جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

نقد شورا نقد شورا | تیماردار

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته نقد شورا توسط Tara Motlagh با نام نقد شورا | تیماردار ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 101 بازدید, 2 پاسخ و 0 بار واکنش داشته است
نام دسته نقد شورا
نام موضوع نقد شورا | تیماردار
نویسنده موضوع Tara Motlagh
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Raaz67
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده

Tara Motlagh

سطح
6
 
مدیر تالار نقد
پرسنل مدیریت
مدیر تالار نقد
منتقد کتاب انجمن
مخاطب رمان برتر
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Dec
7,476
44,014
مدال‌ها
7
نام اثر: تیماردار
نویسنده: فاطمه اکبری
ژانر: معمایی، خانوادگی، عاشقانه
عضو گپ نظارت (9)S.O.W

خلاصه: در دلش اقیانوسی از محبت است و بر دوشش کوله باری از مشقت. امواج مشکلات بی‌محابا خود را به صورتش می کوبند و یک دم او را به حال خود رها نمی‌کنند. در این تلاطم اما اتفاقی کوچک بدون آنکه بداند او را در آن‌چنان باتلاق عمیقی فرو می‌اندازد که نه تنها آینده‌اش بلکه گذشته‌اش نیز به یک‌باره زیر و رو می شود و... .

لینک اثر
 
موضوع نویسنده

Tara Motlagh

سطح
6
 
مدیر تالار نقد
پرسنل مدیریت
مدیر تالار نقد
منتقد کتاب انجمن
مخاطب رمان برتر
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Dec
7,476
44,014
مدال‌ها
7
Notes_240517_235637_16b.jpg



بسم الله الرحمن الرحیم‌
نویسنده عزیز ضمن درود و عرض وقت‌بخیری خدمت شما: @فاطمه اکبری

سپاس‌گذاریم بابت اعتماد شما از نقد آثار خود در انجمن رمان بوک
منتقد رمان شما: @Raaz67

*لطفا تا قبل از قرار‌گیری نقد توسط منتقد در این تایپک چیزی ارسال نکنید!
*همچنین پس از ارسال نقد این تاپیک به مدت دو روز باز خواهد بود تا شما نظر خود را نسبت به نقد اعلام نمایید!
*در صورتی که از نقد خود ناراضی بودید یا شکایتی از تالار نقد داشتید، می‌توانید شکایت خود را در تاپیک زیر ثبت کنید تا مورد بررسی قرار گیرد!
🔷️تایپک جامع انتقادات، پیشنهادات و شکایات

به امید موفقیت روز افزون شما
مدیریت تالار نقد:
@Tara Motlagh
@آرشیت
@Raaz67
 

Raaz67

سطح
4
 
منتقد ارشد کتاب
منتقد ارشد کتاب
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
فعال انجمن
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Apr
1,332
18,307
مدال‌ها
7
به نام نویسنده روزگار
عنوان: از دو واژه‌ی تیمار+دار تشکیل شده است که به معنی پرستار، غمخوار، خادم و متعهد است. هنوز ارتباطش با بدنه رمان مشخص نیست؛ چرا که منظور از غمخوار و پرستار بودن را نمی‌توان برای کسی در نظر گرفت. مگر آن که بعداً رابطه عاشقانه‌ای بین یزدان و الماس رخ دهد و آناهیتا از قضا خواهر واقعی او از آب درآید و یزدان غمخوار او شود یا برعکس و این عنوان را به توان در آن یافت. یا به دلیل از دست دادن آناهیتا که نامزد رادمهر است و دلسوزی بیش از حد الماس برای رادمهر بشود نسبتی ایجاد کرد. تنها یک رمان با عنوان تیمار غریبان نوشته خانم کاشانی‌زاده وجود دارد برای همین با کلیشه‌ زیادی همراه نیست حدود ده درصد و می‌شود از همان اندک هم چشم پوشی کرد. عنوان تا حدودی جذابیت و کنجکاو کنندگی لازم را برای خواننده دارد. عنوان با ژانر عاشقانه به دلیل عشق نهفته در پرستاری کردن و معنی غمخوار بودن مرتبط است، اما با ژانر معمایی مرتبط نیست. عنوان تا حدود کمی به دلیل عشق و محبتی که در پرستار و غمخوار بودن هست و مشقت و سختی که بر دوشش دارد و صبوری که در مقدمه گفته شده با خلاصه و مقدمه در ارتباط است.

