عنوان رمان: عنوان از دو بخش خنیاگر+ سردرگم تشکیل شده. خنیاگر کلمهای کمتر کلیشهای است ولی سردرگم کلمهای کلیشهای به حساب میآید. هرچند ترکیب این دو با هم، ترکیب قابلقبول با درصد کلیشهی قابلقبول محسوب میشود. انتخاب کلمهی ثقیل به عنوان عنوان، انتخاب هوشمندانهای است که میتواند باعث جذابیت و کشش برای مخاطب شود. عنوان با مقدمه و بدنه ارتباط دارد« خنیاگر از نظر هنر و سردرگم از نظر احساس»
ژانر: ژانر اصلی درام در نظر گفته شده و ژانر مکمل، عاشقانه. ژانر با داستان و بدنه همخوانی دارد هرچند بهتر بود ژانر اصلی، عاشقانه در نظر گرفته میشد.
جلد رمان: جلد با بدنه ارتباط دارد و فونت و متن استفاده شده مناسب است. تصویر اصلی دختری در حال نواختن پیانو است که با بدنه و عنوان«خنیاگر» همخوانی دارد. در پس زمینه از رنگهای مختلف که نشانهی عشق و احساسات آن است استفاده شده.
خلاصه: اندازهی مناسبی دارد و داستان را لو نمیدهد. هرچند میتوانست کشش و جذابیت بیشتری برای مخاطب داشته باشد. با بدنه و عنوان ارتباط. استفاده از جملات ساده و در عین حال پیچیده از نظر معنایی باعث تفکر خواننده میشود که نویسنده با انتخاب کلمات بهتر میتواند از این پتانسیل حداکثر استفاده را ببرد.
مقدمه: اندازهی مناسبی دارد. متن با احساسات ایان ارتباط دارد هرچند میتوانست با سادهتر بودن، ارتباط بیشتری با خواننده بگیرد.
آغاز رمان: داستان با تردید دختر برای شرکت در رقابت آغاز میشود.
«بیحوصله دستش را به سمت دفتر نُتش روی پاتختیش دراز کرد و بازش کرد و سرسری نگاهی به دفتر انداخت، دفتر را بست و از روی تخت برخاست و نشست آن را روی تخت گذاشت و به سمت سطل آشغال رفت و روزنامه را برداشت و از هم جدا کرد و با خودش به سمت آشپزخانه برد و روی اپن گذاشت،»
جملهی طولانی، استفادهی بیش از حد از حرف «و»، استفاده از «،» به جای «.» و همچنین وجود تناقض از مواردی است که از جذابیت آغاز کم میکند.
بدنه: بدنه سیر متعادل برای یک رمان را دارا بود. استفاده از استفاده از آرایههای ادبی مانند: «خاطرهای محو گوشهیِ ذهنش زیر گرد و غبار روزگار نشسته بود» و... باعث جذابیت شده بود.
سیر داستان: روند مناسب را دارا بود و با کمتر تکراری شدن خواننده را به ادامه تشویق میکرد. البته اشتباهی که نویسنده مرتکب شده بود در قسمت تعریف خاطرهی مادر آرژان بود. در این قسمت وی اطلاع داد که در سر در سازمان ملل، شعر ایرانی معروف نصب شده که خب متأسفانه این درست نیست. تابلویی دست بافت از طرف ایران به سازمان هدیه شد که روی یکی از دیوارهای داخلی آویزان شده و متاسفانه شهرتی که گفته میشود را ندارد.
میانه: داستان با تلاشهای دختر برای پیشرفت در پیانو ادامه پیدا کرده که نویسنده میتوانست در مورد این موضوع هم جزئیات بیشتری را اضافه کند. تلاشهای شخصیتهای اصلی برای ارتباط گرفتن با دختر( هر کدام بسته به اجساس، متفاوت بود) در روند داستان حفظ شده بود.نقطهی اوج داستان، دیدار شخصیت دختر با مادربزرگش برای اولین بار بود.
لحن و بافت: دیالوگها محاورهای و گاهاً ادبی( با توجه به مخاطب مد نظر) و مونولوگها ادبی است و در داستان رعایت شده است.
دیالوگها و مونولوگها: دیالوگها و مونولوگها اطلاعات لازم را به مخاطب میدهند و از علائم نگارشی تقریباً درست و مناسب استفاده شده. دیالوگها با توجه به مخاطب به دو دسته ی ادبی و محاورهای تقسیم شدهاند ولی مونولوگها میتوانست بیشتر هم باشد.
شخصیتپردازی: تقریباً غیر مستقیم بود ولی باید بیشتر میبود تا مخاطب ارتباط کاملی با شخصیتها بگیرد. اگر شخصیتپردازی درست و دقیق انجام شود خواننده جزئیات و داستان را بهتر و دقیقتر درک میکند.
بعد درونی باید بیشتر میبود و این اندازه برای شخصیتهای اصلی کافی نبود.
بعد بیرونی نسبت به درونی مورد بررسی بیشتری قرار گرفته بود هرچند میتوانست بیشتر هم باشد.
توصیف مکان: توصیفات تقریباً خوب و قابل قبول بودند.
توصیف احساسات: توصیف احساسات پسر به اندازه بود ولی برای دختر خیر! به نظر میرسید نویسنده سعی در قانع کردن خواننده برای عاشق بودن دختر دارد. همچنین توصیف احساسات بقیهی شخصیتها هم نیاز به مانور بیشتر دارد. برای مثال خواننده متوجه نشد تئو چه احساس و چه دیدی به دختر دارد.
زاویه دید: سوم شخص بود و در طول داستان رعایت شده بود.البته نویسنده با انتخاب زاویه دید اول شخص برای این ژانر، میتوانست با سادگی بیشتری جزئیات و احساسات را به تصویر بکشد.
ایده و پیرنگ: ایده و پیرنگ، زیبا و با کلیشهی کم بود.
پایان داستان: داستان با صحنهای عاشقانه از گفتوگو و ابراز احساسات دو شخصیت به پایان رسید. پایان مناسب و قابل درک بود.
کشمکش و تعلیق: نویسنده از پتانسیل کشمکش و تعلیق در ابتدای داستان استفاده کرده بود ولی متاسفانه هرچه به پایان نزدیکتر میشدیم، از این مورد کم میشد.
کشمکشهای درونی برای شخصیتها تقریباً کافی بود. برای مثال قسمتی که پسر از رفتار خود با معشوق پشیمان بود و یا لحظاتی که دختر دچار تردید در تصمیمش میشد.
کشمکشها بیرونی میتوانست از جهتهای مختلف بیشتر باشد. برای مثال اتفاقاتی جدید و خلاقانه خلق میشد و شخصیتها با آن دست و پنجه نرم میکردند.
نقاط ضعف: _توصیف احساسات_ شخصیت پردازی_ آغاز رمان
نقاط قوت: اشکلات نگارشی کم_ جلد داستان_ بدنه
نویسندگان عزیز از خواندن اثر شما لذت بردم و متوجه پتانسیل بالای شما در نوشتن شدم. امیدوارم با نقد دوستانهی خود کمکی در جهت پیشرفت شما کرده باشم.
با آرزوی موفقیت.