به نام خدا
منتقد:
@نهال رادان
نویسنده:
@♡ریحانه♡
عنوان:
عنوان آنابل گویی مناسبترین نامی بود که میشد برای رمانتان از آن استفاده کنید این نام، جذاب، کنجکاو کننده و خارق العاده بود. این عنوان تک کلمهای نه تنها کلیشهای نبود بلکه جذاب و دوست داشتنی بود. خواننده از هر نظر که به این رمان نگاه میکرد دوست داشت سریعتر این رمان را بخواند و احساس ترس و شرارت خاصی نسبت به این نام پیدا میکرد. با ژانر ترسناک ارتباط خوبی داشت. ارتباط مناسبی نیز با بدنه داشت.
ژانر:
ژانر رمان شما تراژدی، ترسناک بود. ترسناک در جای جای رمان شما نهفته است و دیده میشود. تراژدی هم نقش خوبی در رمان داشت ولی در هر حال ژانر ترسناک بر رمان شما غالب تر بود. دیدن سایهها، قهقه زدن دیوارها و... نشانههایی از ژانر ترسناک بود.
جلد:
جلد رمانتان فوقالعاده با فضای رمان ارتباط گرفته بود. جلد سیاه و با بوی ترس. میتوانستیم حتی بدون خواندن ژانر پی به ترسناک بودن رمان ببریم. کادری سیاه و سفید با دختری که به فضای پشت پنجره خیره شده و... همه نشان دهنده ارتباط شما هم با بدنه و هم با ژانر بود
خلاصه:
خلاصه شما پر از تعلیق بود. پر از معماهایی که خواننده را برای خواندن بیشتر مشتاق میکرد. بودن آرایههای ادبی و کلمات ثقیل هم کاملا به فضای رمان میخوردند. اینکه این خلاصه کمی هم گنگ بود به جاست. شاید کمی زیاد از حد گنگی دارد. جملات باز و سوالی دارد، ولی پیشنهادم به شما این است که کمی بیشتر به خواننده اطلاعات بدهید. اگر همهچیز را بسته نگه دارید و خواننده از خواندن خلاصه هیچ بهرهای نبرد، بهتر است دیگر اسم آن را خلاصه نگذاریم. خلاصه نباید زیاد مبهم یا زیاد باز باشد. خلاصه هنرمندانه و جالبی بود ولی بهتر است به نگات گفته شده توجه کنید.
مقدمه:
مقدمه هنرمندانه، خلاقانه و زیبا بود. اینکه از آنابل، برداشت های زیبایی کرده بودید واقعا کار جالبی بود. همین مسئله باعث شده بود که خواننده بیشتر به سمت رمانتان کشیده شود. و اینکه با ژانر و نام رمان و با بدنه هم در ارتباط کامل بود نکته مثبت و خوبی است.
آغاز:
شروع رمان به دور از هر گونه کلیشه بود. هم مرتبط با بدنه رمان بود و هم ارتباطش با کلیت رمان( ژانر، اسم، بدنه) حس میشد. شروع خوبی را برای نوشتن انتخاب کردید. جذابیت شروع کاملا قابل درک بود و خواننده را به ادامه دادن وادار میکرد. خوشبختانه شروعی پر از تازگی و خوبی داشتید.
دیالوگ و مونولوگ:
حجم دیالوگ و مونولوگ به تناسب کافی بود .نه بیشتر و نه کمتر. به دلیل زیاد نبودن شخصیتها گیجی در شناخت دیالوگها وجود نداشت. حجم اطلاعاتی که در دیالوگ ها و مونولوگها بود به خوبی رعایت شده بود. زیاده گویی وجود نداشت و زیاد گنگ و مبهم نبود. دیالوگ مناسب با هر شخصیت بودند. شخصیتهای دیوانه با دیوانگی سخن میگفتند و همه چیز در رمان مشخص بود.