ژانرها: از معمایی، خانوادگی و عاشقانه تشکیل شده است. ژانر عاشقانه‌ را می‌توان از همان ابتدا از عشق و علاقه و فداکاری الماس به پدر و برادرش و وقف کردنش تا حدودی نسبت داد که با ژانر عاشقانه ارتباط دارد که با میانه نیز در ارتباط است؛ چرا که ممکن است عاشقانه‌ای میان دادگر و الماس و همچنین عشقی از سوی رادمهر به الماس به دلیل شباهت به آناهیتا نیز رخ دهد و در آینده شاهد آن باشیم. اگر بخواهیم موضوع آناهیتا و خانواده‌ی ندیده‌اش و جا زدن الماس به جای خواهرش را به ژانر معمایی ربط دهیم باید بگویم که چنان رمز‌آلود نبود؛ زیرا می‌شود برای آن حدس‌هایی زد که ممکن است آن خانواده‌ای که دادگر و تصادف آناهیتا صحبت می‌کند که به دلیل فقر او را در پرورشگاه گذاشتند و به دلیل شباهت آنها، آن خانواده همان خانواده الماس باشند؛ چرا که در جایی از رمان به تصادف مادرش هم اشاره کرده بودید. در ژانر معمایی عناصر داستان مدام در حال برملا کردن راز و معما پیش می‌روند و از سوی دیگر برخی عناصر سعی در مخفی کردن آن دارند. اگر شما می‌خواهید این ژانر را داشته باشید بهتر است عناصر رمز و رازش را بیشتر کنید و کلید اصلی و هدف رمان قرار دهد. همچنین نویسنده باید بداند که ژانر خانوادگی وجود ندارد و شما می‌توانید به دلیل مطرح کردن موضوع فقر و تن دادن الماس از روی فقر و بی‌پولی برای کاری که دادگر از او می‌خواهد و همچنین گذاشتن آناهیتا به پرورشگاه آن هم در بچگی که خانواده‌اش از روی فقر این کار را انجام می‌دهند جز مسائلی هستند که در جامعه رخ می‌دهند و با ژانر اجتماعی مرتبط است و بهتر است این ژانر را جایگزین خانوادگی که وجود ندارد کنید.

جلد: جلد رمان تصویر دختری است که در آینه شکسته تصویر غمگین خود را در آن می‌بیند که بیشتر به ژانر درام به خاطره غم و اندوهش نسبت داد که مربوط به ژانر شما نیست و اما اگر جست و جو کردن و نگاه در آینه را بخواهیم از بعد دیگری بنگریم تا حدودی می‌توان به جست و جوی حقیقتی در مورد خود یا شناخت خود نسبت داد و به ژانر معمایی مرتبطش کرد که کم است و اما شما که ژانر عاشقانه را آوردید کاش عکس رمانتیک با بیان احساس عاشقانه را انتخاب می‌کردید و به ژانر عاشقانه نیز مرتبط نبود. تصویر با جمله‌ی (اگر از من می‌شنوی شاید گاهی باید صبور بود... ) که با فونت زیبایی نگارش شده است اما تنها می‌توان توصیه‌ی صبوری را به ژانر اجتماعی نسبت داد اما هیچ ربطی به ژانرهای دیگر ندارد.

