جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

نقد شورا نقد شورا | جادوی کهن

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته نقد شورا توسط Tara Motlagh با نام نقد شورا | جادوی کهن ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 131 بازدید, 5 پاسخ و 0 بار واکنش داشته است
نام دسته نقد شورا
نام موضوع نقد شورا | جادوی کهن
نویسنده موضوع Tara Motlagh
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط سادات.82
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده

Tara Motlagh

سطح
6
 
مدیر تالار نقد
پرسنل مدیریت
مدیر تالار نقد
منتقد کتاب انجمن
مخاطب رمان برتر
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Dec
7,476
44,014
مدال‌ها
7
عنوان مجموعه: جادوی کهن
جلد اول: پارسه
نویسنده: فاطمه السادات هاشمی نسب (سادات.82)
ژانر: فانتزی، عاشقانه، تاریخی
عضو گپ نظارت: S.O.W(9)
خلاصه:
نیلرام دختر داستان ما شاید از خوش شانسی اش بود که پدرش دو همسر داشت. جنگ و دعوا میان دو خانواده آنقدر حال روحی او را خراب کرده بود که دیگر هرگز به وجودیت خدا باور نداشت. تا آنکه پارسه او را انتخاب کرد. شاید گاهی باید جادو به شما روی بیاندازد تا باورش کنید. شاید خدا خواست که با پارسه آشنا شود. سرزمینی در دل ایران باستان، سرزمینی که نیاکان ما در آن زندگی کرده بودند.

لینک اثر
 
موضوع نویسنده

Tara Motlagh

سطح
6
 
مدیر تالار نقد
پرسنل مدیریت
مدیر تالار نقد
منتقد کتاب انجمن
مخاطب رمان برتر
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Dec
7,476
44,014
مدال‌ها
7
Notes_240517_235637_16b.jpg


بسم الله الرحمن الرحیم‌
نویسنده عزیز ضمن درود و عرض وقت‌بخیری خدمت شما: @سادات.82

سپاس‌گذاریم بابت اعتماد شما از نقد آثار خود در انجمن رمان بوک
منتقد رمان شما: @Tara Motlagh

*لطفا تا قبل از قرار‌گیری نقد توسط منتقد در این تایپک چیزی ارسال نکنید!
*همچنین پس از ارسال نقد این تاپیک به مدت دو روز باز خواهد بود تا شما نظر خود را نسبت به نقد اعلام نمایید!
*در صورتی که از نقد خود ناراضی بودید یا شکایتی از تالار نقد داشتید، می‌توانید شکایت خود را در تاپیک زیر ثبت کنید تا مورد بررسی قرار گیرد!
🔷️تایپک جامع انتقادات، پیشنهادات و شکایات

به امید موفقیت روز افزون شما
مدیریت تالار نقد:
@Tara Motlagh
@آرشیت
@Raaz67
 
موضوع نویسنده

Tara Motlagh

سطح
6
 
مدیر تالار نقد
پرسنل مدیریت
مدیر تالار نقد
منتقد کتاب انجمن
مخاطب رمان برتر
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Dec
7,476
44,014
مدال‌ها
7
به نام خالق قلم
عنوان: جادوی کهن
نوشته: فاطمه سادات هاشمی‌نسب

@سادات.82

عنوان:
جادوی کهن
، از دو واژه جادو و کهن تشکیل شده که جادو به معنی سحر، افسون و یکی از اعتقادات، آیین‌ها یا اعمالی است که نیروهای طبیعی یا ماوراءالطبیعه را دستکاری می‌کند و کهن به‌معنی قدیمی و باستانی‌ست و ترکیب این‌ دو به معنی سحر و جادوی باستانی یا قدیمی‌ست. عنوان از جذابیت خوبی برخوردار است؛ با این حال واژه جادو، واژه‌ای پرکاربرد و بسیار تکراری برای داستان‌ها و رمان‌هاست و کلیشه بسیار بالایی دارد و واژه کهن هم کلیشه‌ای نسبی دارد و با اینکه ترکیب هر دو واژه عنوانی جدید و بدون تکرار و با جذابیت خوبی ساخته اما کلیشه کلمات بسیار بالاست.
عنوان با توجه به ژانرهای انتخابی نویسنده (فانتزی، عاشقانه، تاریخی) به‌خوبی با ژانرهای فانتزی و تاریخی ارتباط دارد اما با ژانر عاشقانه ارتباطی ندارد. همچنین برحسب روند داستان می‌توان عنوان را مناسب دانست هرچند رمان هنوز وارد جزئیات عاشقانه‌ای نشده است و همانطور که گفته شد عنوان هم عاشقانه نیست. همچنین عنوان با خلاصه و مقدمه هم ارتباط خوبی دارد و لودهنده سیر داستان نیست.

ژانر:
ژانرهای انتخابی نویسنده عزیز فانتزی، عاشقانه، تاریخی است. براساس اولین انتخاب نویسنده، ژانر فانتزی ژانر غالب رمان در نظر گرفته شده است که تا اینجای داستان به‌خوبی دیده می‌شود. دنیای سحر و جادو، موجودات افسانه‌ای و جادویی و اتفاقات ماوراءالطبیعه کاملا با این ژانر همخوانی دارند. ژانر دوم، ژانر عاشقانه است که تا اینجای داستان نمودی ندارد و به‌نظر می‌رسد باید منتظر ادامه داستان بود. ژانر تاریخی هم به‌خوبی در داستان دیده می‌شود. سفر به دوره باستان ایران و شهر پارسه و اتفاقاتی که در آنجا رخ می‌دهد با ژانر تاریخی در ارتباط است.

خلاصه:
خلاصه به زبان ادبی ساده نوشته شده است، با توجه به اینکه بخشی از رمان را لو می‌دهد از جذابیت آن کاسته شده و دچار کلیشه‌ شده است. از آنجا که بعد از عنوان، خلاصه دومین بخشی‌ از داستان است که در دیدرس خواننده قرار می‌گیرد، بهتر است حاوی اشاراتی مبهم به جزئیات داستان باشد تا برای خواننده جذابیت داشته باشد و ذهن او را درگیر سوالاتی کند که برای خواندن ادامه داستان او را تشویق کند. متنی که بتواند با استفاده از بازی با کلمات، جذابیت خوبی را ایجاد کند و در عین حال نکاتی از روند داستان را دارا باشد.
خلاصه با ژانرهای فانتزی و تاریخی ارتباط دارد اما اثری از ژانر عاشقانه در آن دیده نمی‌شود. حجم خلاصه در حد استاندارد (۳ تا ۹ خط) است و با عنوان و مقدمه هم ارتباط خوبی دارد.

جلد:
تصویر جلد، تصویری از دختری‌ست که با لباس و پوششی زیبا که سنتی‌ست و به‌نظر می‌رسد همان شخصیت‌ شه‌بانو باشد و جغدی سپیدرنگ که در پس‌زمینه تصویری از ماه دیده می‌شود. جغدها به طور کلی نماد خردی ماوراءالطبیعه، سکوتی سلطنتی و هوشی سرشار هستند. در خیلی از فرهنگ‌ها بر این باورند که جغدها جادوگرند و پیام آور شومی و مرگند، اما جغد سفید، سمبل خِرَد و استقامت است.
در متون ايران باستان و اوستا، جغد يا «هومورو» نماد دانايی و خوش يمنی است و فراری‌دهنده ديوها و پليدی‌ها که در افسانه‌های ایرانی به مرغ بهمن(وُ هومَن) یا اشوزوشت(دوست حق) معروف است که خدایگان آن را آفریده‌اند تا در برابر اهریمن قرار گیرد. او کتاب می‌داند و هنگامی که گفتارهای کتاب مقدس را می‌خواند دیوها به ترس می‌افتند. و در داستان می‌خوانیم که حیوان جادویی شه‌بانو مرغ بهمن است.
تصویر جلد بیشتر با ژانر فانتزی و تاریخی ارتباط دارد اما با ژانر عاشقانه خیر.
فونت به‌کار رفته زیباست و رنگ آن با تصویر همخوانی خوبی دارد. جمله درج شده در بالای جلد هم تنها به وجهه تاریخی و فانتزی داستان اشاره دارد و عاشقانه‌ای در آن دیده نمی‌شود. تصویر جلد با شخصیت شه‌بانو و حیوان جادویی‌اش همخوانی دارد اما نمی‌توان از آن برداشت خاصی کرد.

مقدمه:
متنی‌ست به زبان ادبی که توسط خود نویسنده نوشته شده، کلیشه‌ چندانی ندارد و از جذابیت نسبی برای خواننده برخوردار است. در مقدمه به جادو در ایران باستان اشاره شده و اینکه هر انسانی جادویی نهادینه در خود دارد که به خوبی به ژانرهای تاریخی و فانتزی اشاره می‌کند. با این‌حال باز هم هیچ اثری از ژانر عاشقانه در مقدمه دیده نمی‌شود. حجم مقدمه در حد استاندارد(۳تا ۹ خط) است و با محتوای داستان ارتباط دارد.

آغاز:
داستان از جایی شروع می‌شود که دختری به‌نام نیل‌رام از دعواهای دائمی میان پدر و مادرش می‌گوید. دعواهایی که نقش پدر در آن‌ها پررنگ‌تر است و مادر نیل‌رام که زنی مذهبی‌ست تنها سکوت می‌کند و در جواب حرف‌های سنگین و توهین‌آمیز همسرش تنها سکوت می‌کند.
نیل‌رام‌ به اتاقش پناه می‌برد و بعد با تماس دوستش پناه از خانه خارج می‌شود و بعد از سوار کردن دوست دیگرشان آرزو به پارک می‌روند. شب را هم در خانه پناه می‌گذرانند چرا که پدر و مادرش به شهرستان رفته‌اند. صبح همان شب، وقوع اتفاقات عجیب و غریب، داستان را وارد فصل جدیدی می‌کند.
آغاز با کلیشه همراه است ( فرار از دعوای پدر و مادر و شب را با دوستان و تماشای یک فیلم ترسناک گذراندن) با این حال این کلیشه‌ها می‌توانست با توصیفات و شخصیت‌پردازی‌های مناسب چندان به‌چشم نیایند. اما در آغاز داستان شما توصیفات چندانی دیده نمی‌شود. تنها چند توصیف مکان کوتاه و کاملا مستقیم از اتاق و خانه نیل‌رام و بعد پارک و اشاره به رنگ چشم عسلی نیل‌رام به‌چشم می‌خورد که علاوه بر ناکافی بودن معمولا مستقیم و کلی هستند. توصیف آوایی وجود ندارد و توصیف احساسات هم کافی نیست. حالات و احساسات فردی که میان دعوای پدر و مادرش قرار گرفته باید نمود بیشتری داشته باشد تا مخاطب را به‌خوبی تحت‌تاثیر قرار دهد.
توضیحاتی که درباره زندگی نیل‌رام از زبان راوی آورده‌اید که مادر نیل‌رام همسر اول پدر اوست و با اینکه مدام اعلام می‌کنند همدیگر را دوست دارند اما با این‌حال مدام در حال جروبحث و دعوا هستند، این توضیحات و دلایلی که برای دعواهای مداوم پدر و مادر نیل‌رام آورده‌اید، ابهام موردنیاز در ابتدای داستان را از بین برده و در نتیجه سوال و تعلیق چندانی در ذهن خواننده ایجاد نمی‌کند و این امر از جذابیت آغاز داستان کاسته است. همچنین آغاز رمان شما شبیه به مقدمه‌ای‌ست برای شروع اصلی داستان که همراه با سفر زمان نیل‌رام و دوستانش به دوره باستان ایران است.
آغاز با محتوای رمان ارتباط خوبی دارد و بیشتر با ژانر درام مرتبط است تا ژانرهای انتخابی.

میانه:
داستان با سفر نیل‌رام و دوستانش به ایران باستان ادامه پیدا می‌کند که خود یکی از نقاط اوج‌ مهم داستان تا اینجا که نوشته شده، است. با توجه به این‌که سیر وقایع کمی تند است و اتفاقات ریز و درشت زیادی افتاده از جمله آشنایی با جادو، طی‌الارض از پارسه به یزت یا جنگ شه‌بانو با دیو سپید که به زخمی شدن و نجاتش توسط مهیار می‌انجامد و بعد هم جشن سپندار، شاهد اوج و فرودهای زیادی هستیم که همگی از جذابیت خوبی برخوردارند. اما اوج اصلی را تا اینجا می‌توان همان سفر به گذشته و بعد هم جنگ شهبانو با دیو سپید دانست.
سفر در زمان اگرچه کلیشه زیادی دارد و ایده بسیاری از داستان‌ها در عصر جدید است اما به‌دلیل جذابیت آن برای مخاطب می‌تواند همچنان به منزله اوج یک داستان باشد. جنگ با دیو سپید را در داستان‌های شاهنامه خوانده‌ایم. دیو سپید یکی از موجودات افسانه‌ای در ایران است که رستم در یکی از خان هفتم، به جنگ با او می‌رود. با این‌حال جنگ دیوسپید با یک زن می‌تواند ایده‌ای جذاب برای داستانی با ژانر فانتزی باشد.
در هر حال اوج‌های داستان شما نیاز به‌پرداخت مناسب دارند که همان بال‌و‌پر دادن توسط توصیفات مناسب، شخصیت‌پردازی و کشمکش‌های درونی‌ درست است که چندان در این مورد موفق عمل نکرده‌اید.

سیر رمان:
سیر رمان تقریبا متعادل و گاهی کمی رو به تندی‌ست. با توجه به روند داستان و ژانرها، اتفاقات زیادی در رمان رخ می‌دهند و مخاطب نیاز به زمان دارد تا آن‌ها را درک کند. آنچه گاهی کمی سیر داستان را تند می‌کند منولوگ‌های کوتاه مابین دیالوگ‌ها هستند که معمولا خالی از توصیفات موردنیاز و کشمکش‌های درونی شخصیت‌هاست.
شخصیت‌های داستان بی‌جهت و بی‌مقدمه وارد داستان نمی‌شوند و پرش‌های زمانی و مکانی، سردرگم کننده نیستند.

مونولوگ‌ها و دیالوگ‌ها:
تناسب بین دیالوگ‌ها‌ و مونولوگ‌ها چندان رعایت نشده است. گاهی سیر متعادل دیالوگ‌ها و منولوگ‌ها در داستان دیده می‌شود اما گاهی هم داستان دیالوگ‌محور می‌شود که دلیلش همان کمبود توصیفات و کشمکش‌های درونی‌ست که به هر کدام در جای خود می‌پردازیم.
معمولا در دیالوگ‌ها و مونولوگ‌ها از علائم نگارشی مناسب با حالت و نوع بیان جمله و شخصیت‌ها استفاده شده است که به درک و فهم بهتر آن‌ها کمک می‌کند. اما گاهی هم عدم استفاده به‌جا و درست در علائم نگارشی مانند (، ؛ . ! ؟) به‌چشم می‌خورد که مخاطب را در خوانش متن دچار مشکل می‌کند که در رکن ایرادات نگارشی به آن بیشتر خواهیم پرداخت.

لحن و بافت:
لحن‌ داستان درحالت مونولوگ‌های ادبی و دیالوگ‌های محاوره‌ای‌ست و این امر در همه پارت‌ها رعایت شده است و پرش لحن در آن‌ها دیده نمی‌شود مگر در دیالوگ‌هایی که گاهی ترکیبی از ادبی و محاوره می‌شوند و گاهی هم ادبی که نویسنده دلیل هر دوی این‌ها را در داستان خود توضیح داده است و بخشی از ایده فانتزی داستان به‌شمار می‌رود. برای مثال:
- چطور... این اتفاق می‌افتد؟ چرا با یک درخت؟ تا به حال در داستان‌ها این‌چیز را ندیده بودم. همیشه دست هم رو می‌گرفتن و بعد چشم‌هاشون رو می‌بستن.
شاهد دیالوگی از آرزو هستیم که در آن هم طرز بیان محاوره‌ای و هم ادبی دیده می‌شود.
دیالوگ‌های شخصیت‌هایی که مربوط به دوران باستان هستند عموما ادبی هستن به‌غیر از چند مورد که ریوند تلاش می‌کند به‌گونه‌ای صحبت کند که نیلرام و دوستانش که از آینده آمده‌اند متوجه شوند و آنجاست که باز هم دیالوگ‌ها مخلوطی از ادبی و محاوره و گاهی همراه با کلماتی به لهجه یزدی‌ست.
در مواردی میان جملات منولوگ‌ها که ادبی هستند استفاده از کلماتی که در محاوره رایجند و نه در لحن ادبی، دیده می‌شود. مثلا:
سوییچ را درست ما بین پارچه میانی تو زیب اصلی کیف پیدا کردند.✖️ که به‌جای واژه تو، بهتر است از واژه‌های در و یا داخل استفاده شود.
عکس‌های زیادی ازش دیده بود✖️ ازش= از او
اما هرگز خوابی با همچین آرامشی ندیده بود.✖️ همچین=چنین

شخصیت پردازی:
به توصیف شخصیت‌ که شامل شخصیت‌پردازی درونی یا رفتاری و همچنین بیرونی و ظاهری‌ست گفته می‌شود. شخصیت‌پردازی رکن مهمی‌ست که باعث جذب خواننده و همذات‌پنداری او با شخصیت‌های داستان می‌شود. توصیفات شخصیت‌ها چه بیرونی و چه درونی باید غیرمستقیم و به دور از کلیشه باشند.
شخصیت‌پردازی بیرونی غیر از چند مورد توصیف مستقیم درباره ظاهر و لباس شخصیت‌ها به‌خصوص نیل‌رام و شه‌بانو و رنگ چشم برخی شخصیت‌ها، توصیف دیگری به چشم نمی‌خورد.
برای مثال:
"یک مانتوی سبز کت مانند تا بالای زانو همراه با شال مشکی برداشت. شلوار دم پای مشکی را هم که پوشید به سمت چوب لباسی پشت در اتاقش قدم برداشت. کیف دستی مشکی سفیدش را بر شانه انداخت و نفس عمیقی کشید. آرایشی چیزی نیاز نداشت، در واقع اعتقادی به این مسخره‌بازی‌ها نداشت."
توصیفی کاملا مستقیم و کلیشه‌وار از لباس‌هایی که نیل‌رام برای خروج از خانه به‌تن می‌کند.
و یا
"آهی کشید که یک گارسون از آن پشت‌مشت‌ها به سمت‌شان آمد. لباس‌هایش کاملا ایرانی بودند. سر تا پا سفید با چکمه‌های قهوه‌ای چرمی و کمربندی همچون پهلوانان، آن کلاه نمدی هم ظاهر تپلویش را تکمیل ‌می‌کرد."

که باز هم توصیفی مستقیم از نحوه پوشش گارسونی‌ست در رستورانی در پارسه.
"پرتوی نور در مردمک‌های عسلی‌اش مشخص بود."
توصیفی غیرمستقیم از رنگ چشم نیل‌رام و درواقع تنها توصیفی که از خصوصیات و ویژگی‌های ظاهری او به خواننده ارائه شده است.
با توجه به شخصیت‌های متعددی که تا اینجا وارد داستان شده‌اند، انتظار می‌رود اطلاعات بیشتری از ظاهر آن‌ها در اختیار مخاطبان داستان قرار بگیرد که این امر اتفاق نیفتاده است. توصیف ظاهر شخصیت‌ها باید غیرمستقیم و به‌دور از کلیشه و گام به گام انجام شوند.
برای مثال در توصیف ظاهری شخصیت نیل‌رام :
نگاهی به خودش در آینه انداخت. چشمان درشت عسلی‌رنگش با آن مژه‌های سیاه و پر، نیازی به آرایش نداشتند. با دو دست لبه یقه انگلیسی بلند مانتو کتی سبزرنگش را گرفت و در تنش مرتبش کرد. شال مشکی‌اش را روی موهای صاف خرمایی‌اش کشید و با برداشتن کیف سپیدرنگ کوچکش از روی چوب لباسی چوبی آویخته بر دیوار، از اتاق خارج شد.

شخصیت پردازی درونی
را هم تا حدودی انجام داده‌اید. از میان دیالوگ‌ها و منولوگ‌ها می‌توان کم‌و بیشبه شخصیت درونی قهرمانان داستان پی برد. مثلا نیلرام به‌دلیل شرایط زندگی‌اش دختری افسرده و گوشه‌گیر است یا آرزو که دختری شاد است که به‌دنبال هیجاناست و یا پناه که شخصیتی محتاط دارد و حاضر به امتحان کردن یا پذیرش هرچیزی نیست و نسبت به‌دوستانش عاقل‌تر نیز هست.
"شه‌بانو صمیمی جلو آمد، خیلی پر انرژی و بدون تعارف هر سه‌ی آن‌ها را در آغوش کشید و با روبوسی ورودشان را رسمی تبریک گفت."
این جملات مربوط به خلق و خوی شه‌بانو هستند و از همین جملات مشخص می‌شود شه‌بانو شخصیتی مهربان، خون‌گرم و مهمان‌نواز دارد.
با این‌حال گاهی از توصیفات مستقیم برای توصیف درونی شخصیت‌ها استفاده کرده‌اید. توصیف شخصیت درونی باید از میان کنش‌ها، واکنش‌ها، توصیف احساسات، نوع پوشش، برخورد شخصیت‌ها با شخصیت‌های دیگر و لحن آن‌ها در دیالوگ‌هایشان اتفاق بیفتد.

توصیفات:
توصیفات لازمه صحنه‌پردازی‌ها و فضاسازی یک داستان هستند و در باور‌پذیری و جذابیت داستان نقش مهمی را ایفا می‌کنند. باید این را هم درنظر داشت که توصیفات از هم مجزا نیستند و در کنار یکدیگر توصیفات کامل‌تری را ارائه می‌دهند.
توصیفات باید غیرمستقیم و به دور از کلیشه باشند و به‌صورت گام‌به‌گام انجام شوند.
توصیفات مکان گاهی در متن داستان به چشم می‌خورد که عموما مستقیم هستند.
برای مثال:
"مسیر دوچرخه سواری پارک، واقعا بزرگ بود. به خصوص فضای سبز اطرافش باعث شده بود به عنوان مکانی آرامش‌بخش شناخته شود. برای همین افراد زیادی در پارک بودند. عده‌ای بر روی چمن‌ها نشسته و با هم گفت‌و‌گو می‌کردند. صدای خنده‌هایشان در پاک که طنین می‌انداخت، روانم را شاد می‌کرد. عده‌ای نیز دوچرخه سواری می‌کردند، گاهی دوست‌هایشان با اسکیت همراهی‌شان می‌کردند. مردم در این پارک شاد بودند. خبری از افراد معتاد و دیگرانی که کارهای نیکی نمی‌کنند، نیست. اینجا پاک است درست مثل قلب یک نوزاد."
و یا
"شوکه به دیوارهای آن دروازه‌ی بزرگ که از خشت‌وگل ساخته شده بود نگاه کرد. دروازه دو برج دیده‌بانی داشت و یک طاق بزرگ به عنوان ورودی میان‌شان قرار داشت."
هر دو توصیف مستقیم و کلیشه‌ای هستند. توضیح دادن یک صحنه توصیف آن به‌شمار نمی‌رود و از همین جهت است که بهتر است از توصیفات گام‌به‌گام استفاده شود تا علاوه بر جمع نشدن توصیفات در بخشی از متن، بتوان فضا، محیط یا مکان مورد نظر را به‌صورت غیرمستقیم توصیف کرد. مثلا برای نمونه دوم می‌توانید اینگونه توصیف کنید:
نگاه شوکه‌اش روی دروازه بزرگی با دیواری از جنس خشت و گل مانده‌بود که با چرخاندن سرش و دیدن عظمت و شکوه طاق بزرگ مستطیل شکل از جنس مرمر سیاه که بر سردر ورودی بود چشمانش درخشید؛ حجاری‌های روی سنگ سردر، زیبا و بی‌نظیر بودند.
توصیفی با جزئیات بیشتر و به‌صورت غیرمستقیم
"از عمارت‌های بزرگ و زیبا گرفته، تا درخت‌هایی که انگار قرن‌ها قدمت داشتند. درخت‌های کاج و سپیداری که در میان خانه‌ها، در میان استخرها و در میان سقف‌ها روییده بودند و مثل یک کوه سایه انداخته بودند. اما هنوز هم زیبایی آفتابی که بر روی جاده‌ی سنگ‌فرش شده افتاده بود، شوش را رویایی‌تر از قبل می‌کرد."
این مورد، یکی از معدود توصیفات غیرمستقیم شما از نمای شهر شوش است هرچند که کامل نیست و مخاطب نمی‌تواند در ذهن خود تصور کاملی از محیط یک شهر تاریخی بپروراند.

توصیف صدا و آوا چندان در رمان شما انجام نشده است. با توجه به مکان‌ها، صحنه‌ها و کشمکش‌های بیرونی که در داستان شما رخ می‌دهند، می‌توان گفت رمان شما به‌صورت بالقوه زمینه توصیفات آوا و صدای بسیار زیادی را دارد. صدای شخصیت‌ها که می‌تواند به‌شخصیت‌پردازی آن‌ها هم کمک کند، صداهای محیط و صداهای حیوانات و...
برای مثال:
"صدای نیل‌رام در کنار گوشش آوای اعصاب‌خوردکنی برایش داشت."
بهتر بود مشخص کنید صدای نیل‌رام چه مشخصه‌ای دارد که اعصاب‌خردکن است. مثلا زیادی بلند بوده یا گرفتگی داشته و یا در اثر حرف‌زدن‌های متوالی آزاردهنده شده است.
"وقتی عقربه‌ی آن ساعت جادویی که در میان هوا و زمین معلق بود، روی عدد نه متوقف شد موسیقیِ زیبایی در اتاق به گوش رسید. موسیقی‌ای آرامش‌بخش و هنری که هر کسی را وادار به بیدار شدن می‌کرد تا به آن گوش فرا بدهد."
موسیقی آرامبخش و هنری می‌تواند خصوصیات خاصی داشته باشد، نوایی که دلنشین و آرام است و یا تشبیه آن به آوایی موزون و بهشتی و یا...

توصیف احساسات و هیجانات هم بسیار کم پرداخته شده است. ناراحتی، غم، شادی، عصبانیت، عشق، نفرت و هر احساس و هیجانی که توسط شخصیت‌ها تجربه می‌شود محلی از توصیف دارند.
برای مثال:
"پناه که دیگر داشت صبرش تمام میشد، جیغ بلندی کشید و خشمگین خطاب به ریوند گفت"
در اینجا خشم پناه می‌تواند توصیف شود. کافی‌ست در ذهن خود حالا و رفتارهای یک فرد خشمگین را در نظر آورید. مثلا شخصی که خشمگین است ابرو در هم می‌کشد و اخم می‌کند و یا رنگ چهره‌اش به‌سرخی می‌زند و...
"نیل‌رام سکوت کرد، انگار مشکلی داشت زیرا چهره‌اش از اضطراب رو به سرخی می‌رفت. نفس‌های عمیقش گواه حال بدش را می‌داد."
توصیف نسبتا خوبی از حالات نیل‌رام در هنگام اضطراب

زاویه دید:
داستان تا اینجا که نوشته شده است زاویه دید راوی یا سوم شخص را دارد و تغییری در آن رخ نداده است. با توجه به میزان وقایع و کشمکش‌های بیرونی، به‌نظر می‌رسد زاویه دید سوم شخص انتخاب مناسبی بوده است.

کشمکش و تعلیق:
در شروع داستان همان‌طور که گفته شد توضیحات زیاد به‌جای توصیفات و ایجاد ابهام، میزان تعلیق را پایین آورده و از جذابیت آغاز کاسته است. با این‌حال در ادامه داستان با سوال‌هایی مانند دلیل و چگونگی سفر در زمان دخترها، اینکه با حضورشان در پارسه قرار است با چه چیزهایی مواجه شوند و یا اینکه با ورود به جهانی پر از جادو آن‌ها هم توانایی جادو را کسب می‌کنند یا نه؟ مواجه می‌شویم که می‌توانند تعلیق‌های خوبی باشند. برای ایجاد تعلیق باید در نظر داشته باشید که اطلاعات را به‌مرور و اندک‌اندک در اختیار مخاطب قرار دهید تا مخاطب برای ادامه داستان شما تشنه بماند.

کشمکش‌ها همان موانع و تقابل‌هایی‌ست که برای شخصیت‌های اصلی داستان پیش می‌آیند که شامل کشمکش‌های بیرونی و درونی هستند.

کشمکش‌های بیرونی در داستان شما برحسب ژانر و سیر رمان شما مناسب هستند و خواننده مدام با اتفاقات مختلف حیرت‌زده می‌شود. داستان شما با محیطی پر از هیجان و فضایی پر از افسانه‌ها و فانتزی‌هایی که ریشه در ایران باستان دارند در هر قدم چیزی برای ارائه دارد. اتفاقاتی که با سفر در زمان آغاز می‌شود و با افسانه‌ها، جادو و ماوراءالطبیعه ادامه پیدا می‌کند و مخاطب را در این سفر با خود همراه می‌کند.
ما بیشتر شاهد کشمکش‌های بین شخصیت‌ها با وقایع جادویی هستیم مانند سفر در زمان، جشن، جنگ با دیو سپید و... . تقابل شخصیت‌های آرزو، نیل‌رام و پناه با یکدیگر و بعد با سفر به زمان ایران باستان با ریوند، شه‌بانو، مهیار و... را شاهدیم. از سویی تقابل شخصیت‌ها را با موجودات افسانه‌ای و جادویی می‌بینیم که همگی در نوع خود جذاب هستند.

کشمکش‌های درونی برخلاف کشمکش‌های بیرونی، بسیار اندک هستند. مونولوگ‌ها باید ترکیبی از توصیفات، توضیحات رفتار و اتفاقات و کشمکش‌های فکری و ذهنی شخصیت‌ها باشد اما مونولوگ‌های داستان شما بیشتر صرف توضیحاتی درباره رفتار، حرکات و اتفاقات شده‌اند و معمولا اثری از کشمکش‌های درونی در آن‌ها دیده نمی‌شود. باید این موضوع را مدنظر داشته باشید که کشمکش‌های درونی می‌توانند به درک بهتر و بیشتر شخصیت‌ها و شناخت آنها به مخاطب کمک کند. بهتر است روی کشمکش‌های درونی شخصیت‌ها بیشتر کار کنید.
برای مثال زمانی که نیل‌رام از بی‌خیالی ریوند وقتی شه‌بانو زخمی شده است، ناراحت و خشمگین می‌شود، تنها با عصبانیت به ریوند می‌توپد و بعد به اتاق می‌رود. و بعد در خود فرو می‌رود. دوستانش سعی می‌کنند او را از این وضعیت درخود فرو رفتگی بیرون بیاورند اما هیچ‌کدام هیچ کشمکش درونی درباره وضعیت نیل‌رام و یا چگونگی کمک به او ندارند. در بیشتر مواقع، معمولا کشمکش‌های بیرونی ادامه می‌یابند اما متن، به‌سمت دیالوگ‌محوری سوق پیدا می‌کند که یکی از دلایلش عدم وجود کشمکش‌های درونی‌ست.