سیر:
اتفاقات رمان طوری پشت سر هم بودند که خواننده خسته نمیشد. نه زیاد کند بودو نه زیاد تند که خواننده فرصت کافی برای هضم اطلاعات را نداشته باشد. در حد میانه و خوبی بود.
با ژانر رمان هم ارتباط کامل را داشت.
کشمکش:
کشمکش جنجالی در رمان واضح بود. درگیریهای پناه با کادر تیمارستان و... کشمکش درست رعایت شده بود، طوری که باعث جذابیت رمان میشد.
فضاسازی:
فضا سازی رمان هم خوب بود. به هر جایی که میرسیدیم خوشبختانه توصیفات وجود داشتند و خواننده میتوانست آنها را به خاطر بسپارد.ز مان، مکان و... در اتمسفر رمان قابل تشخیص بود.
لحن:
لحن رمان ادبی بود. گاهاً دارای کلمات ثقیل هم بود. این لحن کاملا به رمان میخورد. این لحن پرشی نداشت و این قابل تحسین بود.
زاویه دید:
زاویه دید از زبان راوی بود. خواننده خیلی خوب میتوانست با آن ارتباط بگیرد. تغییر زاویه دید نداشتیم و پرشی از این زاویه را مشاهده نکردیم.
پیرنگ:
طرح اصلی داستان به این صورت بود که پناه دختری با گذشتهی مبهم است که در تیمارستان بستری است ولی در واقع یک دیوانه حقیقی نیست.
پیرنگ رمان کاملا خوب رعایت شده بود. اتفاقات پشت سر هم بودند و همه چیز عالی بود.
توصیفات:
مکان:
توصیفات مکان خوب بود و در حد متعادلی قرار داشت. نه زیاد بود و نه کم. خوب و مناسب بود.
ظواهر:
ظواهر هم خوب بود. ولی طوری نبود که به خورد رمان برود و به یاد آدم بماند. این توصیفات کمتر مورد توجه قرار گرفته بود. بهتر بود که بیشتر توجه میکردید.
حالات:
توصیفات حالات در وضع مطلوبی قرار داشتند. قبل از هر دیالوگ توصیف حالات وجود داشت و مسلسل وارانه هم نبود. در وضع متوسط و مناسبی قرار داشت.
احساسات:
خوشبختانه توصیف احساسات هم یکی از توصیفات خوب شما بود. مسلسل وار نبود و کاملا روی وضع مطلوب پیش رفته بود. این توصیف در رمان پررنگ بود. در همهی قسمتها این توصیف وجود داشت.
شخصیت پردازی:
شخصیت پردازی پناه دختری عاقل ولی دیوانه بود. پناه با گذشته مبهم و دیوانگی مبهم در تیمارستانی بستری است. او به نظر میآید دختری مهربان بوده باشد ولی دیدن سایهها و... او را به چنین وضعی در آورده باشد. در هر حال ما اینجا دو بعد از پناه را داشتیم.
پناهی که در تیمارستان بستری است و یک دیوانه تلقی میشود.
و پناهی که در واقع دیوانه نیست و عاقل به نظر میرسد.
این دو بعد از شخصیت پناه که با هم تضاد هم داشتند جذابیت رمان را بیشتر میکرد. در رابطه با بقیه شخصیتها.
فرزین مردی عجیب، مشکوک و راز آلودی بود.
از بقیه اشخاص اطلاعاتی در دسترس نیست.
باور پذیری:
بر ای رمانهای ترسناک بهتر است باور پذیری وجود نداشته باشد!
باور پذیری رمانهای ترسناک را نمیتوان به تناسب بست. باور پذیری رمان خوب بود.
ایده:
ایده رمان به دور از کلیشه بود. ایده نو و زیبا بود. ایده شما راجب دختری به نام پناه است که با گذشتهای مبهم در تیمارستان بستری است. پردازش ایده قشنگ و خوب. واقعا ایده جالب و جذابی بود. از خواندن رمان شما لذت بردم.