خلاصه: باید اندازه مناسبی داشته باشد که بیشتر از سه خط و کمتر از نه خط باشد که هشت خط بود. خلاصه از وجود محبت و عشق درونی دختر داستانمان صحبت می‌کند که کوله باری از مشکلات و مشقت را به دوش می‌کشد و با روبه‌رو شدن با اتفاقی، گذشته و آینده‌اش را تحت تاثیر قرار می‌دهد که با بدنه و محتوا در ارتباط بود و تا حدودی از آرایه‌های ادبی استفاده کرده بودید. اما کاش برای جذابیت بیشتر و اسرار آمیزی بیشتر، خلاصه‌‌ی مبهم‌تری خلق کرده بودید تا علاوه بر کنجکاوی با ابهامات و سوالات بیشتر خواننده را بیشتر به خواندن تشویق کنید. خلاصه با ژانر اجتماعی به دلیل مشکلاتی که از مشقت و سختی زندگی صحبت می‌کند ارتباط داشت که شما ژانر اجتماعی را مطرح نکرده بودید، اما با ژانر عاشقانه ارتباطی نداشت و کاش به دلیل آوردن ژانر معمایی از کلمات رمزآلود و معمایی‌تری استفاده می‌کردید چرا که با خواندن رمان تا حدودی اتفاقات قابل پیش بینی می‌شود و معمایی خاصی به چشم نمی‌خورد و رمزآلود نیست. بهتر است با آرایه‌های ادبی بیشتر و اسرار آمیزی بیشتر جذابیت و معمایی‌اش را بیشتر کنید تا جذابیت ویژه‌تری پیدا کند.

مقدمه: باید اندازه استاندارد داشته باشد و بین سه تا نه خط باشد که ده خط بود. مقدمه‌ای که شما انتخاب کردید بیشتر به صورت دلنوشته‌ای بود که فرد را به صبوری تشویق می‌کند و از جملاتی که در خلاصه آورده بودید استفاده کرده بودید یعنی همان فشار زندگی و مواجه با مشکلات اما کنجکاوی و گیرایی و جذابیت خاصی را به همراه نداشت. با بدنه تا حدودی به دلیل مشکلات فقر و نداری الماس اشاره دارد اما با ژانر عاشقانه و معمایی ارتباطی دیده نمی‌شود و فقط توصیه به صبوری شده است. نویسنده عزیز لطفاً با استفاده از آرایه‌های ادبی، مقدمه‌ای که کنجکاو کنندگی و گیرایی لازم را که مرتبط با بدنه و ژانرهای مورد نظر است و به دور از کلیشه نیز باشد خلق کنید.

آغاز: از آنجایی شروع می‌شود که الماس از خواب با توصیف باد و پرتوی آفتاب پلک‌هایش را باز می‌کند و با حاضر کردن صبحانه برای بیدار کردن برادرش و رفتن به مدرسه وارد اتاق او می‌شود و مکالمه‌ای را در باب توصیه به گرم کردن غذا و مراقب بودن پدرشان رد و بدل می‌کنند و راهی محل کارش که رستوران است می‌شود. اطلاعات خاصی را وارد نکرده بودید و همچنین توصیف مکان و شخصیت پردازی اصلاً صورت نگرفته بود و فقط اشاره به موی بلوند و فر مهسا دوست الماس کرده بودید، اما توصیف صدا و آواها اصلاً وجود نداشت. شما باید توصیفات را به صورت غیرمستقیم اضافه کنید تا قابل درک باشد و خواننده خود را در آن مکان و شخصیت‌ها تصور کند. مثلاً به توصیف غیرمستقیم همان آشپزخانه یا خانه‌شان که در حین رفتن به آشپزخانه است یک سری توصیفات را بیاورید. متاسفانه با شروع، چالش‌ها و سوالات لازم را برای خواننده ایجاد نکرده بودید. شما باید تا حدودی هدف اولیه و حداقل یک چالش را برای خواننده با آوردن یک اطلاع از ایده و آنچه قرار است اتفاق بیفتد اشاره کوچکی کنید تا چالش و سوال اولیه برای پیگیری و ادامه را به خواننده بدهید. با اضافه کردن موارد گفته شده آغاز پر تجسم‌تری می‌توانید ایجاد کنید و از جذابیت رمانتان نکاهید.

میانه: کلیشه‌های خود را داشت مثل درخواست همکاری یک‌دفعه و بی‌مقدمه و اعتماد بی‌جای دادگر آن هم در برخورد اولیه تنها برای یک شباهت ظاهری و تن دادن دختر داستانمان برای فقر و پولی که برای پرستاری پدر نیاز دارد اما اطلاعات و شخصیت‌‌ها بعداً به خوبی وارد می‌شد و باعث گیج شدن خواننده و سردرگمی‌اش نمی‌شد.
نقاط اوج و فرود کمی داشت که می‌توان به بد شدن حال پدرش اشاره‌ای کرد اما نقطه اوج اصلی را می‌توان به پیدا کردن کیف پول مشتری یعنی دادگر و پیشنهاد همکاری به دلیل شباهت ظاهری با نامزد رغیبش که فوت کرده و از قضا دختری پرورشگاهی بوده که دنبال خانواده‌اش بوده و با جست و جو با مادرش ملاقات کرده که در دیدار بعدی در اثر تصادف فوت کرده است که نقاط اوج و گره گشای اصلی رمان بدانیم که تا حدودی شورانگیز و هیجان آور بودند. اما متاسفانه شما در بیان احساسات و کشمکش درونی شخصیت الماس کمی کم‌کاری کرده بودید و خالی از توصیفات ذکر شده در بالا بود و کاش توصیفات را اضافه کنید تا خالی از لطف نباشد و به شورانگیزتر شدنش اضافه شود.

لحن و بافت: دیالوگ محاوره و مونولوگ ادبی بودند که تا اینجای پارت گذاری به خوبی رعایت شده بود.

سیر رمان: شخصیت پردازی‌ها خیلی کم بود و توصیفات کم باعث شده بود اتفاقات کمی پشت سر هم رقم بخورد و سیر را به حالت نامتعادلی درآورده بود. بهتر است با اضافه کردن توصیف شخصیت‌ها به صورت غیرمستقیم و همچنین توصیف مکان آن هم به صورت غیرمستقیم سیر را از حالت تندی درآورید.

دیالوگ‌ها و مونولوگ‌ها: تناسب بین دیالوگ‌ و مونولوگ‌ها رعایت شده بود، اما از علائم نگارشی مناسب در یک‌سری جاها مثل اینجا ( - اوه‌اوه چشم خانم اطاعت امر میشه شما فقط من رو نزن. 👈اوه اوه، چشم خانم! اطلاعت امر میشه! شما فقط من رو نزن!) یا اینجا (- درست میگم؟ضمن اینکه شباهت چهرت به آناهیتا انکار نشدنیه.) باید فاصله کامل بین علامت سوال و جمله بعدی می‌دادید. بهتر است یک بازبینی انجام شود. دیالوگ هر شخصیت با دیگری متفاوت بود.

شخصیت پردازی: به دور از کلیشه اما بسیار کم انجام شده بود و من تا آخر پارت هنوز هم یک‌سری از شخصیت‌ها مثل الیاس، پدرش، خود الماس و غیره را نتوانستم تجسم کنم؛ تنها به رنگ موی بلوند و فر مهسا و چشمان سبزش و در جایی به رنگ گیسوی مشکی الماس اشاره کرده بودید؛ شما به دلیل زاویه دید مناسبتان و اتفاقات درون رمانتان و برخورد شخصیت‌ها باهم به راحتی می‌توانستید به شخصیت پردازی غیرمستقیم بپردازید. شما اکثراً توصیفاتتان مستقیم بود مثل: (قد بلند، اندام ورزیده، چشم‌ها و موهای مشکی و ابروهای کلفتی که با جدیت در هم فرو رفته بودند.) شما می‌توانستید در جای‌جای رمانتان به جای رد و بدل کردن دیالوگ‌های پشت سر هم با اضافه کردن توصیفات از حالت خشکی و بدون توصیف درآورید و دیالوگ‌های پشت سرهم را از حالت خسته کننده و گیجی خارج کنید مثل اینجا می‌توانستید توصیفات ظاهری دادگر را با نگاه کردن الماس به چشم یا دست کشیدن مثلاً دادگر در موهای قهوه‌ای یا مشکی‌اش و حالت مویش توصیف کنید تا هم توصیف کرده باشید و هم از مستقیمی در بیاد. یک مثال برای اینکه متوجه شوید.( الماس انگشتانش را درهم گره زد‌ و خیره در چشمان یزدان گفت 👈 الماس دستان ظریف سپیدش را در هم گره زد و با بلند کردن سر در چشمان مشکی کشیده‌ی او خیره شد. ) این موضوع تجسم را برای خواننده کم‌رنگ می‌کرد، اما صفات اخلاقی شخصیت‌ها با یک‌دیگر تناسب داشت مثل شوخ طبعی و شیطون و بازیگوشی مهسا.

توصیف مکان: خیلی‌خیلی کم بود و به خوبی به آن نپرداخته بودید و اکثراً به صورت مستقیم بود مثل اینجا (نمای رستوران رومی بود. بعد از چهار پله‌ی پهناور که متشکل از سنگ مرمر بودند، در ورودی قرار داشت که شیشه‌ای بود و در دو طرف آن دو مجسمه‌ی بزرگ و مجلل سنگی قرار داشت. بعد از در ورودی، در قسمت چپ رستوران دفتر مدیریت...) این توصیف کاملاً مستقیم است شما باید با ورود الماس به توصیف می‌پرداختید.
لوکیشن‌های شما مثل خانه یا شرکت یا رستوران یا مسیری که برای رفتن به شرکت می‌رود حال و هوای رمانتان را با توصیف غیرمستقیم از این حالت مبهمی در تجسم کردن عوض می‌کردید. نمونه‌اش را برایتان مثال میزنم تا متوجه شوید. (بعد از رسیدن به رستوران، به اتاق پرو می‌رود تا لباس فرمش را بپوشد. مهسا را می‌بیند که همکارش و در واقع تنها دوست صمیمی اوست.👈 از تابلوی رستوران آرایا که با چراغ‌های دورش به او چشمک می‌زند نگاهش را می‌گیرد و با هل دادن درب شیشه‌ای وارد رستوران می‌شود. از کنار میز پیشخوان با سر سلامی به همکارش که با صدای قیژ درب، سر از مانیتور مشکی رنگ بالا آورده است می‌دهد و با پا گذاشتن از دو پله و باز کردن درب چوبی قهوه‌ای، یک راست وارد اتاق پرو که در نزدیکی اتاق مدیریت قرار دارد می‌شود و همکارش مهسا، دوست عزیز کرده و همدم روزهای بی‌کسی‌اش را که در حال بستن پیش بند سفید به کمرش است می‌بیند.) شما باید یک چنین توصیفاتی به صورت غیرمستقیم داشته باشید تا خواننده با شما همزاد پنداری کند و در آن موقعیت خود را حس کند و تصویر زنده‌ای از آنچه شما می‌گوید در ذهنش تجسم کند.

تصور صدا و آواها: به توصیف آوا به خوبی نپرداخته بودید مثل صدای زنگ موبایل، صدای قیژ درب، بوق ماشین، صدای همهمه یا جیغ کودک یا قاشق و چنگال در رستوران، صدای زنگ خانه و غیره.

توصیف احساسات: متاسفانه شما به خوبی نتوانسته بودید احساسات را بیان کنید. توصیف احساسات وجود داشت اما برای همزاد پنداری و درک خواننده بسیار کم بود. شما‌ می‌توانستید از احساسات لطیف دخترانه‌ی الماس برای از دست دادن مادرش و یاد کردن از او در لحظه‌هایی که به علت فقر و دوش کشیدن بار سخت زندگی چه در کار کردن در بیرون و چه در خانه و نگهداری از پدر بیمار و برادر کوچک‌تر که بدون مادر، بزرگ شده است و حتی بهانه‌های الیاس برای داشتن مادر و کمبودش و حتی در لحظه‌ای که پدرشان حالش بد می‌شود را به قدری زیبا توصیف کنید که دل خواننده را به درد آورید و یک همزاد پنداری خوب را در او ایجاد کنید. کاش بیان احساسات برای این موضوع را کمی پخته‌تر و با چاشنی بیشتری بیان می‌کردید یا حتی ترس و واهمه برای رفتن در دل خطر و جا زدن خود به جای دیگری و رو‌به‌رو شدن با فردی که رییس قاچاق است برای کسی که بار اولش است باید بیشتر از این‌ها باشد که از این طریق می‌توانستید همزاد پنداری خوبی را در خواننده ایجاد می‌کنید اما کم کاری کرده بودید.

زاویه دید: در طول داستان نویسنده از سوم شخص استفاده کرده بود و تا آخر به خوبی حفظ شده بود که خود نقطه قوت رمان بود.

کشمکش و تعلیق: تعلیق در واقع پیدا شدن کیف پول و اتفاقات بعد از ان یعنی برخورد با فردی پولدار است که به دلیل اتفاقات گذشته با رعیب خود و به دلیل شباهت ظاهری الماس با نامزد رقیبش، از او با پیشنهاد پول کلانی طلب همکاری می‌کند و همچنین دختر داستان به دلیل فقر و بی‌پولی برای نگه داشتن پدر و برادرش و فراهم کردن تجهیزات پزشکی قادر به همکاری می‌شود تا با جا زدن خود به عنوان خواهر آناهیتا یعنی نامزد همان رقیب دادگر که از قضا دختر پرورشگاهی بوده که توسط خانواده‌ای به فرزندی گرفته شده اما خود جویای پیدا کردن پدر و مادر واقعی‌اش بوده که بالاخره در رشت مادرش را پیدا می‌کند و در راه دیدار دوباره در اثر تصادف فوت می‌کند که سوالات و کنجکاوی‌های لازم را برای خواننده ایجاد می‌کند تا خواننده برای خواندن رمان ترغیب پیدا کند که علت این شباهت چیست و آیا می‌شود آن دو واقعاً خواهر هم بوده‌ باشند؟ چرا که مادر الماس هم در تصادف مرده و خانواده‌ی او هم از بی‌پولی رنج می‌برند که الماس مجبور به همکاری با دادگر می‌شود و همچنین برخورد رادمهر با الماس چگونه است به همین دلیل تمایل به خواندن را برای خواننده بیشتر می‌کند که عاقبت آن دو چه می‌شود.
کشمش بیرونی: همان بحث‌های فیزیکی و دعواهای شخصیت‌ها باهم است که در رمان شما کم بود. اگر بخواهم ارفاق کنم می‌شود به بحث کوچکی که الیاس از کم‌کاری الماس برای نگهداری پدر صحبت می‌کند یا دلخوری پدر برای مشورت نکردن و رفتن به اسپانیا و عمویش یا بحث کوچکی که موقع تحویل کیف به یزدان و به علت شباهت و قضاوت یزدان برای اشتباه گرفتن او به جاسوسی از طرف رادمهر اشاره کرد، اما کاش همین موضوع که سرچشمه‌ی اتفاقات بعد است را بیشتر آب و تاب می‌دادید؛ چرا که پذیرش و اعتماد یک‌دفعه و بی‌جای یزدان به الماس برای دادن پیشنهاد همکاری آن هم در برخورد اول و حتی پذیرفتن همکاری الماس آن هم از سوی غریبه‌ای که هیچ شناختی ندارد حتی برای پول و تهمت اولیه کمی دور از انتظار بود. کاش آن موضوع را کمی آب و تاب می‌دادید و بحثی راه می‌انداختید و بعد از پرس و جو و تعقیب و زیر نظر گرفتن الماس از سوی یزدان و اعتمادش آن را قابل پذیر می‌کردید؛ چرا که همین موضوع می‌توانست چالش‌های خوبی را برای درگیری ذهن خواننده ایجاد کند و ذهن را درگیر و تشویق به خواندن ادامه رمان بیشتر کنید و رمان آن‌قدر سریع و ناگهانی پیش نمی‌رفت‌ و کشمکش میان آن دو آنقدر کم نبود. شاید نویسنده بخواهد در آینده این بحث‌ها را بین الماس و رادمهر یا یزدان و الماس در اثر دردسری که برایش ایجاد می‌شود و یا بین الماس و مهسا و پدرش برای برملا شدن دروغ و نرفتنش به اسپانیا ایجاد کند که باید منتظر ادامه رمان بود. اما اگر دوستانه بخواهم بگویم پیشنهادم این است روی این موضوعات وقت بگذارید و رمانتان را از این ناگهانی بودن درآورید تا از زیبایی رمانتان کاسته نشود.
کشمکش درونی: در واقع حالت درونی ذهن شخصیت‌هاست مثل افکار ضد و نقیض الماس و همچنین مشغله‌های فکری‌اش با خودش و اشاره کوچکی به یادآوری گذشته برای فوت مادرش که این هم بسیار کم بود و بهتر است روی این موضوع هم بیشتر کار شود.

ایده و پیرنگ: پیرنگ در واقع اسکلت داستان است. ایده در واقع پیدا شدن کیف توسط الماس و دیدار با صاحب آن و دلیل درخواست همکاری با او به دلیل شباهت ظاهری‌اش به نامزد رقیبش که خود در کودکی پرورشگاهی بوده و توسط خانواده‌ای بزرگ‌ شده اما در طلب پیدا کردن خانواده‌ی خود، تنها با مادر دیدار داشته که در راه رفتن به رشت در اثر تصادف کشته می‌شود برای نفوذ به شرکت رقیب قاچاقچی‌ و آوردن اطلاعات و پرونده‌هایی است که در طلبش است. ایده به نظر می‌رسد با وجود کلیشه‌های زیادی که در آن دیده می‌شود اما جذاب نیز هست و نویسنده موضوع نسبتاً خوبی را انتخاب کرده است اما مواردی را که در بالا ذکر کردم جلوی یک‌سری چالش‌ها را گرفته بود که بهتر است با یک ویرایش درستش کنید تا از جذابیت رمانتان نکاهد.

ایرادات نگارشی: ایرادات نگارشی از علائم نگارشی دیده می‌شود که در بالا به آن‌ اشاره کردم.
🔴کلماتی مانند تایید ⬅️تأیید
🔴یک‌سری کلمات باید نیم فاصله بگیرند کلماتی مانند: به‌ سمت، قوی ترین، لب هایش، میشناسم ⬅️به‌سمت، قوی‌ترین، ، لب‌هایش، می‌شناسم.
🔴یک‌سری کلمات باید فاصله کامل بگیرند مثل: منکه، اوهم👈 من که، او هم.
🔴کلمات تنوین‌دار باید حتماً تنوین بگیرند مثل: عملا، مثلا،حتما👈 عملاً، مثلاً، حتماً
نقاط قوت: عنوان، دیالوگ و مونولوگ، لحن و بافت، زاویه دید و... .
نقاط ضعف: ژانرها، خلاصه، مقدمه، آغاز، شخصیت پردازی، توصیف مکان، توصیف احساسات و سیر رمان، توصیف آوا و غیره.

سخن آخر منتقد:
فاطمه عزیزم من معتقدم کسی که قلم دست می‌گیرد و می‌نویسد، نویسنده‌ی کوچکی در دست و ذهنش دارد که کافی است با اجتماع و تجربه، پرورشش دهد و دست از نوشتن برندارد تا روحش خلاق شود. به جمع نویسندگان خوش آمدید، قلمتون مانا.
@فاطمه اکبری
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین