نمی‌تواند بدون توضیح بیشتر نویسنده، متوجه‌ی مفهوم آن بشود. ✖️
▪️دیالوگی دیگر در سیر رمان، نشئت گرفته از شایعات بی‌پایه و اساس اینترنتی با ابهام بزرگی دیده می‌شود:
«- این شرکت بیش از پنجاه تا هولدینگ دولتی و غیر دولتی رو زیر نظر داره، و از اون‌جایی که بخشی از درآمدش رو مستقیم سمت آستان قدس روانه می‌کنه، با حکم رهبری از مالیات معافه! پس با توجه به سابقه‌ی نسبتاً وسیعش در سرمایه‌گذاری سهام‌های وابسته به نهاد‌های دولتی، احتمال همکاریش با رادان قطعیه!»
▪️در این دیالوگ به دستور مستقیم «مقام معظم رهبری» در مورد معاف مالیات شرکت‌هایی که به آستان قدس رضوی کمک مالی می‌نمایند، اشاره می‌شود. اما این اطلاعیه بارها از طرف ایشان تکذیب شده‌است و با سرچ در گوگل می‌توان در نقل روزنامه‌ها از دستورات مقامات اجرایی امور مالیاتی و همچنین سخنان و فرمایشات مقام معظم رهبری اطلاع پیدا کرد.
📌منتقد لازم می‌بیند نمونه‌ای از آن را با ذکر منبع موثق آن نقل کند:
«دكتر علي عسگري در گفت وگو با خبرگزاری فارس با بيان اين مطلب افزود: در قانون ماليات‌های مستقيم بعضی از نهادهايی كه تحت نظر مقام معظم رهبري فعاليت می‌كنند از ماليات عمل‌كرد معاف هستند اما دفتر مقام معظم رهبری در خصوص قانون ماليات بر ارزش افزوده حتی شركت‌های زيرمجموعه آستان مقدس امام رضا(ع) و حضرت معصومه(س) را از قانون ماليات بر ارزش افزوده معاف نكردند و در آنجا هم ما از ايشان كسب نظر كرديم كه فرمودند همه نهادهای اقتصادی كه زيرنظر آستانين فعاليت می‌كنند مشمول قانون هستند و بايد ماليات بر ارزش افزوده را بپردازند.»
▪️این مقاله را می‌توان از سایت معتبر تابناک و روزنامه عصر ایران نیز راستی‌آزمایی کرد.
📌سخنان مقام معظم رهبری بعد از انتشار چنین شایعه بی‌پایه و اساسی بارها در روزنامه‌ها و سایت‌های معتبر، مبنی بر تکذیب معاف مالیاتی شرکت‌های وابسته به بنیادهای معاف‌شده و تأکید بر گرفتن مالیات از همه‌ی شرکت‌ها و نهادهای تحت نظر خود منتشر شده‌است. ایشان، معتقدند همه‌ی شرکت‌هایی که زیر نظر آستاتین، فعالیتی دارند؛ مشمول قانون هستند و باید مالیات بر ارزش افزوده را بپردازند.
📌لازم به ذکر است که تنها برخی از بنیادها و نهادها که نام برده شده‌اند، معاف از مالیات هستند. نویسنده عزیز به این مطلب توجه داشته باشند که باز هم شرکت‌هایی که وابسته به این نهادها هستند، باید مالیات خود را بپردازند. نویسنده گرامی باید چنین مطالبی که بر پایه شایعه در فضای مجازی نشر پیدا کرده‌اند را از محتوای رمان خود حذف بفرمایند و بدانند چنین نشریاتی باعث زیر سؤال رفتن شخصیت «مقام معظم رهبری» و شُبهه داشتن به درآمدها و اموال آستان مقدس رضوی می‌شود که عمده آن خرج خیریه و تولیت* حرم می‌شود.
{پی‌نوشت:
تولیت* آستان قدس رضوی، مقامی است که سرپرستی حرم امام رضا و موقوفات علی‌بن موسی الرضا، امام هشتم شیعیان دوازده‌امامی، را بر عهده دارد.}
 
منتقد کتاب انجمن
منتقد کتاب انجمن
کاربر ممتاز
Jul
707
15,519
مدال‌ها
3
دیالوگ‌ها و مونولوگ‌ها:
▪️دیالوگ‌ها و مونولوگ‌ها تناسب نسبی با هم دارند. گاه مونولوگ‌ها با توصیفات احوالیات زیاد و کشمکش‌های درونی، کفه‌ی سنگین‌تری دارند. گاه نیز دیالوگ‌ها با دادن اطلاعات جنایی و پلیسی، بیشتر از مونولوگ‌ها به چشم می‌آیند و نمی‌توان در متن محتوا گفت مثال، متن دیالوگ‌ محور یا مونولوگ‌ محور می‌باشد و با تعادلی نسبی پیش می‌روند.
▪️استفاده‌ی محدود از علائم نگارشی به خصوص ویرگول‌ها و نقطه‌ویرگول با توجه به پیچیدگی متن برای رازآلودگی و ابهامی که لازمه‌ی «ژانر جنایی» می‌باشد، درک مفهوم پاراگراف‌ها و مونولوگ‌ها را پایین می‌آورد. گاه باید برای مفهوم بهتر، دوباره‌خوانی کرد که نویسنده عزیز باید اقدام به برطرف نمودن ایرادات نگارشی متن رمان خود بفرمایند.
📌مثال‌های بیشتر در بخش ایرادات نگارشی ذکرمی‌شوند.
▪️مثال:
«دوسال پیش با یک پیامک و رفتن به سمت پارکینگ زندگیم رنگ به شدت سیاهی به خودش گرفت! کی فکرش رو می‌کرد؟ سایه‌ی غم از بعد فوت‌‌ بابام طوری روی خودم و زندگیم رو بگیره که با کنار رفتنش بفهمم من کی هستم، یا حتی کجام، حاله‌ای اطراف من بود که فقط به دست یک نفر شناسایی شد و با برطرف شدن اون من تبدیل به یک مکافات شدم! یک‌ دردسر که فقط با حضور یک نفر آروم می‌گرفت.»
✖️
دوسال پیش با یه پیامک و رفتن به‌سمت پارکینگ، زندگیم رنگی به‌شدت سیاه به خودش گرفت! کی فکرش رو می‌کرد سایه‌ی غم از بعد فوت‌‌ بابام، طوری روی خودم و زندگیم بیفته که با کنار رفتنش، بفهمم من کی هستم یا حتی کجام؟! هاله‌ای اطراف من بود که فقط به‌دست یه نفر شناسایی شد و با برطرف شدن اون، من تبدیل به یه مکافات شدم؛ یه دردسر که فقط با حضور یه نفر آروم می‌گرفت! ✔️
«افتادن نگاهم به عکس خودم و بابام که روی میز بود باعث شد چند لحظه‌ای دست از خوندن بردارم و آهی از ته دل بکشم، پدری با موهای مشکی و کوتاه دستش رو دور دو فرزندش انداخته و همه با خوش‌حالی به دوربین نگاه می‌کردند. پسری که درست سمت چپ بابا ایستاده بود پیرهنش با من ست بود و لبخندی مرموز روی لبش داشت! پارادوکس اشکاری رو فقط با چهره و لباسش تشکیل داده بود و باعث می‌شد بخوام به این فکر کنم که الان این حس و این آدما کجان؟» ✖️
افتادن نگاهم به عکس خودم و بابام که روی میز بود، باعث شد چند لحظه‌ای دست از خوندن بردارم و آهی از ته دل بکشم. پدری با موهای مشکی و کوتاه که دستش رو دور دو فرزندش انداخته‌بود و همه با خوش‌حالی به دوربین نگاه می‌کردن. پسری که درست سمت چپ بابا ایستاده‌بود، پیرهنش با من ست بود و لبخندی مرموز روی لبش داشت! پارادوکس آشکاری رو فقط با چهره و لباسش تشکیل داده‌بود و باعث میشد بخوام به این فکر کنم که الان این حس و این آدم‌ها کجا هستن؟ ✔️


شخصیت‌پردازی:
▪️شخصیت‌پردازی‌های بیرونی افراد اصلی در رمان از لحاظ توصیفات ظاهری، بیشتر با توصیفاتی مستقیم، مانند اشارات به رنگ چشم‌ها، موها و حالات آن‌ها پرداخته شده‌است. جزئیات ریزتری مثل ترکیبات چهره، بینی، چانه و زاویه‌های صورت توصیفی ندارند. شخصیت‌های فرعی نیز بیشتر با توصیفی از حالات و عادت‌های آن‌ها به تصویر کشیده شده‌اند.
▪️مثال از توصیفی مستقیم از چهره سرگرد «کیا رستگار»:
«موهایی که روشون بسته شده بود، با چشمانی که رنگشون به طرز آشنایی عجیبه! سبز کم‌رنگی که از شدت آبی بودن رو به خاکستری می‌زد؟»
▪️در این نوع شخصیت‌پردازی بیرونی، خواننده نمی‌تواند تصوری از رنگ اغراق‌آمیزی که سه رنگ با طیف‌های رنگی کاملاً مجزا در توصیف یک رنگ چشم پرداخته‌ شده‌است؛ ذهنیتی داشته باشد و شخصیت‌سازی از یک کاراکتر را ضعیف، همراه با ابهام می‌کند.
▪️مثال از توصیف کلیشه‌ای و مستقیم «آنا» در شخصیت‌پردازی بیرونی:
«صاف ایستادم و اندامم و توی لباس برانداز کردم، لاغر نبودم اما بدن تو پر و روی فرمی داشتم و این لعنتی قوس کمرم رو بدجور قاب گرفته بود، نگاهم بالاتر اومد و روی دو تا گوی سبز قفل شد، چشم‌ها پر از رگه‌های قرمزی بود که آدرنالین درش جریان داشت، مردمک جنگلی نگاهم که یادگار بابا بود بدجور بی‌تاب و بزرگ به چشم می‌آمد، انگار تمنا می‌کرد کسی را ببیند،»
▪️در این نوع شخصیت‌پردازی، توصیف مستقیم با کلیشه‌ی بالایی دیده می‌شود. در اکثر رمان‌ها شاهد چنین کلیشه‌ی بالایی از توصیفات ظاهری افراد هستیم که خود را با برانداز نمودن یا نگاه در آینه، توصیف می‌نمایند.
📌 نویسنده گرامی باید بدانند چنین توصیفات مستقیم و کلیشه‌ای، ضعف بزرگی در شخصیت‌پردازی بیرونی، محسوب می‌شود و باید آن‌ها را برطرف کنند.
▪️توصیفات شخصیت‌‌سازی بیرونی در سیر رمان تا حدودی گام‌به‌گام پیش می‌رود. اما شخصیت‌سازی «آنا» که از شخصیت‌های اصلی داستان است در بخش زیادی از حجم داستان، فقط با اشاره کمی به سبز چشمانش و چتری‌هایش شکل می‌گیرد و خیلی دیر در پارت‌های پایانی با توصیفی مستقیم و یک‌جا نمایان‌تر می‌شود که چنین پرداختی نیاز به تجدید نظر نویسنده عزیز دارد.
▪️مثال توصیف مستقیم از شخصیت‌پردازی باران:
«مو‌های شلخته و گوجه‌ای شده‌اش را بالای سرش جمع کرده بود و عینکی که با هزاران مکافات قبول به زدنش شده بود را روی چشمان درشتش قرار داده و مستانه می‌خندید،» ✖️
📌نویسنده عزیز بهتر است در این نوع شخصیت‌پردازی بیرونی، آن را با توصیفی در حالات رفتاری فرد بگنجاند و از توصیفات مستقیم شخصیت‌ها که نقطه ضعفی در رمان قلمداد می‌شود؛ بپرهیزد.
▪️مثال توصیف غیرمستقیم:
«باران درحال جمع کردن موهای شلخته‌ش به‌صورت گوجه‌ای بالای سرش، مستانه خندید و رنگ دریایی چشم‌هاش رو با زدن عینکی که به‌زور راضی به زدنش شده‌بود، وسیع‌تر کرد.» ✔️
▪️توصیفات گام‌به‌گام باید طوری در سیر رمان صورت پذیرد که تا پایان رمان از کاراکتر بشود توصیفی جدید ارائه کرد و مجبور نبود مدام یک توصیف تکراری از رنگ چشم یا مو را تکرار کرد. این توصیفات نباید به یکباره و یک‌جا عرضه شوند و به شکلی غیرمستقیم نقل شوند. مثال با رفتارهایی که شخصیت‌ها دارند، مانند تکان دادن سر که لختی مو را می‌شود نشان داد. یا خیره شدن به نقطه‌ای و توصیف رنگ چشم‌ها، دست کشیدن داخل موهای فر یا صاف بلند یا کوتاه... .
▪️در شخصیت‌پردازی درونی با توصیف احوالیات و رفتارهای خاص افراد، شخصیت‌ها بیشتر شناسانده شده‌اند. احوالیات درونی «آنا» که بیشتر لحن اول شخص رمان از زبان او بیان می‌شود؛ شخصیت درونی خوبی از او آشکار می‌کند و خواننده با احساس و درد‌ها و شادی‌هایش، همراه می‌شود و با او حس هم‌ذات‌پنداری دارد.
▪️در شخصیت‌سازی درونی سرگرد نیز رفتارها و عادات او مانند بازی کردن با انگشتانش و یا سیگار کشیدن‌هایش، خواننده را به خوبی با احوالیات این شخصیت همراه می‌کند. می‌توان گفت از نقاط قوت رمان، توصیفات احوالیات و شخصیت‌پردازی درونی افراد هست.
▪️مثال:
«انگشتاش رو روی گردنش به حرکت درآورد، حتی یک ثانیه هم از رد دستان عجیبش غاقل نشدم، کمی بعد نزدیک به لاله‌ی گوشش تحرک متوفق شد، حرف ایچ انگلیسی چسبیده به نرمه‌ی گوشش رو به بازی گرفت و شمرده‌شمرده گفت:»
«باهوش بود! و این منطق جهنمیش، تنها دلیل گر گرفتن آشوب درون من. بازی با بند‌بند اون انگشت‌های کشیده و مزاحمش تمرکزم رو بهم می‌ریخت، لعنتی!»
📌به‌نظر منتقد، برای از بین بردن نقاط ضعف رمان و بهبود شخصیت‌پردازی‌ها، نویسنده‌ی عزیز، باید از توصیفات مستقیم شخصیت‌ها بپرهیزند و آن‌‌ها را در بافت رمان و گام‌به‌گام پیش ببرند و شخصیت‌ها را با کلیشه تصویرسازی نکنند.

توصیفات:
▪️توصیفات احوالیات همراه با صداها و بوها به خوبی در سرتاسر رمان پرداخته شده‌است. هر چند شاهد توصیفات مستقیم زیادی در رمان هستیم.
▪️مثال:
▪️«بوی تلخ و سرد رستگار با صدای شیون‌های دردناک افراد در ویس در هم پیچید..»
▪️«هوای اون اتاق حالا با عطر خنگ کیا و بوی گرفته‌ی سیگار محبسی از جنس خماری تشکیل داده بود، عمیق دمی گرفتم،کافاتی درون برپا شد»
▪️توصیفات مستقیم، مانند رنگ و اندازه و حالات چشم‌ها از پشت عینک‌ها کلیشه بالایی دارند.
▪️مثال:
«سام خودش را جمع کرد و عینک گرد و تمیزش را روی موهای پریشان و لختش قرار داد، شبیه پروفسور‌ها شده بود که این دور از نظر هم نبود.»

▪️نگریستن به خود و توصیف مستقیم نیز با کلیشه‌ی بالا از نقاط ضعف، برای رمان محسوب می‌شود.
▪️مثال:
«صورتم در طبیعی‌ترین و شیک ترین حالت ممکن درآمده بود، سایه مشکی و حاله‌ای از رنگ طلایی بالاش متناسب با لباسی بود که به تن داشتم، رژ لب گلبه‌ای رنگم با موهای مشکیم پارادوکس داشت و بی‌شک این لباس بود که هنرنمایی می‌کرد، نه خیلی برهنه بود و نه خیلی بسته، دقیقاً مرز بین کنترل و وسوسه!»

▪️توصیفات ظاهری، معمولاً به‌طور توصیفی مستقیم، شکل گرفته‌اند‌. در روند رمان، بیشتر شاهد توصیفات گام‌به‌گام از احوالیات و رفتارهای شخصیت‌ها هستیم.
▪️مثال از توصیف مستقیم احوالیات:
«آریا فروزش ناپدری باران حقی، یکی از موفق ترین وکیل‌های کیفری بود، که در ابتدای شروع کارم حمایت‌های گرمش باعث پیشرفت و تلقی روز افزون من شد، ناپدریی که، باران با تنفس وجودش به این یقین می‌آورد که حق پدری را برایش تمام و کمال اجرا کرده بود، مردی تند‌خو اما حمایت‌گر که البته بعضی وقت‌ها باران گلایه‌هایی از دستش می‌کرد.»

▪️مثال از توصیف مستقیم محیط و فضاسازی:
«اتاقی بزرگ با سقف و دیوار‌های چوبی که دیزاین سقفش به اندازه کافی نفس‌گیر بود، حاشیه‌هایی تیره با لایت‌هایی نارنجی رنگ! دو طبقه روی سرتاسر دیوار انواع و اقسام اسلحه‌های جنگی قرار داشت که با نورپردازی سفید بالاشون مثله یه اثر هنری به‌نظر می‌رسیدن، انگار درون موزه‌ای نشسته بودم که فقط و فقط عظمت و زیبایی بهت تعظیم می‌کرد! کنار در ورودی اتاق مذاکره، یک دست کاناپه با یک میز گرد با‌شکوه قرار داشت و تابلو‌هایی که روی دیوار نصب شده بود، یک‌جور وسوسه رو به آدم القا می‌کردن.»
📌نویسنده عزیز توجه داشته باشند که یک پاراگراف پشت سرهم از توصیف مکانی موجب خستگی مخاطب می‌شود و احتمال این که صرفاً از خواندن آن گذر کند، بالاست. چنین توصیفاتی باعث ضعف رمان می‌شود.
▪️در بعضی از توصیفات، شاهد اغراق نیز هستیم که کلیشه بالایی در بر دارد و باورپذیری را ضعیف می‌کند.
▪️مثال:
«با چشمانی که رنگشون به طرز آشنایی عجیبه! سبز کم‌رنگی که از شدت آبی بودن رو به خاکستری می‌زد؟»
▪️از نقاط قوت توصیفات، کشمکش‌ها و احوالیات شخصیت‌ها هست که در سرتاسر رمان، شاهد آن هستیم و در خلال داستان با همراه شدن با بوها و صداها، توصیفات احوالیات و پیرامون را قوی ساخته‌است.
▪️از نقاط ضعف، توصیفات مستقیم ظاهری افراد است که نویسنده‌ی عزیز باید آن‌ها را اصلاح نمایند. همچنین محیط‌سازی به‌خصوص محیطی که جنایتی در آن شکل می‌گیرد؛ نویسنده باید با رنگ دیوارها و فرش‌ها، تابش نور و زاویه‌ی قرار گرفتن اشیای داخل فضا، رنگ و بویی واقعی‌تر به توصیفات بدهند و باورپذیری خواننده را بالا ببرد. ▪️توصیفات نقش‌ و خطوطی که بر روی بدن اجساد مقتولین در محتوای رمان، مشترک توصیف می‌شود در خلال رمان شکل واحد و واضحی ندارند. نویسنده‌ی باید این نقوش را به خطی، تصویری، تشبیه نمایند که برای خواننده قابل تصور باشد.
📌نویسنده عزیز توجه داشته باشند، توصیفات ظاهری در خلال داستان باید به صورتی گام‌به‌گام و غیرمستقیم صورت بگیرد. می‌توان با پرداخت به زاویه‌های صورت و میمیک‌های چهره، توصیفات جدیدتری ارائه نمایند. کما این‌که خواننده در سرتاسر محتوای رمان، شاهد تکرار توصیف رنگ چشمان سرگرد و حرکات دستانش یا سیگار کشیدن اوست. یا «سامان» چند بار با حالت موها و رنگ چشمانش توصیف شده‌است. چتری‌های «آنا»، بارها در خلال توصیفات تکرار می‌شود. نویسنده بهتر است دید بازتری در توصیفات داشته باشند و از تکراری‌نویسی پرهیز کنند. می‌توان از قد، اندام، رنگ پوست، زاویه‌ی چانه، بلندی و کوتاهی یا خطوط پیشانی، کوتاهی و بلندی یا رنگ مژه‌ها، مدل ابروان در احوالیات شادی، غم، اخم، تعجب نیز توصیفی اضافه نمود تا مدام یک توصیف تکرار نشود و باعث دل‌زدگی و خستگی خواننده از خواندن آن نباشد.

زاویه دید:
▪️زاویه دید رمان، اول شخص می‌باشد.
▪️در تمامی پارت‌ها، زاویه دید اول شخص لحاظ شده‌است که با تیتر زدن نام شخصیت‌ها، نقل آن از زبان آن‌ها متفاوت می‌باشد‌ و شاهد پرش به زاویه دید دیگری نیستیم.
▪️زاویه دید اول شخص برای این حجم از وقایع از‌ «ژانر جنایی» تناسب خوبی در سیر رمان ندارد. به علت محدودیت در توصیفات در این نوع زاویه‌ی دید، بیشتر توصیفات به شکلی مستقیم انجام شده‌است. کما اینکه اگر زاویه دید سوم شخص یا دانای کل باشد؛ دست نویسنده برای توصیف بیشتر زوایا و پیرامون و شخصیت‌سازی‌ها بازتر می‌شود.
📌به پیشنهاد منتقد، نویسنده‌ی گران‌قدر، زاویه دید رمان خود را با توجه به «ژانر جنایی» که نیاز به پرداخت بیشتری دارد به زاویه‌ی دید، سوم شخص تغییر دهند تا میزان کلیشه‌ی توصیفات مستقیم پایین بیاید. در زاویه دید سوم شخص، فضای بیشتری از توصیف پیرامون قاتل یا حتی توصیفات بی‌رحمی او همراه با احوالیات و میمیک‌های چهره، می‌تواند توسط نویسنده‌ی خوش‌قلم در دسترس خواننده قرار بگیرد.

کشمکش و تعلیق:
▪️تعلیق‌های کوچک و بزرگ، عامل جذابیت رمان می‌باشند که نویسنده در خلال داستان به خوبی به آن‌ها پرداخته‌است.
▪️رمان با حس ابهام خواننده از مرگ پدر «آنا» و کنجکاوی برای یافتن قاتل او تعلیقی را در ذهن خواننده ایجاد می‌کند که جذابیتی به خواندن ادامه‌ی رمان می‌دهد.
▪️از تعلیق‌های مهم به دردسر افتادن دوست «آنا»، «باران» با هک کردن و دسترسی به اطلاعاتی از باندی مخوف است که جذابیت داستان را بالا می‌برد.
▪️تعلیق‌های کوچک‌تری هم با چند قتل دیگر با شبیه‌سازی شدن به نوع قتل دکتر «علی زاهدی» پدر «آنا»، ذهن خواننده را مشغول می‌کند و در ذهن، سؤال‌هایی پیرامون چرایی قتل‌ها ایجاد می‌نماید.
▪️تعلیق اصلی رمان، مربوط به خانم وکیل «آنا» هست که بعد از مصرف مواد توهم‌زا به‌طور تصادفی، دچار اعتیادی مرگ‌آور می‌شود و خواننده کنجکاو به دانستن ادامه داستان و چگونگی رهایی او از این مواد توهم زا می‌شود.
▪️نام بردن «کیهان» برادر «آنا» در مکالمه قاتل، «نمیسیس» با مشاورش «آتن» که از نامادری او زنی ژاپنی به نام «آتسومی» می‌باشد و طبق توضیحات در روند رمان، مرگ او شبیه‌سازی شده‌است و «آنا» نمی‌داند او زنده‌است؛ تعلیق بزرگی به خواننده از ابهامات داستان می‌دهد. همچنین در صحنه‌ای «آرام» دوست و همکار «آنا» در کنار قاتل، «نمیسیس» دیده می‌شود که این‌ تعلیق‌های کوچک، ذهن خواننده را با جذابیتی به خود مشغول می‌نماید.
▪️تعلیق‌ها با روندی متناسب محتوا با باورپذیری خوبی همراه هستند و به سیر رمان جذابیت خوبی می‌دهند که خواننده را با سؤال‌هایی در ذهنش، برای دانستن ادامه‌ی آن کنجکاو می‌کنند.
📌پیشنهاد منتقد برای بهتر شدن تعلیق‌ها، چنان است که نویسنده گرامی، سعی کنند در هر تصویری که تعلیقی به وجود می‌آید؛ مانند تعلیق مصرف مواد توهم‌زا توسط «آنا»، توصیفات غیرمستقیم کامل‌تری از محیط و پیرامون، همراه با تصویرسازی شخصیت‌‌ داشته باشند.
◾کشمکش درونی در سیر رمان از نقاط قوت آن می‌باشد. نویسنده به اندازه‌ی زیادی به احوالیات و احساسات شخصیت‌ها با توجه به اتفاقاتی که با «ژانر جنایی» شاهد آن هستیم؛ پرداخته‌است.
▪️نویسنده عزیز با توجه به «ژانر جنایی» رمان با بیان قلم زیبایی که دارند؛ کشمکش‌های درونی «آنا» را طوری در سیر رمان پیش می‌برند که ذهن خواننده را به چند شخصیت اصلی به عنوان قاتل مجهول‌الهویه یا هم‌دست با او، مشکوک می‌نمایند.
📌چنین توصیفاتی در کشمکش‌های درونی از هنر بالای نوشتن ژانر جنایی می‌باشد که هم‌چنان که هویت قاتل را پنهان نگه می‌دارند، موجب شک و سوء‌ظن به دیگر شخصیت‌ها می‌شوند و میزان جذابیت بالایی به رمان می‌دهند که این نشان‌دهنده‌ی قلم زیبا و ذهن قوی نویسنده می‌باشد و از نقاط قوت رمان‌های جنایی به حساب می‌آید.
◾کشمکش‌های بیرونی رمان بیشتر از نوع کشمکش انسان با انسان می‌باشند. مانند:
▪️تعقیب و گریز در اتومبیل سرگرد که «آنا» و «سامان» نیز در آن حضور دارند و از تعقیب توسط اتومبیلی می‌گریزند.
▪️وقوع جنایات و قتل‌ها که توسط قاتلی مخوف با لقب «نمیسیس» انجام می‌پذیرد و روی اجساد ردی از نوع کشتار خود برجای می‌گذارد؛ کشمکش انسان با انسان می‌باشد.
▪️کشمکش بیرونی دیگری نیز رخ می‌دهد که «آنا» به‌طور تصادفی، مواد توهم‌زایی استفاده می‌کند و دچار درد و رنج بسیاری می‌شود. این نوع کشمکش انسان با وقایع می‌باشد.
▪️کشمکش‌های بیرونی در خلال رمان، متناسب با محتوا بیشتر با گرایش به «ژانر جنایی» رمان ایجاد می‌شوند که جذابیت خوبی در بر دارند و همچنان شاهد کشمکش‌های بیرونی عاشقانه‌ای نیستیم.

ایده و‌ پیرنگ:
▪️داستان با در جریان انداختن دوباره‌ی پرونده‌ی قتل پدر «آنا»، پروفسور «علی زاهدی» آغاز می‌شود که دو شخصیت، سرگرد «کیا رستگار» و همکارش، «سامان» به دیدن «آنا» می‌آیند و خبر به جریان افتادن دوباره‌ی پرونده قتل پدر او را با توجه به قتل دختری به نام «ملیکا مشفق» که رد نشانه‌گذاری قاتل بر اندام او نیز نقش بسته‌ است را می‌دهند. تحقیقات پیرامون قتل جدید که پدر «ملیکا»، «رضا مشفق» نیز در روند آن به سرعت کشته می‌شود، ادامه پیدا می‌کند.
کشمکش‌هایی از ایجاد رعب و وحشت از قاتلی بی‌رحم معروف به «نمیسیس» در سیر رمان ایجاد می‌شود که «آنا» را به او نزدیک‌تر می‌کند. دوست «آنا» با کشف و هک صفحه اینترنتی «نمیسیس» و مطلع شدن از باند قاچاق اعضای بدن انسان به دردسر می‌افتد و «آنا» سعی می‌کند او را از آن خطر حفظ کند.
چندی بعد در پیرامون تحقیقات «آنا» در صحنه وقوع قتلی که نشانه قاتل «نمیسیس» را در بر دارد؛ خود «آنا» نیز به دردسر آلوده شدن مصرف مواد توهم‌زایی که از تجارت باند مخوف «نمیسیس» است؛ می‌افتد. «آنا» با کمک سرگرد و دوستانش، سعی می‌کند خود را از عوارض مواد توهم‌زا نجات دهد.
چندی بعد با پیدا کردن سرنخ‌هایی از دیگر اعضای باند در برگزاری میهمانی تجاری، «آنا» و «باران» به کمک سرگرد و «سامان»، خود را آماده‌ی رفتن به میهمانی اعضای باند می‌کنند و «آنا» با پوشیدن لباس گران‌قیمتی از نوع عرضه‌شده‌ی میهمانی و جا زدن خود به‌جای مدلی با کار گذاشتن میکروفن و دوربینی مخفی توسط «سامان»، پا به دل خطر اعضای باند و میهمانی می‌گذارد.
▪️داستان از کلیشه‌ی قاتلی بی‌رحم و قتل‌هایی زنجیره‌ای با نشانه‌گذاری از قاتل، برخوردار است که در بیشتر رمان‌‌های جنایی، شاهد آن هستیم. اما با توجه به قلم زیبای نویسنده از کشمکش‌های درونی و بیرونی شخصیت‌ها و رازآلودی اتفاقات و قتل‌ها، ایده‌ی رمان از جذابیت بالایی برخوردار است.
📌نویسنده با ایجاد پیچیدگی‌هایی در کشمکش‌های درونی، هویت قاتل را به خوبی پنهان نگه داشته‌است و با ایجاد تعلیق برای خواننده، جذابیت خوبی شکل می‌دهد. اما جا دارد با بهبود توصیفات محیط و پرهیز از توصیفات مستقیم و با شخصیت‌پردازی‌ قوی‌تری، ایده و پیرنگ را جذاب‌تر پیش ببرند.

ایرادات نگارشی:
▪️اشکالات نگارشی در متن رمان، بسیار دیده می‌شوند. پرش‌ها به لحن ادبی یا شکسته‌نویسی از لحن محاوره‌ای که در لحن و بافت مثال‌هایی از آن‌ها آورده شد یا نگذاشتن ویرگول در اکثر سطرها که چند نمونه در قسمت‌های دیگر مثال آن‌ها ذکر شده‌است؛ در سرتاسر محتوا به چشم می‌آید. رعایت نکردن نیم‌فاصله‌ها در فعل‌های مرکب یا کلمات مرکب و دیگر اشکالات نگارشی که بسیارند و لازم به ذکر است، تنها برخی از ایرادات را می‌توان مثال زد‌.
راه حل این پرونده کوفتی‌ام. ✖️
راه حل این پرونده‌ی کوفتیم. ✔️
کلاه هودیم و روی سرم انداختم✖️
کلاه هودیم رو روی سرم انداختم✔️
با صدای هیس مانندی روشن می‌شد✖️
با صدای هیس‌مانندی روشن میشد✔️
البته نمیتونم انکار کنم✖️
البته نمی‌تونم انکار کنم✔️
تنها چیزی که ازش به یاد داشتم یک جفت چشم فره بود. ✖️
تنها چیزی که ازش به یاد داشتم، یه جفت چشم فره* بود. ✔️
من شرط می بستم که آدرلانین خونم✖️
من شرط می‌بستم که آدرنالین خونم✔️
در ورودی و با کلیدم باز کردم✖️
در ورودی رو با کلیدم باز کردم✔️
عجیب بود، نمی‌شد دقیق اجزای صورت فرد کنارم رو شناسایی کنم اما حاله‌ای که اطرافش تکون می‌خورد گردشی کرد و بعد با خیال راحت به ماشین تکیه داد. ✖️
عجیب بود! نمیشد دقیق اجزای صورت فرد کنارم رو شناسایی کنم. اما هاله‌ای که اطرافش تکون می‌خورد، گردشی کرد و بعد با خیال راحت به ماشین تکیه داد. ✔️
پسری بود که سرگرد بهش «سامان» می‌گفت، لبخندی با لب‌های بهم چسبیده اما کج بین صورتش خود نمایی می‌کرد و رده‌های سیاهی که روی دستش و گردنش نقش بسته بود، اون رو خطرناک‌تر جلوه می‌داد! ✖️
پسری بود که سرگرد بهش «سامان» می‌گفت. لبخندی با لب‌های به‌هم چسبیده اما کج، بین صورتش خودنمایی می‌کرد و رگه‌های سیاهی که روی دست و گردنش نقش بسته‌بود اون رو خطرناک‌تر جلوه می‌داد! ✔️
سری تکان دادم، خدای من! چرا تا به حال به این لحجه‌ی مخفی شده در صدای جهنمی‌اش توجه نکرده بودم؟ ✖️
سری تکون دادم؛ خدای من! چرا تا به حال به این لهجه‌ی مخفی‌ شده توی صدای جهنمیش، توجه نکرده‌بودم؟ ✔️
«سرش و از شیشه ماشین جدا کرد و به سمتم چرخید، لبخند بی‌جا اما مرموزی روی لب‌هایش نقش بست.
- خانم وکیل، دیگه تاریخ انقضاهای «چرا» توی این پرونده تمام شده، خودت بهتر میدونی دقیقاً چرا اینجام!
لبخندی زدم و توی مغزم هوش درنده‌اش رو تحسین کردم، حالا که اون دقیقاً میدونست برای چی اومده دنبال من، بازی شروع می‌شد!» ✖️
«سرش رو از شیشه‌ی ماشین جدا کرد و به‌سمتم چرخید. لبخند بی‌جا اما مرموزی روی لب‌هاش نقش بست.
- خانم وکیل، دیگه تاریخ انقضاهای «چرا» توی این پرونده تموم شده. خودت بهتر می‌دونی دقیقاً چرا اینجام.
لبخندی زدم و توی مغزم، هوش درنده‌‌ش رو تحسین کردم! حالا که اون دقیقاً می‌دونست برای چی دنبال من اومده، بازی شروع میشد!» ✔️
با چند لحظه تردد من ✖️
با چند لحظه تردید من ✔️
✖️(حرف‌هایی که می‌زدم مثله زهر به درون سرگرد تزریق شد
درست مثله دیدن یک
حرف‌هایش مثله کیسه‌هایی
«مثل» در خیلی از متن رمان، مثله نوشته شده‌است و املای صحیح آن «مثلِ» می باشد.) ✖️
- تحریف رسانه‌ای یا هر جهنمیه دیگه‌ای! ✖️
- تحریف رسانه‌ای یا هر جهنم دیگه‌ای! ✔️
حس می‌کردم حصار خاردار بغض گلوم و پاره‌پاره می‌کنه، اما من فرصت برگشتن به اتفاقات زهرآگین گذشتم و نداشتم! ✖️
حس می‌کردم حصار خاردار بغض، گلوم رو پاره‌پاره می‌کنه. اما من فرصت برگشتن به اتفاقات زهرآگین گذشته‌م رو نداشتم! ✔️
هیجان آور✖️
هیجان‌آور✔️
کارها‌ی موفقیت آمیزی✖️
کارها‌ی موفقیت‌آمیزی✔️
می‌تونستم قسم بخورم که چرخش کلمات در زبانش نقش آفرینی می‌کرد و لحجه‌ی پنهان شده در صحبت کردنش باعث می‌شد ضنی قوی مبنا بر گناه کار بودنش بهش بزنم! ✖️
می‌تونستم قسم بخورم که چرخش کلمات روی زبونش، نقش‌آفرینی می‌کرد و لهجه‌ی پنهون‌ شده توی صحبت کردنش، باعث میشد ظنی قوی مبنی بر گناه‌کار بودنش بهش بزنم! ✔️
اما قانع کننده بود✖️
اما قانع‌کننده بود✔️
انگشتاش رو روی گردنش به حرکت درآورد، حتی یک ثانیه هم از رد دستان عجیبش غاقل نشدم، کمی بعد نزدیک به لاله‌ی گوشش تحرک متوفق شد، حرف ایچ انگلیسی چسبیده به نرمه‌ی گوشش رو به بازی گرفت ✖️
انگشت‌هاش رو روی گردنش به حرکت در آورد. حتی یک ثانیه هم از رد دست‌های عجیبش غافل نشدم. کمی بعد نزدیک به لاله‌ی گوشش، تحرک متوقف شد؛ حرف «اِچ» انگلیسیِ چسبیده به نرمه‌ی گوشش رو به بازی گرفت✔️
ازمایش✖️
آزمایش✔️
به دردت میخوره✖️
به دردت می‌خوره✔️
جز صدای خلع چیز دیگری نمی‌شنیدم، ✖️
جز صدای خلاء، چیز دیگه‌ای نمی‌شنیدم، ✔️
اغشته✖️
آغشته✔️
نفوذ کرده بود ✖️
نفوذ کرده‌بود ✔️
- آرام می‌گفت تهدیدی که از جانب اون قاتل تن و بدن رضا مشفق رو می‌لرزونده اینقدر کار ساز نبوده که مشفق دست از درخواستش برداره. ببین کیا ملیکا دقیقاً یک روز بعد از فرستادن پیام قاتل گم میشه و دو روز بعد از اعلام آتش بست جنازش و از توی پشت بوم همون خونه می‌کشن بیرون ✖️
- آرام می‌گفت تهدیدی که از جانب اون قاتل تن و بدن رضا مشفق رو می‌لرزونده؛ اینقدر کارساز نبوده که مشفق، دست از درخواستش برداره. ببین کیا، ملیکا دقیقاً یه روز بعد از فرستادن پیام قاتل، گم میشه و دو روز بعد از اعلام آتش‌بس، جنازه‌ش رو از روی پشت‌بوم همون خونه پایین میارن. ✔️
اما خب پدر و دختر هیچ پنهانیی هم از هم نداشتن، ✖️
اما خب، پدر و دختر هیچ چیز پنهانی از هم نداشتن؛ ✔️
به اسارت گرفته بود،✖️
به اسارت گرفته‌بود، ✔️
خیره کننده‌ی✖️
خیره‌کننده‌ی✔️
ناگهبان‌ها‌ی مشفق✖️
نگهبان‌ها‌ی مشفق✔️
هوای اون اتاق حالا با عطر خنگ کیا و بوی گرفته‌ی سیگار محبسی از جنس خماری تشکیل داده بود، عمیق دمی گرفتم،کافاتی درون برپا شد✖️
هوای اون اتاق، حالا با عطر خنک کیا و بوی گرفته‌ی سیگارش، محبسی از جنس خماری تشکیل داده‌بود. عمیق دمی گرفتم؛ مکافاتی درونم برپا شد! ✔️
تایید✖️
تأیید✔️
میفروشه✖️
می‌فروشه✔️
حیرت زدگی✖️
حیرت‌زدگی✔️
جنون آور✖️
جنون‌آور✔️
مضاعقه گذاشته. ✖️
مضایقه گذاشته. ✔️
طراحی بیر حمانه‌ای ✖️
طراحی بی‌رحمانه‌ای ✔️
بی موقعه ملیکا✖️
بی‌موقع ملیکا✔️
دختر مشفق درست مثله پنیر مجانیی بوده ✖️
دختر مشفق، درست مثل پنیر مجانی‌ای بوده ✔️
من مطمعنم که خوده قاتل✖️
من مطمئنم که خودِ قاتل✔️
سرم را برای مطمعن شد از چیزی دور اتاق بچرخوانم. ✖️
سرم رو برای مطمئن شدن از چیزی، دور اتاق بچرخونم. ✔️
برای بار دیگر احساسی وحشت انگیزی درون رگ‌هایم به جریان افتاد و پاهایم را شل کرد✖️
برای بار دیگه احساس وحشت‌انگیزی، درون رگ‌هام به جریان افتاد و پاهام رو شل کرد✔️
نگاه دوباره ای✖️
نگاه دوباره‌ای✔️
بی رمق✖️
بی‌رمق✔️
به کوبش افتاده بود✖️
به کوبش افتاده‌بود✔️

«طولی نکشید که تغییر صدای رادیو از پشت در اتاقم نفسم را برید و اشکم را ترشح کرد، تغییری که در امواج رادیو به‌وجود می‌آمد نشانه‌ی وسیله‌ای جاسازی شده بود
.............................................
طاغی، درنده، فره از هیبتش تراوش می‌کرد، از بین اجزای صورتش درد طغیانگری می‌کرد و حس وجودش خوف را در تن تمام افراد حاضر بیدار .مرگ در هرم نفس‌های او نفیر می‌کشید، وحشت با اسم اون همراه بود، استخوان‌ها را به لرزه می‌انداخت و به بدترین شکل ممکن زجر می‌داد!شکار امشبش روی میز گیر کرده بود و فریاد می‌کشید، تمامی افرادش به زمین چشم دوخته بودند و گلو‌های خشک شده‌اشان را با کمترین حرکت ممکن تر می‌کردن، با وجود او همه چیز درگیر شیون و ناله می‌شد! یک میدان الکتریکی شدید دورش را احاطه کرده بود که به شدت خطرناک جلوه می‌کرد، اما اون‌قدر فریبنده بود که مثل آوای صدای جادوی مرگ تو رو به سمت خودش می‌کشید.» ✖️
«طولی نکشید که تغییر صدای رادیو از پشت در اتاقم، نفسم رو برید و اشکم رو جاری کرد. تغییری که در امواج رادیو به‌وجود می‌اومد نشونه‌ی وسیله‌ی جاسازی‌‌شده‌ بود!
***
طاغی و درنده، فره از هیبتش تراوش میشد! از بین اجزای صورتش، درد طغیان‌گری می‌کرد و حس وجودش، خوف رو توی تن تمام افراد حاضر بیدار... مرگ در هرم نفس‌های اون نفیر می‌کشید؛ وحشت با اسم اون همراه بود و استخون‌ها رو به لرزه می‌انداخت و به بدترین شکل ممکن، زجر می‌داد! شکار امشبش روی میز، گیر کرده‌بود و فریاد می‌کشید. تمامی افرادش به زمین چشم دوخته‌بودند و گلو‌های خشک‌شده‌‌شون رو با کمترین حرکت ممکن تر می‌کردن. گویا با وجود اون، همه‌چیز درگیر شیون و ناله میشد! یه میدان الکتریکی شدید، دورش رو احاطه کرده‌بود که به‌شدت خطرناک جلوه می‌کرد. اما اونقدر فریبنده بود که مثل آوای صدای جادوی مرگ، تو رو به‌سمت خودش می‌کشید.» ✔️
نگاه‌های مغموشمان ✖️
نگاه‌های مغموممون✔️
کافعین✖️
کافئین✔️
مواخذه✖️
مؤاخذه✔️
صدای حق‌حق‌های✖️
صدای هق‌هق‌های✔️
چشم شده بود؟✖️
چم شده‌بود؟✔️
گمشدت✖️
گمشده‌ت✔️
به لهجه ی لعنتی اش✖️
به لهجه‌ی لعنتیش✔️
مبایل✖️
موبایل✔️
نتظیم شده‌ی ✖️
تنظیم‌شده‌ی✔️
اتسرس شلاق واری✖️
استرس شلاق‌واری✔️
(- خ. خانم وکیل! د. دخترم، ج. جسدش ا. این‌جاست! ✖️
- خ... خانم وکیل! د... دخترم، ج... جسدش این‌جاست! ✔️
📌چنین لکنتی بهتر است در مونولوگ نقل شود تا دیالوگ.)
مادرخواندت✖️
مادرخونده‌ت✔️
مطمعاً✖️
مطمئناً✔️
جزعیات✖️
جزئیات✔️
رعیس پلیس✖️
رئیس‌ پلیس✔️
- ش. شما کجایید خانم مقیمی؟ ✖️
- ش... شما کجایین، خانم مقیمی؟ ✔️
ساف✖️
صاف✔️
مسعول✖️
مسئول✔️
تصادف با صمندی✖️
تصادف با سمندی✔️
مبایل مازحم سامان✖️
موبایل مزاحم سامان✔️
پاهای دارز شده‌ام✖️
پاهای دراز شده‌م✔️
چراغ‌ مطالاعه✖️
چراغ مطالعه✔️
تهوه‌آور✖️
تهوع‌آور✔️
ضریفی✖️
ظریفی✔️
مهمونی سالم بیرون می‌آم؟ ✖️
مهمونی سالم بیرون میام؟ ✔️
ادکلانم✖️
ادکلنم✔️
📌نویسنده عزیز، یکی از مهم‌ترین ارکان جذب خواننده، داشتن متنی بدون ایراد و جمله‌بندی و لحنی یک‌نواخت در رمان می‌باشد. متن اثر شما با ایرادات و غلط املایی‌های اولیه، بسیار ضعیف شده و موجب اجبار برای دوباره‌خوانی پاراگراف‌ها می‌شود تا مفهوم درست آن دریافته شود. این باعث خستگی و دل‌زدگی مخاطب از اثر می‌شود. نویسنده عزیز، حتماً باید با ناظر گپ نظارت خود برای رفع اشکالات نگارشی فراوان اثر، مشورت بفرمایید و بیشتر و پر دقت‌تر با کمک ناظر، ویرایش و نگارش کنید.

ضعف‌ها و نقاط قوت:
▪️نقاط ضعف: عنوان، ژانرها،جلد، خلاصه، مقدمه، لحن و بافت، سیر رمان، شخصیت‌پردازی، توصیفات، زاویه دید، ایرادات نگارشی.
▪️نقاط قوت: آغاز، میانه، دیالوگ‌ها و مونولوگ‌ها، تعلیق، کشمکش‌های بیرونی و درونی، ایده و پیرنگ.

سخن پایانی منتقد:
📌نویسنده عزیز ایده و‌ پیرنگ اثر شما جذاب می‌باشد و با توجه به قلم زیبای شما از خلق کشمکش‌ها و تعلیق‌ها، ذهن من را به عنوان خواننده‌‌ای، کنجکاو به دانستن اسرار قتل‌های رازآلود اثر شما نمود. امید به این‌که با برطرف کردن نقاط ضعف و نگارشی قوی، اثری ماندگار به جای بگذارید.
ساناز هموطن
 
بالا پایین