عنوان رمان: عنوان از دو کلمهی همان+ همیشگی تشکیل شده. این دو کلمه به طور جداگانه درصد کلیشهی زیادی ندارند ولی این عنوان تکراری است و قبلاً توسط فرد دیگری به کار رفته است. نویسنده باید عنوان را عوض کند. عنوان نشان از مرگ، به عنوان اتفاقی همیشگی و قطعی میدهد. جذابیت برای خواننده را ایجاد میکند و با مقدمه و بدنه ارتباط فلسفی دارد.
ژانر: تخیلی_ طنز در نظر گرفته شده است. ژانر قالب تخیلی است و در مورد روند و کار مأموران مرگ توضیح میدهد. ژانر طنز در قالب سخنان راوی به کار رفته است. ژانرها با داستان و بدنه همخوانی دارد.
جلد رمان: جلد با بدنه ارتباط مستقیم ندارد بلکه از نظر فلسفی و به طور غیر مستقیم مرتبط است. فونت و متن استفاده شده مناسب است. تصویر یک مرد در حال گذر از تونل، نشان دهندهی اتفاقی است که هر انسانی باید به طور تنهایی از آن گذر کند و با رنگهای به کار رفته در آن مرتبط است. هرچند با بدنه ارتباط واضح ندارد.
خلاصه: اندازهی مناسبی دارد و داستان را لو نمیدهد. جذابیت مناسب را دارد و با بدنه ارتباط غیر مستقیم ولی با عنوان، رابطهی واضح دارد. واضح نبودن منظور جملههای آخر( سفارش همیشگی که بدون پرسید نظر ما سرو میشود) باعث تفکر خواننده میشود و به جذابیت آن میافزاید.
مقدمه: اندازهی مناسب ندارد و بیش از حد طولانی است. چند جملهی اول (داستان متعلق به مکانی تخیلی و زمانی تخیلی است و شرح یکی از معمولترین وقایع زندگی بشری است که خودمان خوفناکش کردهایم.)، در مورد داستان توضیحاتی داده و پس از آن شاهد درگیری بین دو قلم یا ذهن نویسنده هستیم. متن داستان را لو نمیدهد و به خاطر قلم طنز، خواننده برای ادامه ترغیب میشود.
آغاز داستان: در ابتدا شاهد درگیریهای دو قلم و همچنین توضیحات هستیم ( یک نکته مهم فراموش شده را بهتر است قبل از شروع بگویم،(کسی هم اصلاً نفهمید که ناظر به اندازه مقدمه ایراد گرفته) و... . در ادامه در مورد فضای کلی داستان توضیح داده میشود و خواننده متوجه فضای داستان در بیمارستان میشود (در یک بیمارستان تخیلی، در شهری که وجود ندارد(اما شما تصور کن وجود داره) یک رییس بیمارستان خیلی تخیلی و البته رومخی وجود داشت که تصمیمات خلقالساعه زیادی میگرفت، که هیچ منطق و شعوری نداشت. که خب البته چون رییس بود کسی را یارای مخالفت نبود و چون این شهر تخیلی کلاً هیچ بازرسی نداشت(ایراد نگیرید منطق داستانه) درنتیجه کسی هم خبر نمیشد این رییس روی اعصاب با تصمیمات روی اعصابترش چهها که بر سر بیماران و حتی پرسنل نمیآورد.) و... . در کل، آغاز، آنطور که باید نیست و در واقع آغاز داستان جلوتر قرار گرفته که خواننده پس از خواندن مواردی که به آن اشاره کردیم وارد داستان میشود. ایرادات نگارشی، باعث بیش از حد طولانی شدن جملات شده که باعث کمتر شدن جذابیت میشود.
بدنه: بدنه سیر متعادل ولی یکسان برای یک داستان کوتاه را دارا بود. تکرار کلمات ثقیل و همچنین ابداعی از طرف نویسنده به صورت آگاهانه استفاده شده بود و به جذابیت آن میافزود. برای مثال کلمهی «جانگیر».
سیر داستان: روند داستان مناسب بود. اتفاقات کلی تکراری بود ولی داشتن جزییات متفاوت، از تکراری شدن و خستهکننده شدن داستان جلوگیری میکرد: ( مأموران مرگی که یکی پس از دیگری وارد اتاق میشدند و تقاضای جان میکردند). همچنین اظهار نظر نویسنده، موردی جدید و جذاب برای خواننده به شمار میرفت.
میانه: داستان با ادامهی روند جانگیری فرشتگان مرگ ادامه پیدا میکند و چیز جدید و غیر منتظرهای وارد داستان نمیشود که باعث یکنواخت شدن داستان میشود. نقطهی اوج داستان، دیدار اولین مأمور با مرد بد داستان بود که با مقاومت از طرف او مواجه میشود و به زور او را میبرد.
لحن و بافت: دیالوگها محاورهای و گاهاً ادبی( با توجه به مخاطب مد نظر) و مونولوگها که در واقع اظهار نظر نویسنده و دوگانگی قلمها محسوب میشود محاورهای بود. متن داستان کلمات ادبی داشت ولی لحن و بافت آن محاورهای بود.
دیالوگها و مونولوگها: دیالوگها و مونولوگها اطلاعات لازم را به مخاطب میدهند و از علائم نگارشی تقریباً درست و مناسب استفاده شده.
دیالوگها با توجه به مخاطب به دو دسته ادبی و محاوره تقسیم شدهاند ولی مونولوگها همانطور که در بالا هم اشاره شد به صورت اکثراً محاورهای بود.
شخصیتپردازی: تقریباً وجود نداشت و اطلاعات لازم را به خواننده نمیداد. این موضوع باعث کم شدن ارتباط مخاطب با شخصیتها میشود.
بعد درونی تقریباً وجود نداشت و این برای شخصیتهای داستان مشکلآفرین شد.
بعد بیرونی هم تقریباً وجود نداشت و ما فقط میدانستیم طبق گفته نویسنده، چهرهی چند تا از آنها زشت و چند تا از آنها قابل تحمل بودند.
توصیف مکان: متاسفانه توصیفات مکان زیادی وجود نداشت که این مورد باعث آشنا نشدن و درک نکردن مکانها توسط خواننده میشود.
توصیف احساسات: گاهاً شاهد توصیفات احساسات بودیم. برای مثال در قسمتی از داستان متوجه شدیم که مرد از مامور مرگ احساس ترس میکند و نمیخواهد همراه او برود. برای یک داستان کوتاه تقریباً قابل قبول است اما میتوانست بیشتر هم باشد.
زاویه دید: راوی که همان نویسنده بود داستان را تعریف میکرد و در طول داستان رعایت شده بود.
ایده و پیرنگ: زیبا و جدید بود و باعث جذب مخاطب میشد.
پایان داستان: داستان با وارد شدن مسئولین بیمارستان به اتاق جمع کردن اجساد به پایان میرسد که این پایان مناسب و قابل درک بود.
کشمکش و تعلیق: نویسنده از پتانسیل کشمکش و تعلیق استفاده کرده بود.
کشمکشهای درونی تقریباً کافی نبود میتوانست بهتر و بیشتر باشد.
کشمکشهای بیرونی در مقایسه با بعد درونی بیشتر بود ما شاهد مقاومتهای شخصیتها برای مرگ بودیم.
نقاط ضعف: توصیفات مکان_ شخصیتپردازی _کشمکشهای درونی
نقاط قوت: اشکالات نگارشی کم_ جلد داستان_ ایده و پیرنگ
نویسنده عزیز داستان کوتاه شما باعث لذت بردن من شد و همچنین از ایده به کار برده شده برای قسمت طنز داستان لذت بردم.
با آرزوی موفقیت