ایده و پیرنگ:
داستان درباره نیلرام و دوستانش آرزو و پناه است که صبح روزی که شبش را با هم در خانه پدری پناه گذرانده‌اند، اتفاقات عجیبی را تجربه می‌کنند. چیزهایی که تجربه می‌کنند و می‌بینند آن‌ها را به این نتیجه می‌رساند که احتمالا در خوای یکی از سه نفر رفته‌اند و چون به قراینی از دنیای باستان برمی‌خورند، احتمال می‌دهند خواب آرزو باشند اما پس از ساعت‌ها پیاده‌روی به شهری می‌رسند که پارسه نام دارد.
مرد جوانی به‌نام ریوند مسئول راهنمایی آن‌ها می‌شود تا با پارسه و جادوی آن در ایران باستان آشنا شوند و...
ایده رمان شما با ژانر فانتزی که با تاریخ ایران باستان و افسانه‌های آن عجین شده به نوبه خود ایده‌ای جذاب و جالب توجه است. اطلاعاتی که شما در حین داستان از موجودات افسانه‌ای باستانی در اختیار خواننده قرار می‌دهید بسیار جالب هستند. اگرچه کلیشه‌هایی در داستان شما به‌چشم می‌خورد اما در مجموع همه‌ وقایع بسیارخوب در کنار هم چیده شده‌اند و این از میزان کلیشه ایده شما می‌کاهد. اما باید در نظر داشته باشید که ایده خوب نیاز به پرداخت مناسب و درست دارد که همان توصیفات، شخصیت‌پردازی و کشمکش‌های درونی و بیرونی هستند که به ایده شما شاخ و برگ می‌دهند و به‌جذابیت آن می‌افزایند. توصیه می‌کنم روی توصیفات خود اعم از مکان، صدا و احساسات، شخصیت‌پردازی بیرونی و کشمکش‌های درونی بیشتر کار کنید تا اثری زیباتر در اختیار مخاطبین خود بگذارید.

ایرادات نگارشی:
• ایرادات نگارشی در متن داستان بسیار به‌چشم می‌خورد. علائم نگارشی معمولا درست و به‌جا استفاده شده‌اند اما گاهی هم خیر.
- وای خدا اینجا چه خبره؟ هوی بلند شین خیر سرتون بلند شین!✖️ وای خدا! اینجا چه خبره؟ هوی بلند شین خیر سرتون، بلند شین!

• فاصله‌ها و نیم‌فاصله‌ها هم کم‌وبیش رعایت شده‌اند اما گاهی هم نشده‌اند:
پدر بزرگ✖️ پدربزرگ✔️
دعوا هایشان✖️ دعواهایشان✔️
بیخیال✖️ بی‌خیال✔️
سریال های✖️ سریال‌های✔️
هر دو تون✖️ هر دوتون✔️
به خصوص✖️ به‌خصوص✔️
نفس زنان✖️ نفس‌زنان✔️
توهم✖️ تو هم✔️
بخاطر✖️ به‌خاطر✔️
میگیره✖️ می‌گیره✔️
و...

• افعال در جای درست و متناسب با فاعل‌ها انتخاب شده‌اند
اما گاهی برخی جملات از قواعد سرپیچی کرده‌اند، مانند:
همان‌طور که می‌رفت تا آرزو را بردارد، دوست دیگرشان را، پرسید:✖️همان‌طور که می‌رفت تا دوست دیگرشان، آرزو را بردارد پرسید:

• گاهی پرش زمانی در جملات دیده می‌شود.
شالش را درست کرد و از پله‌ها پایین رفت. گاهی دیگر حوصله‌ی آسانسور را هم ندارد. ترجیح می‌دهد پله‌ها را تپ‌تپ کنان پایین رود تا آن‌که دقایقی بیشتر جلوی مادرش صبر کند و آن نگاه مضخرف مغمومش را تحمل کند. او معتقد بود اگر مادرش از این وضعیت ناراضی است تا حالا دیگر طلاق می‌گرفت. اما انگار این‌طور نیست.✖️ گاهی افعال گذشته و گاهی حال هستند.

• در متن داستان اشتباه املایی و تایپی به‌وفور دیده می‌شوند:
نیاندازد✖️ نیندازد✔️
قبلا✖️ قبلاً✔️
نسبتا✖️ نسبتاً✔️
مضخرف ✖️ مزخرف✔️
انگشت شصتش✖️ انگشت شستش ✔️
دوخترونه✖️ دخترونه✔️
حضن‌انگیز✖️ حزن‌انگیز✔️
همیش✖️ همیشه✔️
گریان‌اش✖️ گریانش✔️
زره‌ای✖️ ذره‌ای✔️
سنیگن✖️ سنگین✔️
تیکه✖️ تکیه✔️
مسخرست✖️ مسخره‌ست✔️
خندست✖️ خنده‌ست✔️
مگز✖️ مگس✔️
گوله برفی✖️ گلوله‌برفی✔️
غمیازه‌ای✖️ خمیازه‌ای✔️
حرص✖️ هَرَس✔️
هوری✖️ هُری✔️
لحجه‌✖️ لهجه✔️
بی‌رمغ✖️ بی‌رمق✔️
ضرافت✖️ ظرافت✔️
بت‌جقه✖️ بته‌جقه✔️
مرهبا✖️ مرحبا✔️
محدود افرادی✖️ معدود افرادی✔️
حجوم✖️ هجوم✔️
برگذار✖️ برگزار✔️
صرفه‌✖️ سرفه✔️
غرش✖️ غرق✔️
بحر کاری✖️ بهر کاری✔️
و...

• گاهی عبارات یا جملاتی که استفاده کرده‌اید کمی ایراد معنایی دارند:
"دستش را روی شانه‌ی پناه نهاد و لاتی ادامه داد:
- خودوم حواسوم بهشون هه!"

این لحن بیشتر از اینکه لاتی باشد لهجه است
"دست از پا نمی‌شناخت"
سر از پا نمی‌شناخت
"شاید قرن‌ها سال به عقب برگشتیم"
کلمه سال اضافه است

نقاط قوت:
تعلیق و کشمکش‌های بیرونی، زاویه دید، بافت و لحن و ایده

نقاط ضعف:
عنوان، خلاصه، جلد، مقدمه، توصیفات مکان، صدا و احساسات، شخصیت‌پردازی بیرونی، کشمکش‌های درونی و پیرنگ

سخن آخر با نویسنده
دوست گرامی، فاطمه عزیزم
از خوندن داستان زیبات بسیار لذت بردم. چنین ایده جذابی با این اطلاعات بسیار خوب از موجودات افسانه‌ای و ایران باستان بی‌شک حاصل ذهن خلاق و تحقیقاتیه که در این زمینه انجام دادی.
برات آرزوی موفقیت می‌کنم عزیزدلم، قلمت مانا🌹
 

سادات.82

سطح
2
 
نویسنده افتخاری انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
کاربر ویژه انجمن
May
338
1,825
مدال‌ها
3
به نام خالق قلم
عنوان: جادوی کهن
نوشته: فاطمه سادات هاشمی‌نسب

@سادات.82

عنوان:
جادوی کهن
، از دو واژه جادو و کهن تشکیل شده که جادو به معنی سحر، افسون و یکی از اعتقادات، آیین‌ها یا اعمالی است که نیروهای طبیعی یا ماوراءالطبیعه را دستکاری می‌کند و کهن به‌معنی قدیمی و باستانی‌ست و ترکیب این‌ دو به معنی سحر و جادوی باستانی یا قدیمی‌ست. عنوان از جذابیت خوبی برخوردار است؛ با این حال واژه جادو، واژه‌ای پرکاربرد و بسیار تکراری برای داستان‌ها و رمان‌هاست و کلیشه بسیار بالایی دارد و واژه کهن هم کلیشه‌ای نسبی دارد و با اینکه ترکیب هر دو واژه عنوانی جدید و بدون تکرار و با جذابیت خوبی ساخته اما کلیشه کلمات بسیار بالاست.
عنوان با توجه به ژانرهای انتخابی نویسنده (فانتزی، عاشقانه، تاریخی) به‌خوبی با ژانرهای فانتزی و تاریخی ارتباط دارد اما با ژانر عاشقانه ارتباطی ندارد. همچنین برحسب روند داستان می‌توان عنوان را مناسب دانست هرچند رمان هنوز وارد جزئیات عاشقانه‌ای نشده است و همانطور که گفته شد عنوان هم عاشقانه نیست. همچنین عنوان با خلاصه و مقدمه هم ارتباط خوبی دارد و لودهنده سیر داستان نیست.
ممنونم بابت بررسی دقیقت عزیزم به حتم وقت زیادی برای تحلیل اثرم گذاشتی و این قطعا برام ارزش زیادی داره. بنابراین ملاک ویرایش نیمه رمانم رو طبق نقد شما انجام میدم حقیقتا اولین نقدی هست که به جای تحلیل های همیشگی، به عمق اثر پرداخته🌼
ژانر:
ژانرهای انتخابی نویسنده عزیز فانتزی، عاشقانه، تاریخی است. براساس اولین انتخاب نویسنده، ژانر فانتزی ژانر غالب رمان در نظر گرفته شده است که تا اینجای داستان به‌خوبی دیده می‌شود. دنیای سحر و جادو، موجودات افسانه‌ای و جادویی و اتفاقات ماوراءالطبیعه کاملا با این ژانر همخوانی دارند. ژانر دوم، ژانر عاشقانه است که تا اینجای داستان نمودی ندارد و به‌نظر می‌رسد باید منتظر ادامه داستان بود. ژانر تاریخی هم به‌خوبی در داستان دیده می‌شود. سفر به دوره باستان ایران و شهر پارسه و اتفاقاتی که در آنجا رخ می‌دهد با ژانر تاریخی در ارتباط است.

خلاصه:
خلاصه به زبان ادبی ساده نوشته شده است، با توجه به اینکه بخشی از رمان را لو می‌دهد از جذابیت آن کاسته شده و دچار کلیشه‌ شده است. از آنجا که بعد از عنوان، خلاصه دومین بخشی‌ از داستان است که در دیدرس خواننده قرار می‌گیرد، بهتر است حاوی اشاراتی مبهم به جزئیات داستان باشد تا برای خواننده جذابیت داشته باشد و ذهن او را درگیر سوالاتی کند که برای خواندن ادامه داستان او را تشویق کند. متنی که بتواند با استفاده از بازی با کلمات، جذابیت خوبی را ایجاد کند و در عین حال نکاتی از روند داستان را دارا باشد.
خلاصه با ژانرهای فانتزی و تاریخی ارتباط دارد اما اثری از ژانر عاشقانه در آن دیده نمی‌شود. حجم خلاصه در حد استاندارد (۳ تا ۹ خط) است و با عنوان و مقدمه هم ارتباط خوبی دارد.
خلاصه رو تغییر میدم، اما پیشنهادی دارید براش؟ مثلا در خلاصه به چیزی اشاره بشه جالب ترش می کنه.
جلد:
تصویر جلد، تصویری از دختری‌ست که با لباس و پوششی زیبا که سنتی‌ست و به‌نظر می‌رسد همان شخصیت‌ شه‌بانو باشد و جغدی سپیدرنگ که در پس‌زمینه تصویری از ماه دیده می‌شود. جغدها به طور کلی نماد خردی ماوراءالطبیعه، سکوتی سلطنتی و هوشی سرشار هستند. در خیلی از فرهنگ‌ها بر این باورند که جغدها جادوگرند و پیام آور شومی و مرگند، اما جغد سفید، سمبل خِرَد و استقامت است.
در متون ايران باستان و اوستا، جغد يا «هومورو» نماد دانايی و خوش يمنی است و فراری‌دهنده ديوها و پليدی‌ها که در افسانه‌های ایرانی به مرغ بهمن(وُ هومَن) یا اشوزوشت(دوست حق) معروف است که خدایگان آن را آفریده‌اند تا در برابر اهریمن قرار گیرد. او کتاب می‌داند و هنگامی که گفتارهای کتاب مقدس را می‌خواند دیوها به ترس می‌افتند. و در داستان می‌خوانیم که حیوان جادویی شه‌بانو مرغ بهمن است.
تصویر جلد بیشتر با ژانر فانتزی و تاریخی ارتباط دارد اما با ژانر عاشقانه خیر.
فونت به‌کار رفته زیباست و رنگ آن با تصویر همخوانی خوبی دارد. جمله درج شده در بالای جلد هم تنها به وجهه تاریخی و فانتزی داستان اشاره دارد و عاشقانه‌ای در آن دیده نمی‌شود. تصویر جلد با شخصیت شه‌بانو و حیوان جادویی‌اش همخوانی دارد اما نمی‌توان از آن برداشت خاصی کرد.
حقیقت اینکه برای اینجور اثار فانتزی ایرانی پیدا کردن عکس به شدت سخت هست و این عکس هم من خودم ادیت کردم اما به نظرم جذابیت رو داشته و صرفا بله پیام خاصی نداره. اما میشه گفت برای کسی که جلد رو دیده اما خلاصه رو نخونده جلد جذابیت کافی برای جذب داره‌.
مقدمه:
متنی‌ست به زبان ادبی که توسط خود نویسنده نوشته شده، کلیشه‌ چندانی ندارد و از جذابیت نسبی برای خواننده برخوردار است. در مقدمه به جادو در ایران باستان اشاره شده و اینکه هر انسانی جادویی نهادینه در خود دارد که به خوبی به ژانرهای تاریخی و فانتزی اشاره می‌کند. با این‌حال باز هم هیچ اثری از ژانر عاشقانه در مقدمه دیده نمی‌شود. حجم مقدمه در حد استاندارد(۳تا ۹ خط) است و با محتوای داستان ارتباط دارد.
تا به حال اینقدر به عمق نبود ژانر عاشقانه در اثرم پی نبرده بودم😂
آغاز:
داستان از جایی شروع می‌شود که دختری به‌نام نیل‌رام از دعواهای دائمی میان پدر و مادرش می‌گوید. دعواهایی که نقش پدر در آن‌ها پررنگ‌تر است و مادر نیل‌رام که زنی مذهبی‌ست تنها سکوت می‌کند و در جواب حرف‌های سنگین و توهین‌آمیز همسرش تنها سکوت می‌کند.
نیل‌رام‌ به اتاقش پناه می‌برد و بعد با تماس دوستش پناه از خانه خارج می‌شود و بعد از سوار کردن دوست دیگرشان آرزو به پارک می‌روند. شب را هم در خانه پناه می‌گذرانند چرا که پدر و مادرش به شهرستان رفته‌اند. صبح همان شب، وقوع اتفاقات عجیب و غریب، داستان را وارد فصل جدیدی می‌کند.
آغاز با کلیشه همراه است ( فرار از دعوای پدر و مادر و شب را با دوستان و تماشای یک فیلم ترسناک گذراندن) با این حال این کلیشه‌ها می‌توانست با توصیفات و شخصیت‌پردازی‌های مناسب چندان به‌چشم نیایند. اما در آغاز داستان شما توصیفات چندانی دیده نمی‌شود. تنها چند توصیف مکان کوتاه و کاملا مستقیم از اتاق و خانه نیل‌رام و بعد پارک و اشاره به رنگ چشم عسلی نیل‌رام به‌چشم می‌خورد که علاوه بر ناکافی بودن معمولا مستقیم و کلی هستند. توصیف آوایی وجود ندارد و توصیف احساسات هم کافی نیست. حالات و احساسات فردی که میان دعوای پدر و مادرش قرار گرفته باید نمود بیشتری داشته باشد تا مخاطب را به‌خوبی تحت‌تاثیر قرار دهد.
توضیحاتی که درباره زندگی نیل‌رام از زبان راوی آورده‌اید که مادر نیل‌رام همسر اول پدر اوست و با اینکه مدام اعلام می‌کنند همدیگر را دوست دارند اما با این‌حال مدام در حال جروبحث و دعوا هستند، این توضیحات و دلایلی که برای دعواهای مداوم پدر و مادر نیل‌رام آورده‌اید، ابهام موردنیاز در ابتدای داستان را از بین برده و در نتیجه سوال و تعلیق چندانی در ذهن خواننده ایجاد نمی‌کند و این امر از جذابیت آغاز داستان کاسته است. همچنین آغاز رمان شما شبیه به مقدمه‌ای‌ست برای شروع اصلی داستان که همراه با سفر زمان نیل‌رام و دوستانش به دوره باستان ایران است.
دقیقا اولین نفری هستید که این رو متوجه شدید. حقیقت اینکه نمی دونستم چطور ببرمشون اونجا و متاسفانه به قول شما کلیشه شده
آغاز با محتوای رمان ارتباط خوبی دارد و بیشتر با ژانر درام مرتبط است تا ژانرهای انتخابی.

میانه:
داستان با سفر نیل‌رام و دوستانش به ایران باستان ادامه پیدا می‌کند که خود یکی از نقاط اوج‌ مهم داستان تا اینجا که نوشته شده، است. با توجه به این‌که سیر وقایع کمی تند است و اتفاقات ریز و درشت زیادی افتاده از جمله آشنایی با جادو، طی‌الارض از پارسه به یزت یا جنگ شه‌بانو با دیو سپید که به زخمی شدن و نجاتش توسط مهیار می‌انجامد و بعد هم جشن سپندار، شاهد اوج و فرودهای زیادی هستیم که همگی از جذابیت خوبی برخوردارند. اما اوج اصلی را تا اینجا می‌توان همان سفر به گذشته و بعد هم جنگ شهبانو با دیو سپید دانست.
متاسفانه اکثر خواننده ها گفتن سیر داستان کنده من نمی دونم الان تنده یا کنده
سفر در زمان اگرچه کلیشه زیادی دارد و ایده بسیاری از داستان‌ها در عصر جدید است اما به‌دلیل جذابیت آن برای مخاطب می‌تواند همچنان به منزله اوج یک داستان باشد.
دقیقا به قول یک دوستی، بعضی کلیشه ها همیشه جذابند حتی اگر صد ها بار نوشته بشن.
جنگ با دیو سپید را در داستان‌های شاهنامه خوانده‌ایم.
اولین نفرید که به شاهنامه اشاره کردید و واقعا برام ارزش داره.
دیو سپید یکی از موجودات افسانه‌ای در ایران است که رستم در یکی از خان هفتم، به جنگ با او می‌رود. با این‌حال جنگ دیوسپید با یک زن می‌تواند ایده‌ای جذاب برای داستانی با ژانر فانتزی باشد.
دقیقا یکجور هایی هدف معرفی تاریخ باستان ایران بوده که مردم ما اگرچه شاهنامه نمی خونن اما رمان فانتزی می خونن.
در هر حال اوج‌های داستان شما نیاز به‌پرداخت مناسب دارند که همان بال‌و‌پر دادن توسط توصیفات مناسب، شخصیت‌پردازی و کشمکش‌های درونی‌ درست است که چندان در این مورد موفق عمل نکرده‌اید.
میشه چند جا مثال بزنید.
سیر رمان:
سیر رمان تقریبا متعادل و گاهی کمی رو به تندی‌ست. با توجه به روند داستان و ژانرها، اتفاقات زیادی در رمان رخ می‌دهند و مخاطب نیاز به زمان دارد تا آن‌ها را درک کند. آنچه گاهی کمی سیر داستان را تند می‌کند منولوگ‌های کوتاه مابین دیالوگ‌ها هستند که معمولا خالی از توصیفات موردنیاز و کشمکش‌های درونی شخصیت‌هاست.
شخصیت‌های داستان بی‌جهت و بی‌مقدمه وارد داستان نمی‌شوند و پرش‌های زمانی و مکانی، سردرگم کننده نیستند.
صحیح سیر رو تنظیم می کنم.
مونولوگ‌ها و دیالوگ‌ها:
تناسب بین دیالوگ‌ها‌ و مونولوگ‌ها چندان رعایت نشده است. گاهی سیر متعادل دیالوگ‌ها و منولوگ‌ها در داستان دیده می‌شود اما گاهی هم داستان دیالوگ‌محور می‌شود که دلیلش همان کمبود توصیفات و کشمکش‌های درونی‌ست که به هر کدام در جای خود می‌پردازیم.
صحیح
معمولا در دیالوگ‌ها و مونولوگ‌ها از علائم نگارشی مناسب با حالت و نوع بیان جمله و شخصیت‌ها استفاده شده است که به درک و فهم بهتر آن‌ها کمک می‌کند. اما گاهی هم عدم استفاده به‌جا و درست در علائم نگارشی مانند (، ؛ . ! ؟) به‌چشم می‌خورد که مخاطب را در خوانش متن دچار مشکل می‌کند که در رکن ایرادات نگارشی به آن بیشتر خواهیم پرداخت.
اخرش بخاطر این علائم نگارشی پیر میشم.
لحن و بافت:
لحن‌ داستان درحالت مونولوگ‌های ادبی و دیالوگ‌های محاوره‌ای‌ست و این امر در همه پارت‌ها رعایت شده است و پرش لحن در آن‌ها دیده نمی‌شود مگر در دیالوگ‌هایی که گاهی ترکیبی از ادبی و محاوره می‌شوند و گاهی هم ادبی که نویسنده دلیل هر دوی این‌ها را در داستان خود توضیح داده است و بخشی از ایده فانتزی داستان به‌شمار می‌رود.
دقت شما رو میرسونه.
برای مثال:
- چطور... این اتفاق می‌افتد؟ چرا با یک درخت؟ تا به حال در داستان‌ها این‌چیز را ندیده بودم. همیشه دست هم رو می‌گرفتن و بعد چشم‌هاشون رو می‌بستن.
شاهد دیالوگی از آرزو هستیم که در آن هم طرز بیان محاوره‌ای و هم ادبی دیده می‌شود.
دیالوگ‌های شخصیت‌هایی که مربوط به دوران باستان هستند عموما ادبی هستن به‌غیر از چند مورد که ریوند تلاش می‌کند به‌گونه‌ای صحبت کند که نیلرام و دوستانش که از آینده آمده‌اند متوجه شوند و آنجاست که باز هم دیالوگ‌ها مخلوطی از ادبی و محاوره و گاهی همراه با کلماتی به لهجه یزدی‌ست.
در مواردی میان جملات منولوگ‌ها که ادبی هستند استفاده از کلماتی که در محاوره رایجند و نه در لحن ادبی، دیده می‌شود. مثلا:
سوییچ را درست ما بین پارچه میانی تو زیب اصلی کیف پیدا کردند.✖️ که به‌جای واژه تو، بهتر است از واژه‌های در و یا داخل استفاده شود.
عکس‌های زیادی ازش دیده بود✖️ ازش= از او
اما هرگز خوابی با همچین آرامشی ندیده بود.✖️ همچین=چنین
ممنونم‌درستشون می کنم.
شخصیت پردازی:
به توصیف شخصیت‌ که شامل شخصیت‌پردازی درونی یا رفتاری و همچنین بیرونی و ظاهری‌ست گفته می‌شود. شخصیت‌پردازی رکن مهمی‌ست که باعث جذب خواننده و همذات‌پنداری او با شخصیت‌های داستان می‌شود. توصیفات شخصیت‌ها چه بیرونی و چه درونی باید غیرمستقیم و به دور از کلیشه باشند.
شخصیت‌پردازی بیرونی غیر از چند مورد توصیف مستقیم درباره ظاهر و لباس شخصیت‌ها به‌خصوص نیل‌رام و شه‌بانو و رنگ چشم برخی شخصیت‌ها، توصیف دیگری به چشم نمی‌خورد.
متوجه منظورتون از توصیف مستقیم و غیر مستقیم نمیشم. میشه توضیح بدید.
برای مثال:
"یک مانتوی سبز کت مانند تا بالای زانو همراه با شال مشکی برداشت. شلوار دم پای مشکی را هم که پوشید به سمت چوب لباسی پشت در اتاقش قدم برداشت. کیف دستی مشکی سفیدش را بر شانه انداخت و نفس عمیقی کشید. آرایشی چیزی نیاز نداشت، در واقع اعتقادی به این مسخره‌بازی‌ها نداشت."
توصیفی کاملا مستقیم و کلیشه‌وار از لباس‌هایی که نیل‌رام برای خروج از خانه به‌تن می‌کند.
و یا
"آهی کشید که یک گارسون از آن پشت‌مشت‌ها به سمت‌شان آمد. لباس‌هایش کاملا ایرانی بودند. سر تا پا سفید با چکمه‌های قهوه‌ای چرمی و کمربندی همچون پهلوانان، آن کلاه نمدی هم ظاهر تپلویش را تکمیل ‌می‌کرد."

که باز هم توصیفی مستقیم از نحوه پوشش گارسونی‌ست در رستورانی در پارسه.
"پرتوی نور در مردمک‌های عسلی‌اش مشخص بود."
توصیفی غیرمستقیم از رنگ چشم نیل‌رام و درواقع تنها توصیفی که از خصوصیات و ویژگی‌های ظاهری او به خواننده ارائه شده است.
منظورتون اینکه از آرایه های ادبی برای توصیف استفاده کنم؟ از پیچوندن اصلا خوشم نمیاد. مثلا ان اندام نیلگونش را که همچون فلان بود، فلان کرد.
با توجه به شخصیت‌های متعددی که تا اینجا وارد داستان شده‌اند، انتظار می‌رود اطلاعات بیشتری از ظاهر آن‌ها در اختیار مخاطبان داستان قرار بگیرد که این امر اتفاق نیفتاده است.
یه نکته ای بگم، داستان ۳ جلد داره و ایا این تأثیری در این نظرتون داره؟ چون اصولا. داستان های مجموعه ای مخاطب کم کم در این چند جلد با شخصیت ها کاملا اشنا میشه
توصیف ظاهر شخصیت‌ها باید غیرمستقیم و به‌دور از کلیشه و گام به گام انجام شوند.
برای مثال در توصیف ظاهری شخصیت نیل‌رام :
نگاهی به خودش در آینه انداخت. چشمان درشت عسلی‌رنگش با آن مژه‌های سیاه و پر، نیازی به آرایش نداشتند. با دو دست لبه یقه انگلیسی بلند مانتو کتی سبزرنگش را گرفت و در تنش مرتبش کرد. شال مشکی‌اش را روی موهای صاف خرمایی‌اش کشید و با برداشتن کیف سپیدرنگ کوچکش از روی چوب لباسی چوبی آویخته بر دیوار، از اتاق خارج شد.

شخصیت پردازی درونی
را هم تا حدودی انجام داده‌اید. از میان دیالوگ‌ها و منولوگ‌ها می‌توان کم‌و بیشبه شخصیت درونی قهرمانان داستان پی برد. مثلا نیلرام به‌دلیل شرایط زندگی‌اش دختری افسرده و گوشه‌گیر است یا آرزو که دختری شاد است که به‌دنبال هیجاناست و یا پناه که شخصیتی محتاط دارد و حاضر به امتحان کردن یا پذیرش هرچیزی نیست و نسبت به‌دوستانش عاقل‌تر نیز هست.
"شه‌بانو صمیمی جلو آمد، خیلی پر انرژی و بدون تعارف هر سه‌ی آن‌ها را در آغوش کشید و با روبوسی ورودشان را رسمی تبریک گفت."
این جملات مربوط به خلق و خوی شه‌بانو هستند و از همین جملات مشخص می‌شود شه‌بانو شخصیتی مهربان، خون‌گرم و مهمان‌نواز دارد.
با این‌حال گاهی از توصیفات مستقیم برای توصیف درونی شخصیت‌ها استفاده کرده‌اید. توصیف شخصیت درونی باید از میان کنش‌ها، واکنش‌ها، توصیف احساسات، نوع پوشش، برخورد شخصیت‌ها با شخصیت‌های دیگر و لحن آن‌ها در دیالوگ‌هایشان اتفاق بیفتد.
متوجه شدم اما می گفتن زیاد نباید از احوالات درون شخصیت گفت چون خسته کنندست یه همچین چیزی
توصیفات:
توصیفات لازمه صحنه‌پردازی‌ها و فضاسازی یک داستان هستند و در باور‌پذیری و جذابیت داستان نقش مهمی را ایفا می‌کنند. باید این را هم درنظر داشت که توصیفات از هم مجزا نیستند و در کنار یکدیگر توصیفات کامل‌تری را ارائه می‌دهند.
توصیفات باید غیرمستقیم و به دور از کلیشه باشند و به‌صورت گام‌به‌گام انجام شوند.
توصیفات مکان گاهی در متن داستان به چشم می‌خورد که عموما مستقیم هستند.
برای مثال:
"مسیر دوچرخه سواری پارک، واقعا بزرگ بود. به خصوص فضای سبز اطرافش باعث شده بود به عنوان مکانی آرامش‌بخش شناخته شود. برای همین افراد زیادی در پارک بودند. عده‌ای بر روی چمن‌ها نشسته و با هم گفت‌و‌گو می‌کردند. صدای خنده‌هایشان در پاک که طنین می‌انداخت، روانم را شاد می‌کرد. عده‌ای نیز دوچرخه سواری می‌کردند، گاهی دوست‌هایشان با اسکیت همراهی‌شان می‌کردند. مردم در این پارک شاد بودند. خبری از افراد معتاد و دیگرانی که کارهای نیکی نمی‌کنند، نیست. اینجا پاک است درست مثل قلب یک نوزاد."
و یا
خب اینطوری کمک نمی کنه که مخاطب بهتر با رمان ارتباط بگیره؟ توصیف غیر مستقیم چطور برای مکان انجام بشه؟
"شوکه به دیوارهای آن دروازه‌ی بزرگ که از خشت‌وگل ساخته شده بود نگاه کرد. دروازه دو برج دیده‌بانی داشت و یک طاق بزرگ به عنوان ورودی میان‌شان قرار داشت."
هر دو توصیف مستقیم و کلیشه‌ای هستند. توضیح دادن یک صحنه توصیف آن به‌شمار نمی‌رود و از همین جهت است که بهتر است از توصیفات گام‌به‌گام استفاده شود تا علاوه بر جمع نشدن توصیفات در بخشی از متن، بتوان فضا، محیط یا مکان مورد نظر را به‌صورت غیرمستقیم توصیف کرد. مثلا برای نمونه دوم می‌توانید اینگونه توصیف کنید:
نگاه شوکه‌اش روی دروازه بزرگی با دیواری از جنس خشت و گل مانده‌بود که با چرخاندن سرش و دیدن عظمت و شکوه طاق بزرگ مستطیل شکل از جنس مرمر سیاه که بر سردر ورودی بود چشمانش درخشید؛ حجاری‌های روی سنگ سردر، زیبا و بی‌نظیر بودند.
توصیفی با جزئیات بیشتر و به‌صورت غیرمستقیم
"از عمارت‌های بزرگ و زیبا گرفته، تا درخت‌هایی که انگار قرن‌ها قدمت داشتند. درخت‌های کاج و سپیداری که در میان خانه‌ها، در میان استخرها و در میان سقف‌ها روییده بودند و مثل یک کوه سایه انداخته بودند. اما هنوز هم زیبایی آفتابی که بر روی جاده‌ی سنگ‌فرش شده افتاده بود، شوش را رویایی‌تر از قبل می‌کرد."
این مورد، یکی از معدود توصیفات غیرمستقیم شما از نمای شهر شوش است هرچند که کامل نیست و مخاطب نمی‌تواند در ذهن خود تصور کاملی از محیط یک شهر تاریخی بپروراند.
متوجه نشدم حقیقتا
توصیف صدا و آوا چندان در رمان شما انجام نشده است. با توجه به مکان‌ها، صحنه‌ها و کشمکش‌های بیرونی که در داستان شما رخ می‌دهند، می‌توان گفت رمان شما به‌صورت بالقوه زمینه توصیفات آوا و صدای بسیار زیادی را دارد. صدای شخصیت‌ها که می‌تواند به‌شخصیت‌پردازی آن‌ها هم کمک کند، صداهای محیط و صداهای حیوانات و...
برای مثال:
"صدای نیل‌رام در کنار گوشش آوای اعصاب‌خوردکنی برایش داشت."
بهتر بود مشخص کنید صدای نیل‌رام چه مشخصه‌ای دارد که اعصاب‌خردکن است. مثلا زیادی بلند بوده یا گرفتگی داشته و یا در اثر حرف‌زدن‌های متوالی آزاردهنده شده است.
"وقتی عقربه‌ی آن ساعت جادویی که در میان هوا و زمین معلق بود، روی عدد نه متوقف شد موسیقیِ زیبایی در اتاق به گوش رسید. موسیقی‌ای آرامش‌بخش و هنری که هر کسی را وادار به بیدار شدن می‌کرد تا به آن گوش فرا بدهد."
موسیقی آرامبخش و هنری می‌تواند خصوصیات خاصی داشته باشد، نوایی که دلنشین و آرام است و یا تشبیه آن به آوایی موزون و بهشتی و یا...
کاملا به جا، درستش می کنم.
توصیف احساسات و هیجانات هم بسیار کم پرداخته شده است. ناراحتی، غم، شادی، عصبانیت، عشق، نفرت و هر احساس و هیجانی که توسط شخصیت‌ها تجربه می‌شود محلی از توصیف دارند.
برای مثال:
"پناه که دیگر داشت صبرش تمام میشد، جیغ بلندی کشید و خشمگین خطاب به ریوند گفت"
در اینجا خشم پناه می‌تواند توصیف شود. کافی‌ست در ذهن خود حالا و رفتارهای یک فرد خشمگین را در نظر آورید. مثلا شخصی که خشمگین است ابرو در هم می‌کشد و اخم می‌کند و یا رنگ چهره‌اش به‌سرخی می‌زند و...
"نیل‌رام سکوت کرد، انگار مشکلی داشت زیرا چهره‌اش از اضطراب رو به سرخی می‌رفت. نفس‌های عمیقش گواه حال بدش را می‌داد."
توصیف نسبتا خوبی از حالات نیل‌رام در هنگام اضطراب
صحیح بیشتر به کلمه اکتفا کردم تا توصیفش درست می کنم
زاویه دید:
داستان تا اینجا که نوشته شده است زاویه دید راوی یا سوم شخص را دارد و تغییری در آن رخ نداده است. با توجه به میزان وقایع و کشمکش‌های بیرونی، به‌نظر می‌رسد زاویه دید سوم شخص انتخاب مناسبی بوده است.
خداروشکر اول قصدم استفاده از اول شخص بود اما باز سبک خودم ترکیب سوم و اول انتخاب کردم.
کشمکش و تعلیق:
در شروع داستان همان‌طور که گفته شد توضیحات زیاد به‌جای توصیفات و ایجاد ابهام، میزان تعلیق را پایین آورده و از جذابیت آغاز کاسته است. با این‌حال در ادامه داستان با سوال‌هایی مانند دلیل و چگونگی سفر در زمان دخترها، اینکه با حضورشان در پارسه قرار است با چه چیزهایی مواجه شوند و یا اینکه با ورود به جهانی پر از جادو آن‌ها هم توانایی جادو را کسب می‌کنند یا نه؟ مواجه می‌شویم که می‌توانند تعلیق‌های خوبی باشند. برای ایجاد تعلیق باید در نظر داشته باشید که اطلاعات را به‌مرور و اندک‌اندک در اختیار مخاطب قرار دهید تا مخاطب برای ادامه داستان شما تشنه بماند
می دونی، اخه داستان اصلی این نبود، داستان اصلی سفر به پارسه بود.
.

کشمکش‌ها همان موانع و تقابل‌هایی‌ست که برای شخصیت‌های اصلی داستان پیش می‌آیند که شامل کشمکش‌های بیرونی و درونی هستند.

کشمکش‌های بیرونی در داستان شما برحسب ژانر و سیر رمان شما مناسب هستند و خواننده مدام با اتفاقات مختلف حیرت‌زده می‌شود. داستان شما با محیطی پر از هیجان و فضایی پر از افسانه‌ها و فانتزی‌هایی که ریشه در ایران باستان دارند در هر قدم چیزی برای ارائه دارد. اتفاقاتی که با سفر در زمان آغاز می‌شود و با افسانه‌ها، جادو و ماوراءالطبیعه ادامه پیدا می‌کند و مخاطب را در این سفر با خود همراه می‌کند.
ما بیشتر شاهد کشمکش‌های بین شخصیت‌ها با وقایع جادویی هستیم مانند سفر در زمان، جشن، جنگ با دیو سپید و... . تقابل شخصیت‌های آرزو، نیل‌رام و پناه با یکدیگر و بعد با سفر به زمان ایران باستان با ریوند، شه‌بانو، مهیار و... را شاهدیم. از سویی تقابل شخصیت‌ها را با موجودات افسانه‌ای و جادویی می‌بینیم که همگی در نوع خود جذاب هستند.
باعث خوشحالیه
کشمکش‌های درونی برخلاف کشمکش‌های بیرونی، بسیار اندک هستند. مونولوگ‌ها باید ترکیبی از توصیفات، توضیحات رفتار و اتفاقات و کشمکش‌های فکری و ذهنی شخصیت‌ها باشد اما مونولوگ‌های داستان شما بیشتر صرف توضیحاتی درباره رفتار، حرکات و اتفاقات شده‌اند و معمولا اثری از کشمکش‌های درونی در آن‌ها دیده نمی‌شود. باید این موضوع را مدنظر داشته باشید که کشمکش‌های درونی می‌توانند به درک بهتر و بیشتر شخصیت‌ها و شناخت آنها به مخاطب کمک کند. بهتر است روی کشمکش‌های درونی شخصیت‌ها بیشتر کار کنید.
برای مثال زمانی که نیل‌رام از بی‌خیالی ریوند وقتی شه‌بانو زخمی شده است، ناراحت و خشمگین می‌شود، تنها با عصبانیت به ریوند می‌توپد و بعد به اتاق می‌رود. و بعد در خود فرو می‌رود. دوستانش سعی می‌کنند او را از این وضعیت درخود فرو رفتگی بیرون بیاورند اما هیچ‌کدام هیچ کشمکش درونی درباره وضعیت نیل‌رام و یا چگونگی کمک به او ندارند. در بیشتر مواقع، معمولا کشمکش‌های بیرونی ادامه می‌یابند اما متن، به‌سمت دیالوگ‌محوری سوق پیدا می‌کند که یکی از دلایلش عدم وجود کشمکش‌های درونی‌ست.

متوجه شدم منظورتون چیه درستش می کنم.
ایده و پیرنگ:
داستان درباره نیلرام و دوستانش آرزو و پناه است که صبح روزی که شبش را با هم در خانه پدری پناه گذرانده‌اند، اتفاقات عجیبی را تجربه می‌کنند. چیزهایی که تجربه می‌کنند و می‌بینند آن‌ها را به این نتیجه می‌رساند که احتمالا در خوای یکی از سه نفر رفته‌اند و چون به قراینی از دنیای باستان برمی‌خورند، احتمال می‌دهند خواب آرزو باشند اما پس از ساعت‌ها پیاده‌روی به شهری می‌رسند که پارسه نام دارد.
مرد جوانی به‌نام ریوند مسئول راهنمایی آن‌ها می‌شود تا با پارسه و جادوی آن در ایران باستان آشنا شوند و...
ایده رمان شما با ژانر فانتزی که با تاریخ ایران باستان و افسانه‌های آن عجین شده به نوبه خود ایده‌ای جذاب و جالب توجه است. اطلاعاتی که شما در حین داستان از موجودات افسانه‌ای باستانی در اختیار خواننده قرار می‌دهید بسیار جالب هستند. اگرچه کلیشه‌هایی در داستان شما به‌چشم می‌خورد اما در مجموع همه‌ وقایع بسیارخوب در کنار هم چیده شده‌اند و این از میزان کلیشه ایده شما می‌کاهد. اما باید در نظر داشته باشید که ایده خوب نیاز به پرداخت مناسب و درست دارد که همان توصیفات، شخصیت‌پردازی و کشمکش‌های درونی و بیرونی هستند که به ایده شما شاخ و برگ می‌دهند و به‌جذابیت آن می‌افزایند. توصیه می‌کنم روی توصیفات خود اعم از مکان، صدا و احساسات، شخصیت‌پردازی بیرونی و کشمکش‌های درونی بیشتر کار کنید تا اثری زیباتر در اختیار مخاطبین خود بگذارید.
حتما
ایرادات نگارشی:
• ایرادات نگارشی در متن داستان بسیار به‌چشم می‌خورد. علائم نگارشی معمولا درست و به‌جا استفاده شده‌اند اما گاهی هم خیر.
- وای خدا اینجا چه خبره؟ هوی بلند شین خیر سرتون بلند شین!✖️ وای خدا! اینجا چه خبره؟ هوی بلند شین خیر سرتون، بلند شین!

• فاصله‌ها و نیم‌فاصله‌ها هم کم‌وبیش رعایت شده‌اند اما گاهی هم نشده‌اند:
پدر بزرگ✖️ پدربزرگ✔️
دعوا هایشان✖️ دعواهایشان✔️
بیخیال✖️ بی‌خیال✔️
سریال های✖️ سریال‌های✔️
هر دو تون✖️ هر دوتون✔️
به خصوص✖️ به‌خصوص✔️
نفس زنان✖️ نفس‌زنان✔️
توهم✖️ تو هم✔️
بخاطر✖️ به‌خاطر✔️
میگیره✖️ می‌گیره✔️
و...

• افعال در جای درست و متناسب با فاعل‌ها انتخاب شده‌اند
اما گاهی برخی جملات از قواعد سرپیچی کرده‌اند، مانند:
همان‌طور که می‌رفت تا آرزو را بردارد، دوست دیگرشان را، پرسید:✖️همان‌طور که می‌رفت تا دوست دیگرشان، آرزو را بردارد پرسید:

• گاهی پرش زمانی در جملات دیده می‌شود.
شالش را درست کرد و از پله‌ها پایین رفت. گاهی دیگر حوصله‌ی آسانسور را هم ندارد. ترجیح می‌دهد پله‌ها را تپ‌تپ کنان پایین رود تا آن‌که دقایقی بیشتر جلوی مادرش صبر کند و آن نگاه مضخرف مغمومش را تحمل کند. او معتقد بود اگر مادرش از این وضعیت ناراضی است تا حالا دیگر طلاق می‌گرفت. اما انگار این‌طور نیست.✖️ گاهی افعال گذشته و گاهی حال هستند.
درستشون می کنم.
• در متن داستان اشتباه املایی و تایپی به‌وفور دیده می‌شوند:
نیاندازد✖️ نیندازد✔️
قبلا✖️ قبلاً✔️
نسبتا✖️ نسبتاً✔️
مضخرف ✖️ مزخرف✔️
انگشت شصتش✖️ انگشت شستش ✔️
دوخترونه✖️ دخترونه✔️
حضن‌انگیز✖️ حزن‌انگیز✔️
همیش✖️ همیشه✔️
گریان‌اش✖️ گریانش✔️
زره‌ای✖️ ذره‌ای✔️
سنیگن✖️ سنگین✔️
تیکه✖️ تکیه✔️
مسخرست✖️ مسخره‌ست✔️
خندست✖️ خنده‌ست✔️
مگز✖️ مگس✔️
گوله برفی✖️ گلوله‌برفی✔️
غمیازه‌ای✖️ خمیازه‌ای✔️
حرص✖️ هَرَس✔️
هوری✖️ هُری✔️
لحجه‌✖️ لهجه✔️
بی‌رمغ✖️ بی‌رمق✔️
ضرافت✖️ ظرافت✔️
بت‌جقه✖️ بته‌جقه✔️
مرهبا✖️ مرحبا✔️
محدود افرادی✖️ معدود افرادی✔️
حجوم✖️ هجوم✔️
برگذار✖️ برگزار✔️
صرفه‌✖️ سرفه✔️
غرش✖️ غرق✔️
بحر کاری✖️ بهر کاری✔️
و...

• گاهی عبارات یا جملاتی که استفاده کرده‌اید کمی ایراد معنایی دارند:
"دستش را روی شانه‌ی پناه نهاد و لاتی ادامه داد:
- خودوم حواسوم بهشون هه!"

این لحن بیشتر از اینکه لاتی باشد لهجه است
"دست از پا نمی‌شناخت"
سر از پا نمی‌شناخت
"شاید قرن‌ها سال به عقب برگشتیم"
کلمه سال اضافه است
حتما ویرایش می کنم.
نقاط قوت:
تعلیق و کشمکش‌های بیرونی، زاویه دید، بافت و لحن و ایده

نقاط ضعف:
عنوان، خلاصه، جلد، مقدمه، توصیفات مکان، صدا و احساسات، شخصیت‌پردازی بیرونی، کشمکش‌های درونی و پیرنگ

سخن آخر با نویسنده
دوست گرامی، فاطمه عزیزم
از خوندن داستان زیبات بسیار لذت بردم. چنین ایده جذابی با این اطلاعات بسیار خوب از موجودات افسانه‌ای و ایران باستان بی‌شک حاصل ذهن خلاق و تحقیقاتیه که در این زمینه انجام دادی.
برات آرزوی موفقیت می‌کنم عزیزدلم، قلمت مانا🌹
تارای عزیز، ممنونم بابت دقت و تحلیل های عالی و محشرت. برام بسیار با ارزش بود. حتما تمام نکاتی که گفتی رو ویرایش می کنم. اولین نفری بودی که اینقدر عالی و دقیق اثر رو بررسی کردی. واقعا ازت ممنونم خسته نباشی. و راستش، مدام من و یاد یه دوستی می اندازی که اسمش تارا بود و اونم دقت بالایی در تحلیل اثار داشت. دیدارت واقعا باعث افتخارم هست.
 
موضوع نویسنده

Tara Motlagh

سطح
6
 
مدیر تالار نقد
پرسنل مدیریت
مدیر تالار نقد
منتقد کتاب انجمن
مخاطب رمان برتر
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Dec
7,476
44,014
مدال‌ها
7
ممنونم بابت بررسی دقیقت عزیزم به حتم وقت زیادی برای تحلیل اثرم گذاشتی و این قطعا برام ارزش زیادی داره. بنابراین ملاک ویرایش نیمه رمانم رو طبق نقد شما انجام میدم حقیقتا اولین نقدی هست که به جای تحلیل های همیشگی، به عمق اثر پرداخته🌼
باعث افتخاره عزیزم
ما سعی کردیم نقد آثار رو به سمتی ببریم که نویسنده بتونه نکات قوت و ضعفش رو با دلیل متوجه بشه تا بتونه روی قلمش کار کنه و نقدها به‌جای نقد ظاهری، تحلیلی‌تر شدن
خلاصه رو تغییر میدم، اما پیشنهادی دارید براش؟ مثلا در خلاصه به چیزی اشاره بشه جالب ترش می کنه.
برای خلاصه یا هر مورد دیگه‌ای که نیاز به راهنمایی بیشتر هست یه خصوصی با من بزن عزیزدل حتما با هم حلش می‌کنیم

حقیقت اینکه برای اینجور اثار فانتزی ایرانی پیدا کردن عکس به شدت سخت هست و این عکس هم من خودم ادیت کردم اما به نظرم جذابیت رو داشته و صرفا بله پیام خاصی نداره. اما میشه گفت برای کسی که جلد رو دیده اما خلاصه رو نخونده جلد جذابیت کافی برای جذب داره‌.
کاملا درک می‌کنمت عزیزم، پیدا کردن جلد از عنوان و نوشتن خلاصه هم سخت‌تره با این‌حال اگه تغییری در عنوان نداشته باشی نیازی به تغییر جلد نیست اما می‌تونم بگم این روزا سایت‌ها و برنامه‌های هوش مصنوعی به‌راحتی و با چن تا دستور تصاویر فوق‌العاده‌ای می‌سازن که می‌تونی برای جلد آثارت ازشون استفاده کنی

دقیقا اولین نفری هستید که این رو متوجه شدید. حقیقت اینکه نمی دونستم چطور ببرمشون اونجا و متاسفانه به قول شما کلیشه شده
قابل حله عزیزم
متاسفانه اکثر خواننده ها گفتن سیر داستان کنده من نمی دونم الان تنده یا کنده
نه واقعا کند نیست
این همه کشمکش بیرونی نمی‌تونه سیر رمان رو کند کنه احتمالا به‌خاطر دیربهدیر پارت گذاشتنه که همچین فکری می‌کنن

میشه چند جا مثال بزنید.
همون‌طور که توی نقد هم اشاره کردم تعداد اوج‌ها زیاده درواقع از ژانر فانتزی این همه هیجان هم انتظار هست اگه مایل باشی توی خصوصی می‌تونیم قدم‌به‌قدم همه‌چی رو بررسی کنیم عزیزم
هم درباره توصیفات و هم شخصیت‌پردازی
و خوشحالم که یادآور دوستی هستم که اینقدر نظرت نسبت بهش مثبت بوده❤️
هرموقع خودت صلاح دونستی خصوصی رو بزن عزیزجانم
حتما درباره همه مواردی که برات سواله صحبت می‌کنیم
 

سادات.82

سطح
2
 
نویسنده افتخاری انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
کاربر ویژه انجمن
May
338
1,825
مدال‌ها
3
باعث افتخاره عزیزم
ما سعی کردیم نقد آثار رو به سمتی ببریم که نویسنده بتونه نکات قوت و ضعفش رو با دلیل متوجه بشه تا بتونه روی قلمش کار کنه و نقدها به‌جای نقد ظاهری، تحلیلی‌تر شدن
بسیارعالی
برای خلاصه یا هر مورد دیگه‌ای که نیاز به راهنمایی بیشتر هست یه خصوصی با من بزن عزیزدل حتما با هم حلش می‌کنیم


کاملا درک می‌کنمت عزیزم، پیدا کردن جلد از عنوان و نوشتن خلاصه هم سخت‌تره با این‌حال اگه تغییری در عنوان نداشته باشی نیازی به تغییر جلد نیست اما می‌تونم بگم این روزا سایت‌ها و برنامه‌های هوش مصنوعی به‌راحتی و با چن تا دستور تصاویر فوق‌العاده‌ای می‌سازن که می‌تونی برای جلد آثارت ازشون استفاده کنی
استفاده کردم اما اون چیزی که من نیاز داشتم رو نتونست در بیاره
قابل حله عزیزم

نه واقعا کند نیست
این همه کشمکش بیرونی نمی‌تونه سیر رمان رو کند کنه احتمالا به‌خاطر دیربهدیر پارت گذاشتنه که همچین فکری می‌کنن
نه تند تند پارت گذاشتم
بیشتر منظورشون اونجایی که دخترا توی پارسه به کمک شه بانو می گردن بود
همون‌طور که توی نقد هم اشاره کردم تعداد اوج‌ها زیاده درواقع از ژانر فانتزی این همه هیجان هم انتظار هست اگه مایل باشی توی خصوصی می‌تونیم قدم‌به‌قدم همه‌چی رو بررسی کنیم عزیزم
هم درباره توصیفات و هم شخصیت‌پردازی
و خوشحالم که یادآور دوستی هستم که اینقدر نظرت نسبت بهش مثبت بوده❤️
هرموقع خودت صلاح دونستی خصوصی رو بزن عزیزجانم
حتما درباره همه مواردی که برات سواله صحبت می‌کنیم
ممنونم عزیزم چشم
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین